لبخند بزن
لحظه ها را دریاب 

این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی‌دهد

سفره دلم دوباره باز شد
سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد

نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد

با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد

کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد

یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!

فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد

هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد

هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد

کس ز فرط های‌و‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی‌دهد

جز دلت که قطره‌ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی‌دهد

عشق نام بی‌نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی‌دهد

جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی‌دهد

ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن…نمی‌دهد

پاره‌های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی‌دهد

خواستم که با تو درد دل کنم
گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد

[ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 10:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]

ﮔﻔﺘﻢ ﻓﺪﺍے ﭼﺸﻤﺖ قدرے ﺭﻃﺐ ﻧﺪﺍﺭے
ﮔﻔﺘﺎ مگر ﻧﮕﺎهے ﺑـﺮ ﺭﻭے ﻟﺐ ﻧﺪﺍﺭے

ﮔﻔﺘﻢ کہ تشنہ ام کن با یک پیالہ بوسہ
ﮔﻔﺘﺎ کہ احتمالا ﺷﺮﻡ ﻭ ﺍﺩﺏ ﻧﺪﺍﺭے

ﮔﻔﺘﻢ کہ ﮐﺎﻡ ﺩﻝ ﺭﺍ پیوستہ از تو گیرم
ﮔﻔﺘﺎ تو مثل اینکہ ﺍﺻﻞ ﻭ نسب ﻧﺪﺍﺭے

ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺒﺮﺩه اے بو ، از مـهر و مهربانے
ﮔﻔﺘﺎ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ گاهے قهر ﻭ ﻏﻀﺐ ﻧﺪﺍﺭے ؟

ﮔﻔﺘﻢ بہ یک نگاهے از ما تو دل ربودے
گفتا اگر چہ دل را در تاب و تب ندارے

ﮔﻔﺘﻢ کہ ﻭﻋﺪﻩ ﺍے ﮐﻦ امشب ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﮔﻔﺘﺎ ﻣﮕﺮ ﺧﺒﺮﻫـﺎ ﺍﺯ ﮔﺸﺖ ﺷﺐ ﻧﺪﺍﺭے

ﮔﻔﺘﻢ عسل بفرما کے مے دهے طلب را
ﮔﻔﺘﺎ همین کہ گفتم از من ﻃﻠﺐ ﻧﺪﺍﺭے

[ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:54 ] [ گنگِ خواب دیده ]

هــــر دو دلتنـگیــم، امّــــا مــــن بـــــرایـت بیشتــر
مـی‌زنــم هــوهـــو، ولیکـن در هــوایـت بیشتــر

تا که در نِـی می‌دَمَد گالش، دلم پَــر می‌کشد
مـی‌رود تــا عــــرشِ اعلــــی، از نــوایـت بیشتــر

بلبـلــی تـا مـی‌نـــوازد، ســــازِ خـــود را در بهـــار
مـی‌شــــوم دیـــوانـه، امّـــا از صـــدایـت بیشتــر

گـــر بمـــانـــی، شعــــــر میـــارم بــرایـت تازه دَم
هر چه خواهی،از غـزل جانم فدایت بیشتــر

بـوسه بـاران می‌نمایم، مـاهٔ رخسارت مُـــدام
می‌کشم بر روی چشمم خاکِ پایت بیشتــر

قــافیــه در قــافیــه، شـد تــارِ زلفـــانت ردیـف
مـی‌پسنــدم گفتـه‌ام،گیســـو طـلایـت بیشتــر

حــرمتـم بردی، زمـانی کرده‌ای تَـرکـم، عــزیــز
هـــر دو دلتنگیــــم، امّـــا مــن بـرایـت بیشتــر

[ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:48 ] [ گنگِ خواب دیده ]

ذهن آشفته من را دگر بهبودی نیست

در پس این غم پنهان دگر امیدی نیست

کاش این حال دگر باره عوض گردد زود

کاش این روزنه امید باز آید زود

در دلم ذوقی و شیدایی نیست

این دل غم زده را راهی نیست

[ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:47 ] [ گنگِ خواب دیده ]

امکان ندارد کسی چراغی برای دیگران
روشن کند و خودش در تاریکی بماند؛

[ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:47 ] [ گنگِ خواب دیده ]

لست لي ولكنّي أحبك
ما زلت أحبك وحنيني إليك يقتلني...

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:33 ] [ گنگِ خواب دیده ]

نشخوار ذهنی گاهی از سر بی قراری یا پریشان ذهنی است که گاهی وادارت می‌کند به موضوعاتی فکر کنی که در آن هبچ بضاعتی هم نداری، ولی دیدگاه خودت را بدون اینکه مبنای علمی و‌نظری داشته باشد می‌نویسی.

عشق یا دل بستگی حالتی از حالات انسانی است که بنا به روحیه‌ی هر فردی شکل متفاوتی دارد. پایبندی و وفاداری هم به همین شکل به روحیات و‌خلقیات فرد بستگی دارد.
برخی برای رسیدن به معشوق یا وصل او دست به هرکاری می‌زنند و حتی ممکن است رفتارشان از عقلانیت به دور و یا آسیب‌زا باشد. یعنی ابراز علاقه‌شان نا متعارف است.
برخی نیز اگر در وصل معشوق به مراد نرسند، اندک زمانی سوگواری می‌کنند و در نهایت به زندگی عادی خود باز می‌گردند.
عده‌ای دبگر مرض وفاداری دارند و تا آخرین روز عمرشان پای آن می‌سوزند و می‌سازند و هرگز تن نمی‌دهند که بار دیگر عشق را تجربه کنند و یا وارد زندگی یا رابطه‌ی جدید با کسی دیگری شوند. هر کدام از این حالات به خود آن فرد که گرفتار دلبستگی و عشق شده، بستگی دارد.
البته این‌هایی که ذکر شد نمی‌تواند ملاک درستی باشد یا نظر متقنی، زیرا که شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه‌ هرفرد که در آن قرار گرفته می‌تواند تاثیرگذار باشد.
در شرایط امروز با این اوضاع نابه‌سامان جهانی و رکود اقتصادی و جنگ و قدرت طلبی و زیاده خواهی حاکمان بر کشورها و به یمن خانه‌های مشترک به اسم شوشیال میدیا، ریزش اخلاق اجتماعی افزایش یافته و آن بافت اجتماعی-سنتی به هم ریخته و تنوع طلبی افزایش یافته، سبب شده است که منافع فردی و آینده‌نگری و همچنین رفاه و شرایط ایدال‌تر بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد نه یک احساس عمیق عاطفی. که البته تا حدی هم قابل قبول است، اما ساختار روحی انسان طوری است که هر فرد در هر شرایط حاد اگر دارای قوه‌ی ذهنی و روحی قوی باشد که بتواند رنج فراق بکشد و بر آن فایق آید و برگردد به آنچه عقل بر او حکم می‌کند می‌تواند آینده‌ی نویی برای خود بسازد. چه بسا که انسان انعطاف پذیر است و در نهایت رنج، با آن کنار می‌آید.
اما آنچه در انسان می‌ماند و هرگز او را رها نمی‌کند کنده نشدن از آن احساس عمیق است. حتی اگر در بهترین شرایط بعد از شکست یا بریدن از معشوق و‌پایان دلبستگی باشد باز آن رنج و احساس و عشق در حساس ترین فضای احساسی او می‌ماند و جا خوش می‌کند. در سکوت و نهان هر از گاهی حتی در فاصله‌ی زمانی دور و‌نزدیک آه از نهاد را بر می‌انگیزد. و همین افسوس و آه بدان معناست که هنوز چیزی که فکر می‌کنی تمام شده به قوت خود باقی است، هرچند کنار گذاشته‌ای. این پیچیدگی احساسی و دلبستگی در شکل اندوه نهانی مانند خون در رگ‌ احساس و درون جاری است. به باور من هیچ درمانی هم ندارد، یعنی قابل درمان نیست. تنها راه چاره سوختن و ساختن با آن است، یعنی کنار آمدن.
نیمه‌ی پنهان آدمی چاه ویلی است که در آن افتاده و کسی را به آن راه نمی برد. حتی نزدیکترین کسان.
شاید از آن سخن بگویی و به عنوان خاطره برای اطرافیان تعریف کنی. اما اینکه اکنون با آن چه می‌کنی، کسی واقعیت آن را بیان نمی‌کند. اینکه بگویی برای گذشته بوده و‌تمام شده و دیگر به آن فکر نمی‌کنی هم فقط فرافکنی است.
همین!!!

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:32 ] [ گنگِ خواب دیده ]

راهنمای خرید کپسول آتش نشانی 1404

داشتن کپسول آتش‌نشانی داخل خودرو نه فقط یک انتخاب هوشمندانه، بلکه یک ضرورت است. آتش‌سوزی در خودرو ممکن است به دلایل مختلفی از جمله نشت بنزین، اتصال برق، گرم شدن بیش از حد موتور و یا تصادف رخ دهد. اما سوال مهم این است:

🔥 چه نوع کپسولی برای خودرو مناسب‌تر است؟

در این مقاله به‌صورت کامل بررسی می‌کنیم:

✅ 1. چرا باید در خودرو کپسول آتش‌نشانی داشته باشیم؟

  • 🔹 افزایش ایمنی شخصی و خانوادگی

  • 🔹 جلوگیری از گسترش آتش تا رسیدن نیروهای امداد

  • 🔹 اجباری بودن در برخی معاینه‌های فنی

🧯 2. بهترین نوع کپسول برای خودرو: پودری یا CO2؟

نوع کپسولمزایامعایبمناسب برای خودرو؟

پودری خشک (ABC)خاموش کردن آتش مایعات، جامدات و برقباقی ماندن پودر روی قطعات خودرو✅ بله (بهترین انتخاب)

CO2 (گاز دی‌اکسید کربن)تمیز، بدون باقی‌ماندن موادتأثیر کمتر روی آتش مایعات یا بنزین❌ معمولاً نه

فوممناسب مایعات قابل اشتعالنشت‌پذیر – برای خودرو فضای زیادی می‌گیرد❌ نه چندان کاربردی

نتیجه‌گیری: کپسول پودری ABC بهترین انتخاب برای خودرو است چون می‌تواند همه نوع آتش‌سوزی (بنزین، برق، پلاستیک، و...) را خاموش کند.

📏 3. کپسول با چه ظرفیتی برای خودرو مناسب است؟

ظرفیت کپسولمناسب برایوزن تقریبیتوصیه

1 کیلوییخودروهای سواری شخصی1.5 کیلوگرم⭐ مناسب

2 کیلوییوانت یا خودروهای نیمه‌سنگین2.7 کیلوگرم✅ بهتر برای رانندگان جاده‌ای

4 کیلویی به بالاماشین‌های سنگین یا آفرود5+ کیلوگرم🚛 برای حرفه‌ای‌ها

📍 4. محل نصب کپسول در خودرو کجاست؟

  • زیر صندلی راننده یا شاگرد (با بست مخصوص)

  • در صندوق عقب (برای ظرفیت‌های بزرگ‌تر)

  • به‌هیچ‌وجه رهاشده در خودرو نباشد – مخصوصاً تابستان!

⏰ 5. هر چند وقت یکبار باید کپسول خودرو رو بررسی کنیم؟

  • بررسی ماهانه فشار کپسول

  • شارژ مجدد: هر 12 ماه (حتی اگر استفاده نشده!)

  • برچسب اعتبار را حتماً چک کنید

🛒 6. بهترین برندهای کپسول آتش‌نشانی خودرو در ایران

  • پیشرو

  • روناک

  • البرز

  • دژ

  • پارس

✅ همه این برندها در فروشگاه زارا سیفتی با گارانتی معتبر عرضه می‌شوند.

📝 نتیجه‌گیری نهایی:

اگر می‌خواهید خیالتان از بابت ایمنی در سفر راحت باشد، کپسول پودری 1 یا 2 کیلویی برند معتبر با بست نگهدارنده تهیه کنید و هر سال برای شارژ اقدام کنید. یک هزینه‌ی کوچک = امنیت بزرگ 💯

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:32 ] [ گنگِ خواب دیده ]

*کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم*
*من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد*
*آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم*
*گوش ناامیدی را کر کند*

*خوب میدانم که گاه کفشها،*
*پاهایم را میزند، میفشرد و به درد میاورد*
*اما من همچنان خواهم رفت*
*زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد*
*ماندن در کار نیست*
*گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده نامعلوم نمی اندیشم*

*ولی این را میدانم؛*
*گذشته با آینده یکسان نیست*
*زندگی نه ماندن است، نه رسیدن*
*زندگی به سادگی رفتن است*
*به همین راحتی،*
*زندگی چقدر آسان است …*
*زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد ...*

*ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…*
*ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛*
*ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …*
*ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛*
*ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …*
*ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ*
*قصد داشتم دست اتفاق را* *بگيرم؟ تا نيفتد! اما امروز* *فهميدم که اتفاق خواهد افتاد..*
*اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم*

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]

ما ناچار از کاربرد زبان و مفاهیم و کلماتیم.

و از تمایزات بین خدا و انسان هم یکی از مهمترین آنها همین است.

و حال آنکه زبان اصلی خداوند ،

در عمق سکوت است و آرامش...

و چه بسا حتی حقیقت او و پیام او حتی در همان سکوت

نمایان تر

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]

بر من بپیچ، ریشه بزن، باغ کن مرا
شکل شراب، شعله بکش، داغ کن مرا

از خاطرت چه خاطره ها زود می‌پرند
لطفا بدون حاشیه سنجاق کن مرا

با مُهر بوسه ات دل وحشی اسیر شد
اسب سفید رام تو شد، داغ کن مرا

سرد است دشت سینه در آغوش کش مرا
آری مرا بغل کن و قشلاق کن مرا

این حکم بوسه لازم الاجرا ست عشق من
بر گوشه گوشه ی تنت ابلاغ کن مرا

آری خدای شعر من اکنون جز عشق نیست
فرزند ناخلف شده ام، عاق کن مرا

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:29 ] [ گنگِ خواب دیده ]

عندما يتبادر إلى ذهن الإنسان، قد يتحدث بشكل طبيعي أو بطرق مختلفة، ولكن عندما يستقر في القلب، فإنه يتحدث دائمًا بإيقاع.

لذلك، بعد أن يستقر في القلب، تزداد قدرتنا على كتابة الشعر، وخاصة الشعر الإيقاعي، تلقائيًا، فحتى لو كانت لدينا قصيدة جديدة ذات لحن جيد، فإن الشعر الإيقاعي يكرر الإيقاع، وهذا التكرار ناتج عن إدارة القلب.

إذا أردت أن تفهم مدى تحسن إدارة قلبك، فالعلامة هي فهمك الجيد لشعور القصائد. أي أنك إذا قرأت قصيدة قوية، فستدرك أن لهذه القصيدة إيقاعًا ثابتًا وجميلًا.

الحكمة تكمن في أن هذا الشخص يستطيع التحدث ببساطة، ولكنه يتحدث بإيقاع. لم يسعَ أحد إلى تعلم علم الشعر. عندما يستقر في القلب، كان يتلو الشعر تلقائيًا. يحدث هذا للشخص تلقائيًا، ويجد كلمات إيقاعية.

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:29 ] [ گنگِ خواب دیده ]

يعتقد البعض أن الشعر يجب أن يكون حكيمًا وحافلًا بالمعلومات الإلهية. لا يهم إطلاقًا. إيقاعه أهم. أي، إذا استطعتَ الشعور بهذا الإيقاع بنفسك؛ فإن قيمته أعظم من معنى القصيدة نفسها، لأنه يمكن لهذا الإيقاع أن يجد تناغمًا مع قلبك.

لذا لدينا سلسلة من المصادر القيّمة من كل من استطاعوا مخاطبة قلوبهم. الآن، إذا كنا زُهّادًا، فالأمر صعب للغاية، لكننا نقرأ الشعر ونشعر بلحن تلك القصيدة أو إيقاعها وموجتها بقلوبنا، ونمرّ بعمل مئة عام بين عشية وضحاها، أي أن قلبنا يصبح قلب حافظ أو جلال الدين الرومي، وهذا أمرٌ قيّمٌ للغاية.

كن حاضرًا في قلبك واشعر بتلك الاهتزازات الطفيفة في جميع خلاياك. بعد الشعور بهذا، ستفهم اهتزاز القصيدة التي تقرأها، أي أنك ستفهم الموجة. يستطيع كيانك قياس الموجات.

هل تريد أن تفهم كيف فكّر جلال الدين الرومي؟ يجب أن يجد قلبك إيقاعًا كموجات الرومي. كل معرفة الرومي ووعيه مُخزّنة في موجة، وهذه الموجة هي شيفرة، وعندها ستدرك أنك تستطيع التفكير مثل الرومي.

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:28 ] [ گنگِ خواب دیده ]

انسان ها از رابطه بوجود می آینددر رابطه رشد می کنند

در رابطه آسیب می بینندو در رابطه ترمیم می شوند.

همه چیز به رابطه ها مربوط است!

مراقب روابطتتون باشید

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]

کوچ از کاغذ کاهی و مداد.
از تمام بودنت، نبودنت بمن رسید.

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:26 ] [ گنگِ خواب دیده ]

تکرار بیشتر از هر روز، نگاه معصومانه، اشک های بی پایان روزگار تنهایی، آسمان دلخراش زندگی، باران زهر آسا اشک ها، بریدگی قدرت درونی، از دست رفتن اقتدار فردی، زمان را به چالش و خاطره های بد زندگی که در سایه بردگی مافیایی قدرت، ثروت، سیاست، انسانیت، حقوق بشر، کشانده است، هر روز نگاه ها ملتمسانه تر، نفس ها عمیق تر و چشمان خیره دوباره در تیزرس نگاه های معصومانه کشانده شده است.

تکدی های عشق و صمیمیت، نگاه های گوشه چشمی با سیاه کشیده شدگان گوشه ها، ابروان خمیده با ستم های دیگران، زلفان خمیده در معرکه عشق و جنون، مژه های نیزه ای خس شده و آلوده با اشک بارانی زهر آسا، بیشتر و بیشتر می شد و لکه های جنون عشق بر دامن اسرار زمان به هلاکت رسیده است

چهره سرخ شده با چماق عشق، عرق های سرکشیده شده از تکدی عشق، بدن لرزان و عشق پنهان، حس تنفر ازعشق نشانه های ایست که در بدن راست کشیده اش نمایان است.

تق تق کنان به اینطرف و آنطرف راه می رفت و کمره های امنیتی را تماشا می کرد و برای چند ثانیه گم شد، همه فکر کرد که رفته است اما با کیف سفید و خوردش دوباره پیدا شد و رنگش سرخ شده بود انگار که حرف و سخنی شده است، اما هر بار که پرسیده می شد چه شده است، میگفت به خاطر کار رسمی است.

بعد از چند دقیقه ای، رئیس آمد و گفت می خواهم ببینم و مو به تنش راست شد و انگار سخنی جدی است و عشق که در انتهای نفس کاری اش لبریز شده بود و نگاه های عاشقانه دوخته شده بود و انگار نه انگار سالهاست لیلی و مجنون در میان کوچه بازار های کابل، قدم زنان در یاد همدیگر مردم را به شهر آوازه رفته است و در سینما های کشور این فلم و این صحنه ای رومیو و ژولیت به نمایش رفته است.

آخ دلش تنگ است، عشق است که دنیا را ویران کرده است و زندگی را به تباهی کشیده است و مردم را آواره سرزمین های ناشناخته نموده است و عریان و برهنه دنبال یک نگاه آخرین است که بتواند درک کند و بداند که عشق فریاد نفس هائیست که در کنار هم باید کشیده می شد و رویاهایی که در میان هم ترسیم کرده بود، یکجا می دید نه انگار بیابان های شهر با شعله های فرهاد و شرین، نقش، رنگ آمیزی و ترسیم شده بود و هر عابری با نگاه های نفرت انگیز شان دلتنگ صحنه هایی می شد که انگار در زندگی اش اتفاق افتاده است.

ساعت ظهر را نشان می دهد و هنوز عطش زنان دنبالش می رود تا بتواند آنچه که در میان شهر زوزه شده است را دوباره بدست آورد، عشق تنها یادگار گمشده ایست که هرگز از روح بشر حتا بیرون نمی شود و تا ابد باقی می ماند

هوای گرم تابستان تمام آرایش روح و روانش را متاثر ساخته است و آنقدر بی قرار است که یک ثانیه آرامش روحی و روانی ندارد تمام شهر زیر پایش له شده است و انگار روز قیامت خون و عشق برپا شده است.

همه را به ستوه آورده بود انگار همه جا آتش گرفته است و انسان ها دارند میان آتش و دود از میان می روند و رویاهایی را که در سر داشت میان انبوه از جمعیت خاکستر می شد و دود غلیظ حلقوم عشق را بسته است و هر قدر فریاد می زند هیچ کسی به دادش نمی رسد و چشمانش نگاه هایی را میگذراند که هر گز بدان دسترسی نداشت و زندگی را قماری بود که در حالت باخت قرار داشت و توس عشق اش در دستان زمان قرار داشت که زمان با همه نابودی هایش با او چه تصمیمی می گیرد؟

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:25 ] [ گنگِ خواب دیده ]

احساس، مسئولیت و تعهد، نشانه وفاداری هر فرد برای داشتن زندگی سالم و پر از امید است، امید هایی که در سالها و دهه ها عمر بدان پرداخته شده است و کوچه و پس کوچه های شهر با آن سپری شده باشد و هر روز و هر شب را به یاد خاطرات رنگ دهنده و مزاج آور، سپری شده باشد چقدر سخت است که یکبارگی هیولایی وارد کوچه ی شود که هرگز نفسی را کشیده نتوانی، نگاهایت را طرف دیگری دوخته نتوانی، حتا بدن و روحت ساکت و آرام گردد و ضربان قلبت به آهستگی با یاس و نا امیدی و با پایان یک عمر دیگر را بدرقه افکارت کند.

عشق ورزیدن ندامت نیست، عشق نهایت درک، فهم و احساس فرد نسبت به فرد دیگر است که با نگاهی دوخته شده، کشان کشان نفس ها را درهم می شکفد و ندا ها را به یاد هم بلند می کند و سکوت را می شکند.

درد، قدرتمندترین وسیله ایست که زندگی را به نابودی می کشاند و همه انسان ها را مطیع خود می سازد و هر قدر زبانه بکشد بالاخره نگاهی را به عقب می اندازد و می خندد و از کنارت می زند، بیرون و ما هم خوشحالیم که از درد رهایی یافته ایم و مداوا شده ایم، نه، یک لبخند بود که هر انسانی را متوجه مسیری نمود که راه رهایی از آن وجود نخواهد داشت و قدرتمندترین افراد بشر با درد زیسته اند و با درد ترک دنیا نموده اند.

فضای سرد، برخورد های یکجانبه، از دست دادن اختیارات، خاطرات دوست داشتن را در میان همه بدبختی ها تازه می نماید و لانه های اشک را میان مرگ و زندگی، هر روز بنا می نماید و رویاها را بر فراز زندگی تلخ و نکبت بار تازیانه می زند و ایوان هایی زندگی را با غم و اندوه از گلدان هایی سبز بوده و با درد عشق، زرد شده و خمیده، گل های ترک ورداشته، سیلاب جهنم نفس های محبت را بازگو می کند.

کابل سنت دیرینی دارد و هر روز هزاران زن و دختر در میان رویاهایشان دفن می شود و سنت های غلبه بر زندگی و مدرنیته، توسل با زور می گردد و نگاه هایی هر دختری را به زندگی منفور می سازد یا بمیرد یا تن دهد، در هر دو صورت فنای زندگی است

پس کوچه ها، خالی از آواز و قدم هائیست که برای یک مبارزه بزرگ راه افتاده بود و هزاران انسان را به تماشا واخوانده بود و هزاران دختر و زن، آرزوهای خود را در زبان و حلقومش بخیه می زد و با شنیدن صدایش، مرحمی بر زخم های خورده از تاریخ و سیاست، سنت و مذهب، قوم و کینه توزی، می دانستند، صدایش در گوش ها، رادیو، تلویزیون، و... شنیده نمی شود و سخنانی را که برای ملیون ها زن در سرتاسر دنیا بیان می کرد، دیگر نیست.

زن، نماد مقاومت و برندگی در تاریخ است، با ظلم و ستم، ره مقاومت و پیروزی هموار می شود.

زلاله یکماه است که نیست، چون زن است و هرگز کسی به خاطرش خودش را سرگردان نمی کند چون رفتن و پس آوردن به معنای مرگ آن است باید سنگسار شود و یا زنده و اعدام شود.

شاید زلاله به خاطر محبت و عشق که به کسی داشته است، راه مبارزه را برای رسیدن به آن هموار ساخته است و معشوق را با دلهره های که از قبل داشته و نگاه هایی را که دوخته بود، جشن پیروزی عاشق و معشوق را گرفته است و دیگران در حسرت دیدار!

هرچه باشد، زلاله بانوی آواز محرومترین قشر جامعه سنتی و پشتونوالی است که هیچ اختیاری برای انتخاب ندارند و تفاوت آنها با حیوانی نیست، تنها مردان جامعه شان هستند که نشانگر قدرت، عزت و احترام هستند و زنان که شب ها در آغوش شان می خوابند و روزها فرزندان شان را تربیه می کنند و لباس و رنج های زندگی شان را تحمل می کنند، هرگز از انسانیت، قوانین انسانی و حرمت های اسلامی برخوردار نیستند، زلاله یکی از قربانیان این سنتیست که شده بود و خود انتخاب کرد و راهش را رفت،

درس های زندگی به حدی بزرگ است که نمیتوان همه را برای همه آموخت بل می شود که الگویی قهرمانی برای همه باشد

با انتخاب درست، رسیدن به معشوق، ولو هرکسی باشد یا می تواند معشوق خدا باشد(ای قوم به حج رفته کجائید کجائید، معشوق همینجاست بیائید بیائید) داستان شما در تاریخ به عنوان قهرمان زندگی زنان ظلم دیده و ستم پیشه خواهد بود و شما با مرگ تان پایان همه ظلم و بی عدالتی های اجتماعی جامعه افغانی خواهید بود

اگر زنده هستی موفق و سربلند باشید و اگر نیستی بهشت برین جایت باد

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:24 ] [ گنگِ خواب دیده ]

امروزه تمدن ها در هویت بخشی جوامع بشری نقش مهم و برجسته ای یافته است، و تمدن و مباحث پیرامونی آن مدار توجه بسیاری قرار گرفته است. از جمله ی این مباحث، چگونگی تکوین و پیدایی تمدن هاست که دغدغه ی اندیشمندان بسیاری در حوزه ی فلسفه ی تاریخ می باشد. در این نوشتار به اختصار به این مسأله پرداخته شده است. ابتدا به چرایی اهمیت بحث از تمدن ها، تعریف لغوی و اصطلاحی آن و این که تمدن ساخته ای انسانی یا فرا انسانی است اشاره ای شده است. در ادامه به عوامل پیدایش تمدن در قالب دیدگاه صاحب نظرانی مانند ابن خلدون، توین بی، اشپنگلر، ویل دورانت، شریعتی و . . پرداخته شده است. در این میان به آراء ابن خلدون به عنوان اندیشمندی مسلمان و توین بی که مطالعات دامنه داری در این حوزه داشته تأکید بیشتری شده، و. به ویژه در قالب آراء توین بی به برخی نظریات در باب تکوین تمدن مانند نژاد و محیط زیست هم پرداخته شده است.

امروزه با توجه به تغییر و تجولات جهانی،پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بیداری ملت ها و جریان بازگشت به خویشتن و هویت یابی ملت ها، بحث از تمدن و مقولات تمدنی بسیار مورد توجه می باشد. این توجه را می توان در منظرها و رویکردهای متفاوت و متنوع نظریه پردازان، و مدعیان داشتن پیشینه ی تمدنی به خوبی مشاهده کرد.
تمدن ها در طول تاریخ در شکل دادن به هویت بشرگسترده ترین نقش را داشته، و امروزه به سند تاریخی فرهنگی ملت ها تبدیل گشته و از اهمیتی ویژه برخوردار است. کمتر ملتی را می توان یافت که نسبت به میراث تمدنی خود تعصب نورزد، شکوه و پیشینه¬ی آن را به رخ دیگر ملت ها نکشد و برای آن ها هزینه نکند. این توجه به تمدن و مدار قرارگرفتن آن در فرایند هویت یابی ملل مختلف، اندیشمندان و صاحب نظرانی را هم به این عرصه کشانده است. اما گفتن این که انگیزه ی اینان، ناسیونالیسم و قومیت گرایی است یا رویکردی صرفا علمی و پژوهشگرانه ، کاریست دشوار. اما نتیجه¬ی جستجو و پژوهش آنان، ثمره ای نیکو داشته و آن، زدوده شدن گرد وغبار جهل و بی اطلاعی از چگونگی انجام و آغاز جوامع و تمدن های بشری و هم چنین کیفیت فراز و فرود آن هاست.
پرسشی که دهن بسیاری از جمله صاحب نظران حوزه تاریخ و تمدن را به خود مشغول ساخته این است که چه چیزی موجب تولد تمدنی می شود؟ تمدن ها چگونه رشد و اعتلا می یابند؟ و چه می شود که تمدنی دیگر یارای ماندن ندارد و نمی تواند ادامه دهد و مرگ مهر پایانی برحیات آن می زند.
اندیشمندان بسیاری در حوزه ی فلسفه ی تاریخ در مقام پاسخ به این پرسش ها برآمده اند و هریک با توجه به دیدگاه و مبانی هستی شناسانه ی خویش، داستانی برای تولد و آغازین روزهای حیات جوامع بشری و تمدن های بسیاری که آمده اند و رفته اند، یا مانده اند ارائه می کنند. در این نوشتار تلاش می شود که برخی از این پاسخ ها در مورد این عوامل و زمینه های پیدایش تمدن اشاره بشود. اما پیش از آن پرداختن به یکی دو مطلب، موجب روشنتر شدن بحث خواهد گردید که در ذیل به آن اشاره می شود.

مفهوم شناسي تمدن :

پرداختن به تمدن بدون درك و شناخت صحيح از معنا و مفهوم آن ميسر نخواهد بود، از اين رو به اختصار به معنا و مفهوم آن اشاره مي‌شود.

معناي لغوي :

تمدن منسوب به مدينه به معناي شهر يا راه و روش زندگي كردن در شهر است [1] ، و معادل واژه‌ي لاتين ( Civilisition ) از ريشه‌ي ( Civitas ) به معناي شهر و شهروندي در زبان هاي انگليسي و فرانسه مي‌باشد[2] . يوناني هاي باستان با اين كلمه نشان مي‌دادند كه شهر را به عنوان مجموعه‌اي از نهاد ها و روابط اجتماعي به‌عنوان شكل برتري از زندگي مي‌شناخته‌اند. در زبان فارسي نيز گاهي تمدن به مفهوم خوگرفتن با آداب واخلاق شهريان نيز آمده است [3]. معادل رايج آن در عربي الحضاره از ريشه حضور و تجمع مي‌باشد[4]
در ادبيات فارسي اول بار كلمه‌ي تمدن را مي‌توان در آثار خواجه نصيرالدين طوسي ديد. وي در اخلاق ناصري دارد:«چون وجود نوع بي معاونت صورت نمي‌بندد و معاونت بي اجتماع محال است، پس نوع انسان بالطبع به اجتماع محتاج بود و اين نوع اجتماع را تمدن خوانند و تمدن مشتق از مدينه بود و مدينه، موضع اجتماع اشخاصي است كه به انواع حرفت ها و صناعت هاي تعاوني ـ كه سبب تعيش بود ـ مي‌باشد.»[5]

تعريف اصطلاحي تمدن:

بررسي و مطالعه‌ي تاريخ جداي از توجه به تمدن‌ها كاري ابتر و ناقص خواهد بود. در بررسي‌هاي تاريخي، تمدن ها و سير تحولات شان همواره مورد توجه بوده و انديشمندان و صاحب نظران بسياري مانند ابن خلدون، اسوالد اشپنگلر، ويل دورانت، آلفرد كروبر، توين‌بي و . . . در اين حوزه اظهار نظر و تحقيق كرده‌اند .
ارائه معنايي جامع و مانع از واژه‌هايي چون تمدن ، فرهنگ ، ملت ، و ….. از دير باز با دشواري‌هايي روبرو بوده است، و تعاريف ارائه شده نيز مبين آن است كه هر انديشمندي از زاويه و ديد خاصي به اين مفاهيم نگريسته و تعريفي ارائه داده است. شايد بتوان دليل اختلاف صاحب نظران در اين خصوص را، اولا انتزاعي بودن آن و ثانيا تازگي آن دانست، بدين معنا كه كاربست آن در گذشته به مفهوم امروزي اش نبوده و حد اكثر، معناي لغوي از آن اراده مي‌كرده‌اند و ديگر تلقي غربي ها از فرهنگ به ويژه پس از عصر روشنگري در قرن هيجدهم به معناي پيشرفت، بهسازي ، رشد ، ترقي و تكامل دانست كه اين امر زمينه ساز خلط بين دو واژه‌ي فرهنگ و تمدن گرديده و ارائه‌ي تعريفي جامع و مانع از آن‌ها و چگونگي نسبت بين اين دو را با ابهام روبرو ساخته است. براي واژه‌ي تمدن تعاريف اصطلاحي فراوان و متعددي طرح شده است كه به پاره‌اي از آن‌ها اشاره مي‌شود:
مفهوم تمدن را نخستين بار انديشمندان فرانسوي سده‌ي هيجدهم در برابر مفهوم بربريت مطرح كردند .[6] .
رالف لينتون تمدن را مجموعه‌ي اعمال و آرايي مي‌داند كه در هر جامعه‌ي انساني، افراد از بزرگتران فرا مي‌گيرند و به نسل جوان تحويل مي‌دهند. [7]
ويل دورانت معتقد است كه تمدن عبارت از نظم اجتماعي است كه در نتيجه‌ي وجود آن خلاقيت فرهنگي امكان پذير مي‌شود و جريان پيدا مي‌كند.[8]يا در جايي ديگر آن را نظامي اجتماعي مي‌داند كه دست به ابداع و خلاقيت مي‌زند.[9]
گوردون چايلد تمدن را محصول انقلاب شهري مي‌داند و بگ باي آن را نوعي فرهنگ پديدار شده در شهر ها تعريف مي‌كند. [10]
اشپنگلر معتقد است: تمدن در بستر فرهنگ شكل مي‌گيرد. اومي‌گويد، هنگامي كه فرهنگ ها به اوج ترقي خود مي‌رسند و دچار سرنگوني مي‌شوند، به تمدن تبديل مي‌گردند . وي معتقد است بدين گونه فرهنگ آفريننده، به تمدن راكد و آسايش طلب تبديل مي‌شود و نيروي خلاقه‌ي خود را از دست مي‌دهد.[11]
فوكوتساوا يوكيچي بر اين باور است كه تمدن به معناي محدود آن، يعني افزايش دادن آن چه كه انسان مصرف مي‌كند و تجملات ظاهري كه به ضرورت هاي روزانه‌ي زندگي اضافه مي‌شود. و در معناي گسترده، پالايش معرفت و پرورش فضيلت به نحوي كه زندگي بشري را به مرتبه‌اي بالاتر بكشد، شامل مي‌شود.[12]
هانتينگتون، نويسنده كتاب معروف « برخورد تمدنها و بازسازي نظم نوين جهاني »، تمدن را گسترده‌ترين واحد مستقل فرهنگي مي‌داند و معتقد است كه تمدن، بالاترين سطح گروه بندي فرهنگي انسان‌ها و گسترده ترين سطح هويت فرهنگي افراد است.[13]
علامه محمد تقي جعفري، تمدن را تشكل هماهنگ انسان ها در حيات معقول با روابط عادلانه و اشتراك همه‌ي افراد و گروه‌هاي جامعه در پيشبرد اهداف مادي و معنوي انسان ها در همه‌ي ابعاد مثبت تعريف مي‌كند . [14]
حسين مونس، تمدن را ثمره‌ي كوشش و تلاش انسان، چه ثمره‌ي مادي چه معنوي براي بهتر كردن زندگي‌اش مي‌داند .[15]
سيد حسين نصر، انديشمند سنت گراي معاصر، قائل به دو نوع تمدن است، تمدن سنتي كه در آن، عنصر اراده‌ي الاهي بسيار پر رنگ و برجسته است [16]و تمدن غربي، كه به ويژه پس از رنسانس بر پايه‌ي اومانيسم و جداي از بنيادهاي ديني شكل گرفته‌است [17]. اما در كل از ديد وي تمدن، تمام جوانب حيات مردمي را كه دور هم جمع مي‌شوند، شامل مي‌گردد . [18] با تأمل در تعاريف فوق روشن مي‌گردد كه هر كس با نگاه و رويكردي خاص تمدن را تعريف كرده است ولي برآيند همه‌ي آنها حاكي از اين است كه تمدن مجموعه‌ي دستاوردها و اندوخته هاي مادي و معنوي بشر براي برآوردن و اقناع نيازهاي جسماني و معنوي اش مي‌باشد. نكته‌ي ديگري كه بايد در اين تعاريف لحاظ كرد اين است كه تمدن ها عمدتا از زماني به وجود آمده اند كه بشر زندگي بدوي را ترك گفته و به نوع خاصي از زندگي يكجا نشيني روي آورده است ولي اين به اين معنا نيست كه اين نحوه‌ي خاص از زندگي تمدن سازبوده است، بلكه به قول جان برنال گرچه واژه‌ي Civilistion از كلمه‌ي شهر مشتق مي‌گردد ولي شهر در واقع معلول تمدن است نه علت آن .[19].

در اين جا پاسخ به يك پرسش به نظر ضروري مي‌آيد و آن فرهنگ و نسبت آن با تمدن مي‌باشد. بايد گفت، فرهنگ نيز همانند تمدن تعريف جامعي ندارد و برخي تا چهارصد تعريف از آن ارائه كرده‌اند. تايلور مردم شناس انگليسي، فرهنگ را مجموعه پيچيده‌اي از علوم، دانش ها، هنرها، افكار، اعتقادات، قوانين و مقررات تعريف مي‌كند .[20] اين كه چه رابطه‌اي بين فرهنگ وتمدن وجود دارد، به طور خلاصه مي‌توان گفت كه نسبت تمدن و فرهنگ برابر تعاريف مختلف و ديدگاه‌هاي موجود، متفاوت مي‌شود، براساس تعريفي عموم وخصوص مطلق و براساس تعريف ديگر مترادف و طبق پاره‌اي از تعريف ها عموم و خصوص من وجه است، اما آن گاه كه جداي از هم به كار مي‌روند يك معنا و مفهوم را القاء مي‌كنند.

تمدن ساخته ای انسانی یا فرا انسانی؟

پیش از ورود به بحث، پرداختن به این سوال ضروری مینماید که عامل پیدایی تمدن ها، عامل انسانی است یا فرانسانی. به بیانی دیگر جوهره ی تمدن چیست؟ چرا که پذیرش هریک از این اقوال، نوع پاسخ ها را متفاوت می کند. در پاسخ باید گفت که دو نظر وجود دارد.دیدگاهی که تمدن را انسانی و ساخته¬ی ذهن و فکر و عمل انسان می داند و دیدگاهی که فرهنگ و تمدن را الاهی و دینی می داند که براساس اراده و مشیت خداوند شکل می گیرد و بنابرهمین اراده هم سقوط می کند. دیدگاه اول قرائتی عقلانی و دیدگاه دوم قرائتی وحیانی از تمدن ارائه می دهند. شاید بتوان بین این دو به نحوی جمع کرد. به این معنا که بپذیریم تمدن اساسا جوهر انسانی دارد، و پیدایش تمدن مربوط به انسان و پدیده ای این جهانی و مادی است. اصولا تمدن بدون انسان معنا نداشته و تمدن محصول فکر و اندیشه و عمل آدمی می باشد. اما از این نکته نباید غافل شد که تمدن دارای دو جنبه ی ثابت و متغییر می باشد. وجه ثابت تمدنی، عنصر یا عناصری اند که قدر مشترک همه ی تمدن های بشری می باشد و بازگشت این وجه ثابت به ذات و فطرت آدمی است که در همه ی انسانها و در همه ی زمان ها ومکان ها یکسان و متمایل به مبدائی عالی می باشد.
از این طریق است که آن مبداء متعالی یا خداوند در نهاد انسان قابلیت هایی را به ودیعه می گذارد که آدمی با تکیه­ی برآن می تواند راه رشد و کمال را در جنبه های مادی و غیرمادی بپیماید. یکی از این قابلیت ها نیروی اندیشه و تعقل آدمی است که وی را توانا کرده تا از گونه­ی زندگی بسیار ابتدایی و بسیط مثلا انسان های اولیه به سطح پیشرفته و پیچیده ای از زندگی در دنیای معاصر برسد. آدمی در مقام عمل و تکوین و فعلیت تمدن با تکیه بر اندیشه وتفکر خویش، عنصر مباشر و مستقیم است. اما از آنجایی که عقل و اندیشه موهبتی الاهیست، در پس یا ورای عمل آدمی خواست و مشیت الاهی نیز قرار دارد. وجه متغییر تمدنی هم اموری اند که تابع فطریات نیستند و همان مظاهر تمدنی و تظاهرات بیرونی آن مانند عمارت ها و سازه های دست آدمی و فن آوری ها می باشند. که در طول زمان و با توجه به مکان متغییر و متفاوتند برعکس فطریات که ثابت است و نیاز همه­ی بشریت.
در ادامه به عوامل پیدایش تمدن در قالب دیدگاه صاحب نظرانی مانند ابن خلدون، توین بی، اشپنگلر، ویل دورانت، شریعتی و . . پرداخته می شود. در این میان به آراء دو تن، ابن خلدون به عنوان اندیشمندی مسلمان و آرنولد توین بی به عنوان صاحب نظری غربی و معاصر تاکید بیشتری می گردد. به ویژه آراء توین بی به عنوان فیلسوف نامدارتاریخ که مطالعات دامنه داری در این حوزه داشته است. در قالب آراء توین بی به برخی نظریات در باب تکوین تمدن مانند نژاد و محیط زیست هم پرداخته شده است.
1) تغییرات ایده، عامل ایجاد تاریخ ( تمدن)
هگل تغییرات ایده را موجب ایجاد تاریخ ( تمدن) می داند و تحولات فکری ساکنین یک کشور را تعیین کننده تکامل اجتماعی آن کشور می شمارد . هگل نیز مانند مارکس معتقد است که بشر سازنده تاریخ و تمدن است، اما با این فرق که مارکس به لحاظ مادی و هگل به لحاظ ایده آلیستی موضوع را جلاجی می نماید. هگل کلیه تحولات اجتماعی را ناشی از تکامل ایده­ی مطلق می داند. از نظر وی تاریخ برطبق ضرورت و نه آگاهانه به طرف هدفی ایده آلی که قبلا تعیین شده است روان می باشد و توجه تغییرناپذیر به این ایده­ی­ مطلق روابط متقابل وقایع تاریخ را تشکیل می دهد.[21]
2) شکل گیری تمدن در بستر فرهنگ
اسوالد اشپنگلر(1880-1936) فیلسوف تاریخ آلمانی، معتقد است، تمدن در بستر فرهنگ شكل مي‌گيرد. اومي‌گويد، هنگامي كه فرهنگ ها به اوج ترقي خود مي‌رسند و دچار سرنگوني مي‌شوند، به تمدن تبديل مي‌گردند . وي معتقد است بدين گونه فرهنگ آفريننده، به تمدن راكد و آسايش طلب تبديل مي‌شود و نيروي خلاقه‌ي خود را از دست مي‌دهد.
اشپنگلر نگاهی دورانی به تمدن داشت که همانند یک موجود زنده مراحلی از زایش تا مرگ را طی می کند. وی معتقد بود که تمام تمدن ها مثل ساير موجودات يك دوره‌ي تكامل و فساد را طي مي كنند. او مدعی بود که مطالعاتش به شيوه‌اي استقرايي به قوانيني منجر می گردند كه حاكم بر تحول وپيشرفت فرهنگ ها يا تمدن هاست و اين كه مطالعه‌ي تطبيقي تمدن ها يا فرهنگ ها احتمالا ما را با امور ثابت و يكسان روبرو مي‌كند. اما وی نگاهی جبری به تحولات جوامع بشری و تمدن ها داشت و نسبت به آینده ی آنها مایوس بوده و سقوط و انحطاط را امری ضروری برای تمدن ها می پنداشت.
اشپنگلر درمقدمه کتاب انحطاط غرب استدلال می کند که تاریخ و تمدن چنانکه برخی می پندارند حرکت خطی ندارد که تمدن غرب اوج این خط باشد و دیگر فرهنگ ها و تمدن ها در مدار آن حرکت بکنند. وی چنین نظری را بی معنی و حاکی از خود محوری میدانست. از دید وی فرهنگ ها و تمدن ها همانند گلهای یک مزرعه می رویند، رشد کرده و تکامل می یابند و این رشد تکاملی را برحسب توالی چهارفصل سال توصیف می کند. فرهنگ ها زمانی که زندگی روستایی، کشاورزی و فئودالی است بهار خود را می گذرانند و تابستان شان زمانی است که شهرها پدید می آیند. وقتی شهرها و تجارت گسترش یافتند و حکومت های سلطنتی متمرکز و دین و سنت مورداعتراض قرارگرفتند، پائیز فرهنگ ها و تمدنهاست. و زمستان شان زمانی است که شکاکیت، ماتریالیسم و امپریالیسم پیوسته اختلاف دارند و کلان شهرها ( شهرهای بین المللی ) پدید می آیند.
3) تمدن، پیامد تلاش بشر برای تامین معیشت:
ويل دورانت معتقد است كه تمدن عبارت از نظم اجتماعي است كه در نتيجه‌ي وجود آن خلاقيت فرهنگي امكان پذير مي‌شود و جريان پيدا مي‌كند. يا در جايي ديگر آن را نظامي اجتماعي مي‌داند كه دست به ابداع و خلاقيت مي‌زند. وی عناصری را به عنوان اجزاء اصلی وپایه های حیات و استقرار تمدن معرفی می کند. این عناصر عبارتند از پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی پیدا شدن سازمان سیاسی پیدا شدن سنت های اخلاقی و سلوکی و سرانجام جهد و کوشش در راه علم و بسط هنر ویل دورانت در باب سیر تاریخی تمدن ها بر این باور بود که هر تمدنی از ارزش هایی آغاز می شود؛ ارزش هایی هدف مند و متعالی که پس از مدتی، زمینه ی ظهور دانش و فنون را پدیدار می سازند.
در مرحله ی بعد اصل همکاری و تعاون در جامعه می بایست نهادینه شود تا گروهی هم نظر، بر اساس آن و با تکیه بر اخلاقیات بتوانند شالوده ی تمدن را پی ریزی کنند ” 20 “با رشد دانش، مردم به جای توحید و پرستش مبادی معنوی، به ستایش علوم و عقل می پردازند و از این هنگام جنگ میان ارزش و دانش آغاز می شود و در نتیجه، موجب افول انگیزه های اولیه که انگیزه های ارزشی است، خواهد شد. بنابراین، نیروی محرک جوامع کند شده، به تدریج متوقف می گردد و در نتیجه، دوران انحطاط تمدن نمایان می شود؛ ” 21 “به عبارت دیگر، جامعه ای که بر اساس خلاف ابن خلدون که معتقد به گونه ای دور تمدنی است، ویل دورانت جنگ میان علم و دین یا دانش و ارزش را موجب فرسایش تدریجی تمدن ها می داند. از نظر ویل دورانت، شکست رهبران سیاسی و معنوی جامعه در مقابله با «ستیزانگیزی» یا «تغییر» عامل مهم دیگری در سقوط تمدن هاست. این مایه های ستیز ممکن است از چندین منبع سرچشمه بگیرد و گاه که بروز آنها توأم و با توالی باشد تا حد فراهم کردن موجباتِ زوال قطعی شدت می یابد.
4) هجرت، سازنده ی تمدن:
از نگاه شریعتی مهاجرت عامل سازنده ی تمدن است . بررسی تاریخ نشان می دهد که تمام تمدن های تاریخی شناخته شده متعاقب مهاجرت بوجود آمده اند. اولین تمدن های بزرگ مال بین النهرین است. این تمدن ها بعد از مهاجرت آرامی ها به بین النهرین تشکیل شده است. نژاد یهود اصولا یک نژاد مهاجر است. از داستان ابراهیم که خود مهاجر بزرگ است، مهاجرت ها شروع می شود.از بین النهرین به فلسطین وبعد مصر می روند و بعد به اسارت قبطی ها در می آیند و باز به فلسطین باز می آیند و تمدنی عظیم را در فلسطین می سازند. مهمترین تمدن هائی که پس ازمهاجرت پدید آمده اند، تمدن های آریایی است از هند گرفته تا ایران و تا غرب یعنی آریایی های مهاجر بوده اند که در هند یا ایران و اروپا تمدن ساختند. عکس این مساله خود بومیان هند و ایران اند که آریایی ها با بومی ها به هنگام تهاجم می جنگیدند و بومی ها چون ساکن ماندند، در هیج جا از تمدن آن ها خبری نیست و اگر اسمی هم از آنهاست به خاطر جنگ آنها با مهاجرین است. از این رو نه نژادی خاص و نه سرزمین خاصی تمدن ساز است. از این رو نفس هجرت انسان وحشی را متمدن می کند. تمدن عبری و عرب هر دو بعد از آمدن به یمن و بعد از آمدن عرب به شبه جزیره و بعد از آمدن به فلسطین است.
پس آغاز تمدن عرب بوسیله مهاجرین است. پست ترین و منحط ترین عناصر اروپا، آمریکاست که کاملا تمدنی مهاجر است. پست ترین و منحط ترین عناصر اروپا، در آمریکا مدرن ترین و متحرکترین تمدن جهان را بوجود می آورند. تا بحال 27 نوع تمدن بیش و کم بدست ما رسیده که تمام این 27 نوع حتی آنهائی که خیلی از نظر گمند، تمدن هایی هستند که منسوب به نژاد مهاجر در سرزمین های هجرتی می باشد. این که چرا مهاجر و هجرت دارای چنین ویژگی است، می توان گفت بومیان چون در حال سکونت اند و سکونت از علائم ضعف است، تمدن ساز نیستند و چون یکی از زاده های تجرک و مهاجرت، قدرتست و وسعت جهان بینی و تغییر سنت ها و فکرها و دیده ها، همیشه مهاجرین تمدن ساز و فرهنگ سازند. مهاجرت بزرگترین اثری که روی انسان می گذارد گسترش و تجرک جهان بین است. یعنی مهاجر هم جهان بینیش وسیع و هم متحرک می شود. اما کسیکه یک جا ساکن است جهان راکد و تنگ است و ساختن یک تمدن جدید با بینش تنگ ممکن نیست. بزرگترین علت و شرط پیدا شدن یک تمدن، بینش باز و جامعه باز و متحرک است.
5) عصبیت محور تبیین حرکت های تاریخ
در میان اندیشمندان مسلمان ابن خلدون نخستین فردی است که به صراحت از سنن و قوانین حاکم بر اجتماع یاد کرده و در مقدمه ی معروفش به تفصیل در این مورد بحث کرده است. هرچند محور مباحث ابن خلدون تمدن به معناي واقعي آن نيست و در واقع هدف اصلي وي مطالعه‌ي تحولات تمدن نبوده بلكه بيشتر تشريح و تبيين سرگذشت دولت هاي گوناگوني است كه در قرون وسطي در آفريقاي شمالي يكي پس از ديگري روي كار آمده‌اند. دولت هايي كه دوره‌ي حكمراني شان بسياركوتاه و كمتر از صد سال است. ازاين رو محور مباحث وي بيشتر جامعه- دولت مي‌باشد كه به لحاظ زماني و مكاني بسيار محدودتر و كوچكتر از آني است كه براي يك تمدن به معناي واقعي كلمه انتظار مي‌رود. ولي از آن جايي كه هر تمدني از اجتماع يا اجتماعات انساني شكل مي‌گيرد و در واقع تمدن محصول عمل اجتماع انساني مي باشد، چيزي كه مي توان از تعريف ابن خلدون هم استنباط كرد، از اين رو مي توان اجتماع انساني ابن خلدون را به نوعي تمدن در نظر گرفت در نظريات ابن خلدون دولت و حكومت محور مباحث مي‌باشد و در واقع آنچه وي در مورد تكوين جامعه، رشد و زوال و انحطاط آن مي‌گويد بيشتر در مورد دولت ها و حكومت ها تطبيق مي‌كند تا بر احوال جامعه اعم از دولت و ساير طبقات تشكيل دهنده‌ي آن.
براي مثال وي در تاريخ خود به جوامع شمال آفريقا پرداخته است، كه همه‌ي اين جوامع ، ملت ها و دولت هاي منطقه‌ي شمال آفريقا بخشي از يك جامعه‌ي بزرگتر به نام جامعه‌ يا تمدن اسلامي هستند. اما وي در مطالعات و در نظريات خود براي هريك از زير مجموعه هاي تمدن اسلامي، يعني دولت قبيله هاي شمال آفريقا يك آغاز و انجامي را در نظر مي‌گيرد و چنين مي نمايد كه يك جامعه را از ابتداي شكل گيري خود تا زمان زوال و انحطاطش مورد بررسي قرارداده است. البته اين امر در مورد حكومت ها و دولت قبيله هاي منطقه‌ي جغرافيايي مورد نظر ابن خلدون تا حد زيادي درست مي‌نمايد، اما نمي‌توان عمر اين حكومت ها و دولت قبيله ها يا به عبارتي بهتر اين حكومت ها و دولت ها را برابر با تمدن يا حتي يك اجتماع دانست. چرا كه درست است اين دولت ها تولدي، رشدي و زوالي دارند ولي همه‌ي اين ها در بستر و زمينه‌ي جامعه ای جاري و ساري اند، مي‌آيند و مي‌روند، اما اين آيند و روند حكومت ها و دولت ها ربطي به جوامعي كه در آن ها شكل گرفته اند ندارد، و اين جوامع هم چون بستر يك رودخانه كه رود بر آن جاريست پايدارند، و يا حداقل زمان آمد و رفت شان هم چون آب جاري بر رودخانه ويا آمد و رفت حكومت ها و دولت ها نيست. از اين رو نگاه ابن خلدون به تمدن را نمي توان نگاهي كامل ، جامع ، فراگير و در خور تمدن يا جامعه‌اي به معناي خاص آن به شمار آورد، وي اگرچه از عمران جوامع – جوامع بدوي و شهري – سخن مي‌گويد، اما در واقع بيشتر به دولت ها پرداخته است.
وي رشد تمدن يا جامعه را با رشد دولت برابر گرفته است و معتقد است جامعه و تمدني در حال پيشرفت است كه دولت در آن به حد اعلاي قدرت و درخشش رسيده باشد و جامعه يا تمدن زماني سير انحطاطي خود را آغاز مي‌كند كه دولت آن رو به انحطاط و زوال بگذارد. به بياني ديگر وي هم دولت ها را عامل رشد و ترقي و هم باعث زوال و سقوط تمدن ها و جوامع مي‌داند. با همه¬ی این گفته ها ابن خلدون جامعه را موضوع یک علم مستقل به نام علم العمران قرار داد. علمی که توجه ويژه‌اي به آن داشت و در واقع، بسياري از مباحث مقدمه را بر محورعمران متمركز ساخت. محققان و مترجمان مقدمه، مفهوم عمران را به شكل‌هاي گوناگون تعبير نموده‌اند، ولي به طور عموم، كلمه «تمدن »، «فرهنگ » و «جامعه» را به جاي آن استعمال كرده‌اند.
اين طرز تلقي از واژه عمران، پيچيدگي معاني آن را مي‌رساند كه شامل مفهوم جغرافياي انساني، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي مي‌شود. عصبیت نیز در رویکرد تمدنی ابن خلدون جایگاه ویژه ای داشته و در واقع عصبیت را محور تبیین حرکت های تاریخ و راز صعود و سقوط تمدن ها معرفی می کند. . ابن خلدون عصبیت را که یکی از مفاهیم بنیادی نظریه ی اجتماعی اش است، به عنوان علت فاعلی عمران یا تشکیل جامعه ی بشری مطرح می کند که سبب ظهور جوامع و دولت می شود. عصبيت اصطلاحي است كه توسط ابن خلدون مطرح شده و پديده‌اي است كه داراي ابعاد مختلف اجتماعي، فرهنگي و سياسي مي‌باشد. به نظر وي عصبيت عبارت از پيوند بين افراد در يك گروه اجتماعي يا قبيله بوده و اصلي ترين عنصر شكل گيري اجتماع و مهمترين عامل تشكيل دولت است كه مردم را به همديگر پيوند داده، آنان را براي همياري و تعاون بسيج كرده و به سوي كسب قدرت سياسي هدايت شان مي‌كند.
از ديد وي هر دستاوردي ثمره‌ي عصبيت است، «رياست جز بوسيله‌ي قدرت و غلبه به دست نمي‌آيد و غلبه تنها از راه عصبيت حاصل مي‌شود» به باور ابن خلدون عصبيت امري خيالي و ذهني نبوده بلكه واقعي و منشاء فعل و عمل است. وي عصبيت را داراي كاركردهاي متعددي مانند غرور قومي، ياري‌گري نسبت به يكديگر و دلاوري دانسته و محصول نهايي عصبيت باديه نشينان را دست يابي به قدرت مي‌داند . اقتدار و عظمت هر دولتي وابسته به عصبيت آن است. چون عامل اصلي شكل گيري و استقرار حكومت عصبيت است و حافظان و پاسداران حكومت و دولت هم، دارندگان عصبيت هستند.
تداوم و استمرار دولت نيز به عصبيت وابسته است، هرچه عصبيتي شديدتر باشد دوران فرمانروايي و عمر دولت هم طولاني تر خواهد بود و مادامي كه عصبيت دولت پا برجا و پررنگ باشد دولت نيز پابرجا و مستقر خواهد بود. « هرگاه عصبيت دولتي نيرومند باشد دوران فرمانروايي و عمرآن نيز دراز خواهد بود .» وی عصبیت را ناشی از عوامل مختلفی می داند که یکی از آن ها اشتراک در نسبت است، زیرا چنین پیوندی در میان انسان ها طبیعی است. دولت هدف طبيعي عصبيت است و ازآنجايي كه امر تشكيل دولت با كشمكش، جنگ و خون ريزي و غلبه‌ي يكي برديگري همراه است، از اين رو تحقق آن جز با عصبيت ممكن نيست، لذا از ديد ابن خلدون عصبيت در رياست نقش مهمي ايفاء مي‌كند.
در يك نظام قبيله‌اي رياست هميشه از آن كسي است كه ازعصبيت قوي تري برخوردار است و اين رياست با پيدايش گروهي با عصبيت قوي تر مي‌تواند يه آن انتقال يابد. وي ايجاد يا تاسيس يك نهاد اجتماعي و هم چنين مراحل استقرار آن را دريك منحني صعودي – نزولي ترسيم مي‌كند و بر اين باور است كه حكومت وقتي شكل واقعي به خود مي‌گيرد كه حاكمي وجود داشته باشد كه بر اتباع خود حكومت كند و امور آن هارا رتق و فتق نمايد و هم چنين معتقد است كه جايگاه والاي موسس در يك روند تدريجي به اعقاب وي منتقل مي‌گردد. از منظر ابن‌خلدون عصبيت روح حيات بخش يك حكومت است كه اهل خود را به نيكي، بخشش و احترام به قانون وا مي‌دارد و تا زماني كه اين صفات زايل نشده مي‌تواند از فروپاشي حكومت جلوگيري كند. وي در كنار عصبيت عنصر و عامل دين را هم در تشكيل حكومت موثر مي‌داند كه عصبيت را تشديد كرده و در نتيجه امر تشكيل دولت را سهل تر مي‌كند. ابن خلدون نیز در زمرهی فیلسوفان تاریخی است که به تاریخ نگاهی دورانی دارند. بدین معنا که از دید وی حوادث تاریخی از جایی شروع می شوند، تحولاتی می یابند و دو مرتبه با توجه به یک سلسله عوامل به مرحله ی اول باز می گردند. به عقیده ی وی جوامع به مراحل گوناگون و اوضاع و احوال متفاوتی انتقال می یابند و این امر به سبب کیفیت اقدامات و عاداتی است که انجام می دهند.
6) چالش و پاسخ، عامل تکوین تمدن:
آرنولد جوزف توين بي، از بزرگترين مورخان و برجسته ترين فيلسوفان نظري تاريخ معاصر است كه، با توجه به احاطه‌ي علمي و ژرف نگري اش كوشيده تا بررسي نو و جديد از تمدن ارائه كرده و مراحل شكل گيري، رشد و فروپاشي آن را تحليل كند. وی تلاش کرده اين كار را در متن نوعي بررسي تطبيقي جوامع مختلف تاريخي انجام دهد. و در اين راستا نيز تلاش كرده، جوامع بيشتري را نسبت به ديگر همتايانش مثل باكل و اشپنگلر مورد مطالعه قرار دهد و از اطلاعات وسيع و پردامنه‌اش نسبت به تاريخ قديم و جديد بهره بگيرد. وي را مي‌توان در رديف صاحب نظراني قرار داد كه معتقد به حركت دوراني تاريخ هستند. بنابر اين نظريه‌ها نظام هاي فرهنگي يا جامعه‌هاي بشري همانند موجود زنده به‌وجود مي‌آيند، رشد مي كنند، تكامل مي‌يابند و آنگاه به كهولت مي‌رسند و راه افول در پيش مي‌گيرند. . از برجسته ترين پيشروان اين طرز تفكر مي‌توان به اشپنگلر، سوروكين و توين بي اشاره كرد. اما وی اندازه‌ي دیگران جبرگرا و مأيوس نسبت به آينده‌ي تمدن ها نيست و براي مثال سقوط و نابودي را براي تمدن ها امري حتمي و اجتناب ناپذيرنمي‌داند.

توين بي و تمدن ها :

بنا به باور توين بي با توجه به اطلاعاتي كه داريم، عصر تمدن تقريبا از پنج هزار سال پيش آغاز شده و اين درحالي است كه عمر بشر بسيار بيشتر از اين و به حدود پانصد هزار تا يك ميليون سال قبل مي رسد. وي تمدن را بر حسب معيارهاي معنوي تعريف مي‌كند كه عبارت است از تلاش براي آفريدن جامعه‌اي كه كل بشريت بتوانند با همنوايي در كنار يكديگر و به منزله‌ي اعضايي از يك خانواده‌ي كامل و جامع در درون آن زندگي كنند. هدف تمام تمدن هايي هم كه تا كنون شناخته شده اند حتي بطور ناخود آگاه در همين راستا بوده است. از ديد وي رابطه‌ي تمدنها و يك تمدن، با « تمدن » عبارت است از رابطه‌ي يك يا چند نماينده از يك طبقه‌ي پديده به طبقه‌اي كه آن را نمايندگي مي‌كند. طبقه‌اي هم كه تمدن ها از آن نمايندگي مي‌كنند گونه‌اي از جنس فرهنگ است و هر تمدني در شبكه‌اي از جامعه تنيده شده است. وي معتقد است يك تمدن در مقايسه با اجزاي خود مثل ملت‌ها، دولت‌ها، شهرها، فرقه‌ها و كيش‌ها … با هم يك حوزه‌ي مطالعه‌ي قابل درك را تشكيل مي‌دهند. وي در بررسي هاي تاريخي احتمال فهم و درك يك واحد بزرگتر را نسبت به واحدي كوچكتر بسيار بالاتر و بهتر مي‌داند.

روند شكل گيري تمدن:

توين بي در پاسخ به اين پرسش كه چه چيزي موجب تولد يا پيدايي تمدني مي‌گردد، ابتدا پاسخ هايي را كه مي تواند جوابگوي اين پرسش باشد مطرح كرده، سپس به نقد و بررسي آن ها مي‌پردازد. پس از آن كه ثابت مي‌كند اين پاسخ ها نمي‌توانند جوابي مناسب براي اين سوال باشند، پاسخ خود و در واقع ديدگاه و رويكرد خود را در باب تكوين تمدن‌ها بيان مي‌كند . وي با اين پرسش كه چه عاملي سبب شده تاسكون و ماندگي بشر در سطح فرهنگي ماقبل تمدن كه احتمالا بيش ازنيم ميليون سال به درازا كشيده ، شكسته شده و انسان هايي توانسته‌اند بر اين سكون وبي حركتي غلبه كرده و وارد سطح فرهنگي بالاتري يعني تمدن گردند؟ آيا در اين امر ويژگي هايي از آن انسان ها، محيط، يا مجموع اين دو يا عامل ديگري دخيل بوده است؟

نظريه‌ي نژادي:

وي ابتدا با طرح اين سوال كه آيا بخشي از بشريت انگيزه‌ي خلاقيت بيشتري نسبت به بخش ديگر داشته به عنصر نژادي مي پردازد. نژاد كلمه‌اي است كه براي بيان خصلت ذاتي مميز كننده در هر جنس يا گونه يا طبقه و گروه بندي مخلوقات زنده به كار مي‌رود. دردنياي غرب امروز تفسيرهاي نژادي مرتبط با مقوله‌ي اجتماعي رواج بسياري دارد و تفاوت هاي جسماني را در ذات خود غير قابل تغيير مي شمرند و اين تفاوت هاي نژادي را به ذهن و روان بشر تعميم مي‌دهند .آرتورگوبينو سياستمدار و شرق شناس فرانسوي در رساله‌ي « درنابرابري هاي نژادي انسان » نوع نژاد انسان را متشكل از نژادهاي متمايز و متفاوت به لحاظ ظرفيت‌هاي ذهني و سرشتي قلمداد كرده است و در اين بين تنها يك نژاد را برتر از ديگر نژادها دانسته كه منشاء و سرچشمه‌ي تمدن هاي عالي است، و آن هم نژاد آريا مي باشد.
اين نظريه بويژه در آلمان مورد قبول و توجه قرار گرفت و توسط كساني چون يوستن چمبرلين بسط و توسعه يافت و حتي كساني چون ماكس مولر به تأسي از چنين نظريه‌اي اصطلاح نژاد آرين را وضع كرد كه بعد ها دستاويز هيتلر و نازيسم قرار گرفت و يكي از خدايان نازي ها گرديد . اما توين بي معتقد است كه اين موضوع بافرضيه‌هاي علمي ارتباط چنداني ندارد، بلكه بيشتر انعكاس ذهن كاذب حس نژادي غربي است. اين كه نژادهاي خاصي به‌خاطر دارا بودن ويژگي هايي قادر به خلق تمدن هستند، چنانكه انسان غربي خود و نياكانش را اين گونه مي‌انگارد از ديد توين بي چيزي جز تعصب و برتري خواهي نژادي نيست. وي براين باور است كه مطالعه‌ي تاريخ به ما نشان مي‌دهد كه نژاد هاي گوناگوني موفق به خلق تمدن شده اند، و نه نژادي خاص. هنوز نمايندگان نژادهايي كه درخشان ترين سهم را در خلق تمدن داشته اند زنده هستند. اگر رنگ مو را ملاك طبقه بندي قرار دهيم مي‌بينيم گونه‌ي نورديك در خلق تمدن هاي اينديك، هيتي، هلنيك، غربي، روسي و اينوهاي پشمالو و بوميان اوليه استراليا و اقوام ودا و تودا نقش خود را در خلق جوامعي به خوبي ايفاء كرده‌اند.
اگر رنگ پوست را مبنا قرار دهيم درخواهيم يافت كوه نشينان چشم آبي و موبور ريف و اطلس وقبيليا هم با تمدن هاي ديگر در افتاده اند و هم آنهارا تحكيم بخشيده اند. كوه نشينان قفقاز، مرز نشينان ارتفاعات ميان افغانستان و هندوستان و اينوها كه با تمدن ژاپني جنگيده اند، و يا مردمان نژاد زرد كه تمدن سينيك يا چيني را ايجاد كرده اند، خالقان تمدن هاي اينديك ، بيل ها،اينكاها و اهالي تيرادل فئوگو همگي بقاياي نژادهايي به شمار مي‌روند كه در ايجاد تمدن مشاركت داشته اند. همان گونه كه طرفداران فرضيه ي تمدن سازي نژادي خاص، مدعي هستند و نژادهاي ديگر را فاقد توانايي و شايستگي براي تمدن سازي مي‌دانند، از ديگر نژاد ها هم هستند كساني كه با مدرك و شاهد ادعاي تمدن ساز بودن نژاد خود را بكنند. براي مثال يك محقق چيني مي تواند ياد اور شود كه هموطنان او از دو هزار سال پيش از ميلاد تا كنون طولاني ترين تاريخ و تمدن را داشته كه مخترعان و هنرمندان ودانشمندان وفلاسفه‌ي بسياري را آفريده است.
هندي ها نيز مي‌توانند نشان دهند كه دراويدي ها مردمان اصلي اين سرزمين حتي پيش از ورود آريايي ها به شمال اين كشور معماران و شاعران بزرگ داشته اند و معابدشان در مدرس و تري چينپالي از جمله‌ي حيرت انگيزترين بناهاي روي زمين اند. موارد فوق روشن مي‌كند اين پنداركه كيفيت نژادهاي خاصي درخانواده بشري عاملي مثبت براي تكان دادن انسان وحركت از سطح ما قبل تمدن به تمدن مي باشد پنداريست خطاء، چرا كه تمام نژادهاي بشري توانايي ايجاد مدنيت را با وجود شرايطي كه ربطي به نژاد ندارند دارا هستند . تفاوت هاي جسماني و فرهنگي جوامع مختلف با بسط و گسترش آن جوامع و آشنايي آن ها با هم رخ مي‌نمايد و مشكلاتي را فراهم مي‌آورد.

نظريه محيط زيست:

غربي‌هاي عصرجديد با توسل به فرضيه‌ي نژادي، مشكل پيش گفته را به نفع خود حل كرده‌اند، ولي جامعه‌ي هلنيك براي اين مشكل راه حلي منطقي تر و انساني تر از فرضيه‌ي نژادي ارائه كرده اند. آنان تفاوت بارز ميان خود وهمسايگان نو اكتشاف خويش را به تاثير متغير محيط زيست نسبت داده اند. نظريه‌ي محيط زيست مربوط به تمدن ها، گرچه كراهت اخلاقي فرضيه‌ي نژادي را ندارد، اما آسيب پذيري آن از نظر فكري كمتر از فرضيه‌ي نژادي نيست. فرضيه‌ي نژادي دليل تفاوت طبيعي انسان ها را با تنوع جسماني توجيه مي‌كند در حاليكه نظريه‌ي محيط زيست اين تفاوت را به گوناگوني شرايط جوي و عوارض زمين و آب نسبت مي‌دهد .توين بي بر اين باور است كه نادرستي اين فرضيه را هم مي‌توان با يك مطالعه و آزمايش تاريخي ثابت كرد. دراين مطالعه كافي است به مواردي توجه شود كه نشان مي‌دهد محيط زيست به تنهايي عامل سازند‌ه‌ي تمدن نيست. محيط زيست مناسب گاهي مهد و مولد تمدني بوده و محيط زيست هايي مناسبي نيز بوده اند كه هيچگاه تمدني در آن ها شكل نگرفته است.
براي مثال شباهت بسياري بين جلگه‌ي رود نيل با بين النهرين و حوزه‌ي رود سند وجود داشته است. در اين دو ناحيه قابل مقايسه با نيل كه خاستگاه تمدن مصر است تمدن هايي سر بر آورده اند. اما با بررسي بيشتر متوجه مي‌شويم دره هاي ريوگرانده و حوزه‌ي رودخانه‌ي كلرادو كه مشابهت‌هاي زياد با حوزه‌هاي نيل و بين النهرين دارند، هيچگاه اين معجزه را به بوميان اين منطقه نياموختند كه موفق به خلق تمدني در اين نواحي گردند. هم چنين تمدن فلات استوايي آند در آمريكاي جنوبي در فلات كنيا در آفريقا كه شبيه آن است به‌وجود نيامده است. يا در حاليكه استپ هاي اوراسي توانست تكيه گاه تمدن صحراگرد كامل العياري شود، مرغزارهاي مشابه آن در آمريكاي شمالي هيچگاه به خلق تمدن صحراگرد بومي در اين سرزمين موفق نشدند.
موارد بسياري را مي‌توان نام برد كه محيط زيست از نوع بخصوص موجب توفيق يك جامعه‌ي بشري شده و درجامعه‌‌ي ديگر براي او بي فايده بوده است، اما همين مثال ها كافي است تا نشان دهد محيط زيست هم مانند نژاد موجد جنس تمدن نمي باشد. از اين رو توين بي معتقد است كه متفكران يوناني دراين گمان كه گوناگوني طبيعت و محل سكونت دليل تنوع فرهنگ بشري است و پيوند لايتغيري ميان جغرافيا و شرايط جوي موجود است قضاوت درستي نكرده اند.
توين بي با رد نظريه‌ي نژادي و محيط زيست معتقد است نبايد در مورد مساله اي كه با روحيات انسان ارتباط دارد متوسل به علوم مادي مثل بيولوژي و ژئولوژي شويم، مسأله‌ي تكوين تمدن هم از اين مقوله است. بهترين شرايط محيطي و تجهيزات به خودي خود نمي‌توانند انسان را در انجام اين توفيق ياري دهند. عامل قاطع دراين راه براي بشر نه نژاد و نه محيط، بلكه روحيه‌اي است كه او در واكنش عليه معارضه‌ي طبيعت و چالش هاي اجتماعي به كار مي‌برد .

نظريه چالش و پاسخ:

توين بي پس از آن كه كارآمدي فرضيه هاي نژادي و محيط زيست را رد مي‌كند به بيان ديدگاه خود در باب تكوين تمدن مي پردازد از ديد وي نه نژاد و نه محيط زيست هيچكدام نمي‌توانند دليلي قطعي براي تكوين تمدن باشند. عامل قاطع، روحيه اي است كه انسان در واكنش به مبارزه طلبي ها و چالش هايي كه با آن روبروست نشان مي‌دهد. وي مواجهه‌اي كه افراد يا گروه ها را به ابتكار عمل وا مي‌دارد چالش يا مبارزه مي‌نامد و واكنش وي در برابر اين چالش را پاسخ مي‌نامد. در اثراين چالش وپاسخ، سكون به حركت و ركود به پيشرفت تبديل مي‌شود و به تعبير چيني ها، فرد يا جامعه از مرحله‌ي يين (سكون) به مرحله‌ي يانگ (تحرك) ارتقاء مي يابد. وي معتقد است كه رابطه‌ي چالش و پاسخ مانند علت و معلول نيست. واكنش نسبت به چالش، برخلاف نسبت معلول به علت، ثابت نيست، از اين رو قابل پيش بيني نيست. چالشي مشابه مي‌تواند دربرخي حالات پاسخي خلاق و در حالت هاي ديگر پاسخي بي ثمر را برانگيزد.
رويارويي انسان ها با اين چالش ها منجر به شكل‌گيري دو نوع از تمدن در تاريخ بشرشده است. تمدن هاي كهن كه پاسخي به چالش ها و مبارزه طلبي هاي طبيعت بوده‌اند و تمدن هاي متفرع از آن كه پاسخي به چالش هاي انساني هستند. وي دليل پيدايش تمدن هاي اوليه يا كهن را پاسخي مي‌داند كه آدمي به تهاجمات و سختي هاي طبيعت داده است. تغيير شرايط و دگرگوني هاي محيطي و سختي هاي ناشي از آن، در واقع نوعي مبارزه طلبي است كه پاسخ مناسب ودر خور به آن، زمينه هاي پيدايش تمدني را فراهم مي‌آورده‌است.
توين بي معتقد است در گذشته‌ي دور انسان ها در سرزمين عربستان و شمال آفريقا در محيط بسيار مناسبي زندگي مي‌كرده‌اند. اين شرايط مناسب و مطلوب كم كم دچار دگرگوني گشته وافراد ساكن اين نواحي را با چالش روبرو ساخته كه به آن پاسخ هاي مختلف داده‌اند. مثل مداراي با آن يا مهاجرت به جاهاي ديگر. كساني كه مانده‌اند به لحاظ اجتماعي و تمدني پيشرفتي حاصل نكرده‌اند ولي عده‌اي كه مهاجرت كردند و در سرزمين هاي جديد بر مشكلات و سختي هاي آن غالب آمدند، يعني توانسته‌اند پاسخي مناسب به آن بدهند موفق به خلق تمدني جديد شده‌اند. مانند خالقان تمدن مصر كه توانستند بر باتلاق ها و عصيان نيل غالب آيند، يا تمدن سومر كه بر مشكلات محيطي خود فائق گشتند. وي آنگاه به دليل پيدايش تمدن هاي متفرع از تمدن هاي كهن اشاره مي‌كند. در اين جا نيز نوعي چالش و مبارزه طلبي را دخيل مي‌داند، اما نه مبارزه‌ي با طبيعت را، بلكه اين جا پيدايي تمدن را نتيجه‌ي مبارزه با مشكلات ناشي از زندگي و محيط اجتماعي مي‌داند. با اين توضيح كه مشكلات زندگي و شرايط اجتماعي دراين جا موجب پديد آمدن اقليت خلاقي مي‌گردد كه پاسخ درست و مناسب به آن مي‌دهند و همين اقليت خلاق است كه وظيفه‌ي رهبري و هدايت ديگران را بر عهده مي‌گيرند.
تمدن هاي جديد غالبا در پاسخ به چالش ها و تهاجمات تمدن هاي اوليه يعني عاملي انساني به‌وجود آمده‌اند. در كل توين بي- بر خلاف ديدگاه عام كه معتقد است تمدن ها بيشتر در محيط هايي مي‌‌بالند كه شرايط سهل و استثنايي براي زندگي انساني فراهم مي آورند، بر آن است كه اين شرايط سخت محيطي يا مشكلات زندگي اجتماعي و پاسخ به‌آن هاست كه باعث ظهور تمدن مي‌گردد. با يك بررسي تاريخي مي‌توان براي آن‌ها شواهدي هم پيدا نمود. پيدايش تمدن ماياها در منطقه‌ي جنگل هاي استوايي، تمدن اينديك در سرزمين هاي عاري از باران سيلان و ناحيه‌ي نيو اينگلند در شمال ايالت متحده آمريكا كه شرايط سخت آن، مردمان مهاجر اروپايي را به تلاش و ايفاي نقش مهم در تاريخ آمريكا واداشت از جمله‌ي اين نمونه هاست. ولي سرزمين نيوزيلند به دليل شرايط آب هوايي مناسب تا همين اواخركه غربي ها به آن پاي گذاشتند، سكنه‌ي بومي آن به حالت وحشي زندگي مي‌كردند. بنابر تحليل وي مناطقي كه شرايط زندگي در آن‌ها سهل و آسان است ساكنانش نيز با مشكل آن چناني روبرو نيستند، لذا قواي فكري و روحي شان بكار گرفته نشده و تلاش براي تغيير زندگي خود نمي كنند و بالتبع شاهد پيدايي تمدني هم در اين مناطق نخواهيم بود.
وي عامل اصلي پيدايي و ظهور تمدن را در يك جامعه، چالش ها و پاسخ هايي مي‌داند كه به آن داده مي‌شود ولي در كنارآن به برخي عوامل اشاره مي‌كند كه مي‌توانند انگيزه‌هايي ثانوي براي شكل گيري تمدن باشند. اين عوامل عبارتند از شرايط سخت محيطي اراضي جديد كه تجلي بسياري از تمدن ها بوده، شكست و ضربه‌ي ناگهاني كه جامعه ضربه خورده را به تلاش بيشترو تجديد نظر در احوال خويش واداشته تا جبران مافات كند، فشار، مردماني كه مدام احساس خطر و فشار مي‌كنند باعث مي شود كه نوعي آمادگي براي مقابله با خطرات احتمالي هميشه در آن ها وجود داشته باشد.براي مثال در آناتولي از ميان دو قبيله‌ي عثمانلي و قرمانلي، قبيله‌ي عثمانلي براي اين كه در مجاورت سرزمين هاي بيزانس بود، بسيار بيشتر از قبيله‌ي ديگر احساس خطر و فشار مي‌كرد، لذا تمام توان و نيروي خود را براي دفع اين فشار بسيج كرده و در نهايت حتي موفق به تاسيس امپراتوري جديدي گشت. محروميت وجريمه، كه در طول تاريخ بر برخي از جوامع باعث شده تا آنان راه‌هايي بيابند تا ظرفيت و لياقت هاي خود را نشان داده و در آن سرآمد گردند مانند يهوديان. با اين توضيحات با پرسشي روبرو مي‌شويم كه چه حدي از مشكلات مي تواند منجر به بروز تمدن گردد؟ آيا هرچه مشكلات سخت تر باشد نتيجه ي بهتري خواهد داد يا برعكس؟
در پاسخ توين‌بي بر اين باور است كه شدت مشكلات حدي دارد و تا درجه‌اي مي‌تواند محرك براي ظهور تمدن باشد، و اگر ناكافي و يا بيش از حد باشد به نتيجه‌اي منجر نخواهد شد. همانند عامل بيماري كه اگر ضعيف باشد فرد را به تكاپو وا نمي دارد و اگر بسيار شديد باشد به مرگ بيمار خواهد انجاميد. وي با بيان شواهدي در مقام توضيح مطلب بر مي آيد. براي مثال دزدان دريايي شمال اقيانوس اطلس كه از نروژ مهاجرت كرده بودند بخشي به ايسلند وبخشي ديگر به گرينلند رفتند. شدت مشكلات سرزمين ايسلند در حدي بودكه مهاجران به آن توانستند بر آن غالب آيند و موفق به خلق جامعه‌اي گردند. اما مهاجران به گرينلند به دليل شدت و سختي بيش از حد مشكلات و چالش ها مغلوب گشته و نتوانستند موفق به خلق جامعه‌اي جديد گردند. يا مي‌توان از مهاجران چيني به دو منطقه‌ي مالايا و كاليفرنيا نام برد كه گروه دوم بخاطرشدت مبارزه ومعارضه‌ي سفيد پوستان نتوانستند همان موقعيتي را به دست آورند كه مهاجران به مالايا به آن نائل آمدند.

نتیجه:

در بحث از پيدايش تمدن تفاوت ديدگاه ها ناشي از تفاوت در مباني است. به بياني ديگر هر انديشمندي در اين حوزه، با توجه به اصول و مباني كه به آن معتقد است در مورد پيدايش تمدن ها و چگونگي شكل گيري آن اظهار نظر كرده است. اما در ميان ديدگاه ها متعدد و متفاوت، دو نگاه كلي قابل پيگيري است. نگاهي كه پيدايي تمدن ها را نتيجه¬ي تلاش و فعاليت بشر در طول تاريخ براي بهسازي شرايط زندگي اش مي داند. البته در ميان اينان نيز هريك عامل يا عواملي پررنگتر و با اهميت تر دانسته اند.
عواملي مانند اقتصاد، حكومت، نقش نخبگان و . . . نگاه ديگردر چگونگي پيدايي تمدن، عامل فرانساني را دخيل تر مي داند. از ديد اينان در تاريخ بشر هرگاه اين عامل در ميان جوامع بشري مجال بروز يافته، رهيافت تمدني داشته و تمدن معنوي و انساني سربرآورده است كه براي انسان ها عمران، رفاه و امنيت را در پي داشته است. سخني كه در كل مي توان گفت، اين است كه تمدن پديده اي انساني و ساخته¬ي انسان است. آدمی در مقام عمل و تکوین و فعلیت تمدن با تکیه بر اندیشه وتفکر و عقلانيت خویش، عنصر مباشر و مستقیم است. اما از آنجایی که عقل و اندیشه موهبتی الاهیست، در پس یا ورای عمل آدمی خواست و مشیت الاهی نیز قرار دارد.

منابع

  1. علمداري، كاظم، بحران جهاني و نقدي بر گفتگوي تمدن ها ، نشر توسعه ، چاپ دوم ، اسفند 1381 ، ص 46 .
  2. اكبري ، محمد تقي ، فرهنگ اصطلاحات علوم و تمدن اسلامي ، مشهد ، بنياد پژوهش هاي استان قدس ف چاپ اول ، 1370، ص 142 .
  3. معين ، محمد ، فرهنگ فارسي ، ج 1 ، انتشارات امير كبير، ص 1139 .
  4. ديكسون ، عبدالامير ، دراسات في تاريخ الحضاره العربيه ، جامعه بغداد ، 1980 ف ص 6 .
  5. محمد بن محمد خواجه نصير طوسي ، برگزيده اخلاق ناصري به كوشش عليرضا حيدري ، تهران ، انتشارات خوارزمي، 1371 ، ص 74
  6. نصر، سيد حسين، تأملاتي درباره انسان و آينده تمدن، ترجمه مرتضي فتحي زاده، پژوهشهاي علوم انساني (فصلنامه دانشگاه قم)، سال اول، شماره چهارم، 1379، ص114.
  7. رالينتون ، رالف ، سير تمدن ، ترجمه پرويز مرزبان ، نشردانش ، 1337، ص 3 .
  8. دورانت ، ويل ، مشرق زمين گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام ، موسسه فرانكلين ، تهران 1343 ، ص 3 .
  9. دورانت ، ويل ، درآمدي بر تاريخ تمدن ، ص 256 .
  10. علمداري جهانگير ، موانع نشانه شناختي گفتگوي تمدن ها ، مركز بين لمللي گفتگوهاي تمدن ها ، چاپ اول 1380 ، تهران ، ص 60 .
  11. – بيگدلي، « نظريه پردازي انديشمندان غربي در حوزه‌ي تمدن » ، مقالات همايش چيستي گفتگوي تمدن‌ها ، ص 428 .
  12. – وايوكيچي، فوكوتساوا، نظريه تمدن، ترجمه چنگيز پهلوان،نشر گيو، 1379، ص 119.
  13. – هانتينگتون، ساموئل، پي، برخورد تمدنها و بازسازي نظم جهاني، ترجمه محمد علي حميد رفيعي، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، چاپ اول ، 1378، ص 63 71.
  14. – جعفري محمد تقي ،ترجمه و تفسير نهج البلاغه ، دفترنشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول 1359، ج 5 ، ص 161 .
  15. – مونس حسين ، الحضاره دراسه في اصول و عوامل قيامها ، المجلس الوطني للثقافه ، كوبت ، 1978 ، ص 13 .
  16. – نصر، سيد حسين، گفتگوي تمدن ها و جهان اسلام، (پاسخ آسيا به نظريه برخورد تمدنها)، ص 243.
  17. – نصر، سيد حسين ، دين و نظم طبيعت، ترجمه انشاءالله رحمتي،‌ تهران، نشر ني، چاپ اول، 1385 ص 214.
  18. – سيد حسين نصر، ويژگيهاي فرهنگ اسلامي، خرد جاودان (مجموعه مقالات نصر)، به اهتمام سيد حسن حسيني، تهران، سروش، چاپ اول، 1382، ص 66.
  19. – برنال، جان دموند ، علم در تاريخ ، ترجمه حسين اسد پور، انتشارات اميركبير، ص 68 .
  20. – محسني، منوچهر، مقدمات جامعه شناسي، نشر دوران 1381، ص 85..
  • توين بي، آرنولد، تمدن در بوته آزمايش، ترجمه ابوطالب صارمي، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول 1353.
  • جعفري محمد تقي ،ترجمه و تفسير نهج البلاغه ، دفترنشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول 1359 .
  • دوبژانسكي، تأودوسيوس ، وراثت نژاد و جامعه ، ترجمه‌ي ژ پرنده ، انتشارات فرانكلين ، تهران 1347.
  • دورانت ، ويل ، درآمدي بر تاريخ تمدن .
  • دورانت ، ويل ، مشرق زمين گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام ، موسسه فرانكلين ، تهران 1343 .
  • دورانت ، ويل ، مشرق زمين گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام ، موسسه فرانكلين ، تهران 1343 .
  • دورانت، ويل، درس هاي تاريخ، ترجمه‌ي محسن خادم، انتشارات ققنوس، چاپ اول، تهران 1380 .
  • ديكسون ، عبدالامير ، دراسات في تاريخ الحضاره العربيه ، جامعه بغداد .
  • رالينتون ، رالف ، سير تمدن ، ترجمه پرويز مرزبان ، نشردانش ، 1337.
  • شریعتی، علی، تاریخ تمدن، انتشارات قلم،تهران، 1384.
  • شيخ، محمد علي، پژوهشي در انديشه هاي ابن خلدون، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، چاپ سوم .
  • طوسی، محمد بن محمد خواجه نصير ، برگزيده اخلاق ناصري به كوشش عليرضا حيدري ، تهران ، انتشارات خوارزمي، 1371 .
  • علمداري جهانگير ، موانع نشانه شناختي گفتگوي تمدن ها ، مركز بين لمللي گفتگوهاي تمدن ها ، چاپ اول 1380 ، تهران .
  • علمداري، كاظم، بحران جهاني و نقدي بر گفتگوي تمدن ها ، نشر توسعه ، چاپ دوم ، اسفند 1381 .
  • فوأد بعلي، جامعه، دولت و شهرنشيني، ترجمه غلامرضا جمشيدي ها، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول 1382.
  • فوکوتساوا، وايوكيچي، نظريه تمدن، ترجمه چنگيز پهلوان،نشر گيو، 1379.
  • گنابادي، پروين، مقدمه ابن خلدون، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم، 1362.
  • محسني، منوچهر، مقدمات جامعه شناسي، نشر دوران 1381، .
  • مطهري، مرتضي، فلسفه تاريخ، جلد اول، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1382.
  • معين ، محمد ، فرهنگ فارسي ، ج 1 ، انتشارات امير كبير، .
  • مونس حسين ، الحضاره دراسه في اصول و عوامل قيامها ، المجلس الوطني للثقافه ، كوبت ، 1978 .
  • نصر، سيد حسين ، دين و نظم طبيعت، ترجمه انشاءالله رحمتي،‌ تهران، نشر ني، چاپ اول، 1385 .
  • نصر، سيد حسين ، ويژگيهاي فرهنگ اسلامي، خرد جاودان (مجموعه مقالات نصر)، به اهتمام سيد حسن حسيني، تهران، سروش، چاپ اول، 1382.
  • نصر، سيد حسين، تأملاتي درباره انسان و آينده تمدن، ترجمه مرتضي فتحي زاده، پژوهشهاي علوم انساني (فصلنامه دانشگاه قم)، سال اول، شماره چهارم، 1379.
  • نصر، سيد حسين، گفتگوي تمدن ها و جهان اسلام، (پاسخ آسيا به نظريه برخورد تمدنها)
  • هانتينگتون، ساموئل، پي، برخورد تمدنها و بازسازي نظم جهاني، ترجمه محمد علي حميد رفيعي، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، چاپ اول ، 1378.
  • هیوز وارینگتن، مارنی، پنجاه متفکر کلیدی در زمینه ی تاریخ، ترجمه محمد رضا بدیعی، نشر امیرکبیر، تهران 1386.

برگرفته شده از لینک زیر:

https://tarikhi.com/article/%da%86%da%af%d9%88%d9%86%da%af%d9%8a-%d9%be%d9%8a%d8%af%d8%a7%d9%8a%d8%b4-%d9%88-%d8%aa%d9%83%d9%88%d9%8a%d9%86-%d8%aa%d9%85%d8%af%d9%86-%d9%87%d8%a7/

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:24 ] [ گنگِ خواب دیده ]

همه ی بشر دوست دارند که زندگی کنند و هرگز دنیا را از دست ندهند و برای دنیا و نفس هایشان مبارزه کنند، هر آنچه را سپری کرده اند را بازخوانی و اصلاح کنند و هر آنچه را اشتباه کرده اند را دوباره تکرار کنند. بشر با هر نفسی که می کشد بسوی مرگ کشانده می شود و هر روز با دیروز تفاوتی عجیبی را حس می کنند، امروز اتفاقات عجیبی را تجربه می کند که دیروز را چگونه سپری کرده است و کارکرد های دیروزش مطابق به میل شان بوده است یاخیر؟ آیا از کارکرد هایش راضی است؟ خاطرات نگاهیست که هر گز بسوی ما باز نمی گردد و روح و فکر ما را آراسته با کارکرد هایی مینماید که تمام وجود را یکبارگی بخود جذب می نماید و سلول های زندگی را از همه جا جمع می کند. زندگی وابسته به قدم هائیست که برداشته شده است و رویکرد خوب یا بدی را سپری کرده باشیم و نگاه هایمان را چگونه ساخته ایم و با دیگران چگونه برخورد کرده ایم و افکار مان را چگونه در مسیر درست هدایت داده ایم و با نیروی الهی و آسمانی مان با کدام روحیه برخورد کرده ایم؟ همه اینها قطره قطره زندگی و جودی مان در عالم هستی است که با همه قدرت ریالیستی مان، بدان پناه داده ایم و برای خود توانایی خلق کرده ایم. وقتی با تصاویر از گذشته مان نگاه می کنیم و خوشی ها، رنج و غم و اندوه را پشت سرمان چیدمان می کنیم دارای روحیه بزرگ و عالی مقامی می شویم و یا آنقدر زبون می شویم که از همه زندگی، نفس و عمل مان احساس ندامت می کنیم. پیام: زندگی وابسته به نگاه ها و پیامیست که خود مان برای خودمان داده ایم و این پیام ممکن در دایره مثبت زندگی مان خلق شده باشد و یا در دایره منفی زندگی مان، پیام های وابسته پیروامونی، قدرت معاوضه را برای مبارزات زندگی بعد از حال مان راه را هموار می سازد و انسان را برای یک مبارزه قوی و با اراده آماده می کند تا در مقابل همه آنچه نیروی هرز نامیده می شود، مقاومت از خود نشان دهد و رویاهایی را که در روح و قلب شان بافته است را تحقق بخشد، پیام زندگی برای هر فدر مهم و موثر است یکی در چهره خورشید در جهان طلوع می کند و دیگری در چهره مهتاب در دل شب و دیگری در اوج ذلت و حقارت طلوع می کند که همه را متاثر می سازد. جاپان در جنگ جهانی دوم، تمام قدرتش را برای پیروزی بر آمریکا به نمایش گذاشت و از خود عملکرد مثبت وعالی را به نمایش گذاشت و پیرهاربر را نابود کرد و توان نظامی آمریکا را در منطقه بحرالکاهل به چالش کشید و این قدرت و اراده ای مردم جاپان بود که توانست جزیره به جزیره دنبال نیروهایی آمریکایی بگردد و برای نابودی شان اقدام نماید، این پیام برای سایر رزمندگان جاپان خارق العاده بود و همه را برای مبارزه تشویق و برای کشور شان جان را نثار می کردند ولی آمریکا بخاطر حفظ آبرو و حیثیت جهانی اش، بدترین پیام را برای ابرقدرت بودنش، برای دنیا ارسال کرد آنهم کشتار مردم بی دفاع در یک ثانبه بیش از چندصد هزار انسان را به کام مرگ کشاند و میلیارد ها انسان را به چالش برای بقا خواند. این پیام زندگی است که برای محوریت خودش، می تواند عامل خلاق بزرگی برای ابدیت باشد مثل ادیسون و می تواند پیام نابودی باشد برای همیشه، تمام این پیام ها با رویکردی مواجه است که این رویکرد ها در هر دو صورت مثبت و منفی، انسان را به اوج بی نهایت یاس و نا امیدی می کشاند، چون زندگی گذشته است و عمر هم به پایان رسیده است و خوشی ها، درد و اندوه و جمع بودن و رفاقت هرگز بر نمی گردد و این احساس است که برای انسان ضعف می آفریند و انسان را در خاطره و هله ای از قداست مرگ می کشاند و این راه هرگز بازگشتنی نیست

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:21 ] [ گنگِ خواب دیده ]

تاثیر پذیری مغز از تفسیر

وقتی بقیه میان به ما یک صفت خاص رو نسبت میدن , ناخودآگاه شروع می‌کنیم به رفتار کردن مطابق اون ویژگی حتی اگه از اون ویژگی بدمون بیاد.
به طور کلی مغز عادت داره خودشو سازگار کنه تا حد امکان , اگه یکی به من بگه خیلی مودبی ذهن من به‌طور ناخودآگاه سعی می‌کنه مطابق اون رفتار کنه چون نمی‌خواد ناسازگار به نظر برسه.
اینجاس که بحث تلقین میاد وسط . از قدیم میگن که به خودت تلقین کن فلان کارو میتونی انجام بدی و با خودت تکرار کن. کاری که به وضوح توی ادم های موفق مثل کریس رونالدو که وسط زمین فوتبال با خودش حرف میزنه و میگه تو میتونی هم دیده میشه.
مغز بچه های کوچیک تر واکنش پذیری بیشتری داره . بعد تصور کن پدر یا مادر بیاد به بچش بگه تو همیشه بی‌عرضه‌ای. هیچ کاری رو درست انجام نمی‌دی.
اون بچه ممکنه سال‌ها بعد واقعاً باور کنه بی‌عرضه‌ست و در موقعیت‌های مختلف دست به کار نشه چون نقش توی ضمیر ناخودآگاهش ثبت شده. کلا برچسب چسبوندن مضره. ولی بعضی جاها میشه از این ترفند استفاده کرد مثلا اگه مدیری به کارمند بگه می‌دونم تو خیلی مسئولیت‌پذیری , اون کارمند ممکنه ناخودآگاه بخواد خودش رو در همون نقش حفظ کنه.

[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:21 ] [ گنگِ خواب دیده ]

گفتم اين کيست که پيوسته مرا مي‌خواند

خنده زد از بُنِ جانم که منم، ايرانم

گفتم اي جان و جهان، چشم و چراغِ دل من

من همان عاشقِ ديرينه جان‌افشانم

به هوايِ تو جهان گِردِ سَرم مي‌گردد

ورنه دور از تو همين سايه سرگردانم

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]

دردِ ترک خورده و از زخم کبودیم

کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم


او می‌رود و هر قدمش لاله و نسرین

ما سنگ‌تر از قبل همانیم که بودیم


ما شُهرتمان بسته به این است، بسوزیم

با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم


تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته است

از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم


جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم

در حسرت پیراهن او پود به پودیم


پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است

دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم


بر سقف اگر رَستن قندیل فراز است

ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم


یک روز میاید و بماند که چه دیر است

روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم


بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم

آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:28 ] [ گنگِ خواب دیده ]

ایران،
تو فقط نام یک سرزمین نیستی،
تو تپش قلب قرن‌هایی
که بر خاک ایستادند
و نگذاشتند تاریخ،
سربه‌دار شود.

از خراسان نور گرفته‌ای،
که خورشید،
پیشانی‌ات را بوسید
وقتی فردوسی،
با واژه‌ها
قامتت را از زانو بلند کرد...

تو از سیستان،
با صدای خش‌خش بادهای سوزناک می‌آیی،
که هنوز فریاد سیاوش را
در شن‌ها حفظ کرده‌اند.

تو از خوزستانی
که خاکش بوی جنگ می‌دهد،
بوی نخل سوخته،
و بوی مردانی
که سینه‌شان
سنگر ایران بود.

تو تبریزی،
که ستارخانش،
با یک تفنگ و یک اراده،
دشمن را به عقب راند
و هنوز در کوچه‌هایش،
غیرت، بوی باروت می‌دهد.

ایران،
تو زاگرسی،
که کوه‌هایت،
نام "مقاومت" را فریاد می‌زنند،
و از دل سنگ‌ها،
آواز حماسه بیرون می‌آید.

تو فارس و اصفهان را در جانت داری،
که تمدن را با کاشی نوشتند،
و زیبایی را،
با هندسه‌ی عشق نقاشی کردند.

تو دختران کرد را دیده‌ای،
که رقصشان،
با گلوله هم نایستاد،
و مادران بلوچ را،
که اشکشان،
شعر صبوری‌ست…

تو، صدای شجاعت هستی
در گلوی ملتی
که زخم دید،
ولی تسلیم نشد.

تو ملتی،
که اگر زانو زده،
برای بستن بند کفش سربازی بوده
که بر بام دنیا،
پرچمت را برافرازد!

ایران،
اگر روزی
از آسمان نیز بگذرند،
باز باید

از غیرت مردمانت عبور کنند…

ای وطن،
تو را نمی‌توان با طلا ی دروغین ،
با تهدید،
با فریب خاموش کرد،
تو را فقط باید
فهمید
و ستود...

و من،
تا آخرین بیت شعرم،
تا آخرین نفس
در شعله‌ات خواهم سوخت
که "ایران" بودن،
خود یک پرچم است
در دست بادهای جهان..

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]

در کوچه‌های شعر، با تو قدم می‌زنم،
جایی که واژه‌ها عطر نفست را دارند،
و هر بیت، آینه‌ای‌ست
که انعکاس گام‌هایت را حفظ کرده...
تو در بیت‌های من قدم می‌زنی
بی‌آن‌که دفتر شعر را ورق زده باشی،
در سطرهایی که
پیش از تولد تو، تشنه‌ی حضورت بودند.
من، شاعری بی‌قلم بودم
تا تو آمدی
و باران، دوباره با مرکب هم‌زبان شد.
چشم‌هایت را که دیدم،
وزن عروض شکست،
و استعاره‌ها عاشق شدند.
در کوچه‌های شعر، با تو
هیچ کوچه‌ای بن‌بست نیست.
دیوارها صبورترند،
پنجره‌ها مهربان‌تر،
و واژه‌ها…
واژه‌ها گویی از تو وام گرفته‌اند
تمام لطافت هستی را.
گاهی تو را "آغاز" می‌نامم،
گاهی "سکوت"،
گاهی "باران بی‌اجازه"
که بر شانه‌ام می‌بارد
وقتی تقویم، دلتنگی را ورق می‌زند.
با تو، حتی نقطه‌چین‌ها حرف می‌زنند،
و حروف بی‌صدا،
قصیده می‌سازند در خلوتی ناب.
در کوچه‌های شعر، با تو
هیچ شاعر مرده‌ای نمی‌میرد،
و هیچ ترانه‌ای
بی‌لبخند تو معنا نمی‌شود.
تو آن ریشه‌ای
که واژه‌ها از خاک لبخندت تغذیه می‌کنند،
و من،
هر شب با خیال قدم‌های تو
شعر می‌کارم در باغ واژه‌ها
پس بمان،
تا شعرهایم خانه‌ای داشته باشند
که هر واژه در آن
اتاقی از عشق تو باشد...

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:26 ] [ گنگِ خواب دیده ]

بوته‌های خار را در زمین من نکار؛ شاید فردا پابرهنه به دیدنم بیایی...»

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:25 ] [ گنگِ خواب دیده ]

روزی فکر می کردیم که اگر

الفبا را بیاموزیم ...

دیگر همه چیز رو آموخته ایم

و باسواد شدیم

بالاخره روز موعود فرا رسید

و نوشتن را یاد گرفتیم

یکی کمتر

یکی بیشتر

نود درصد همکلاسی هایمان دوست داشتند

دکتر شوند یا خلبان من دوست داشتم

بروم نیروی دریایی ولی توی دلم حسادتم

می شد که سی نفر خلبان ، دکتر و مهندس بشوند

و فقط من باشم تنها در عرشه کشتی

و دور از خانه و کاشانه ..

چند وقت پیش بعد از چهل سال اندی سال

یکی از همکلاسی هایم را دیدم

بنایی می کرد خیلی دلم برایش سوخت

دنیای عجیبی است

خیلی ها باسواد شدند

برخی ترک تحصیل

بعضی ها مردند

یکی میوه فروش

یکی کارگر

هیچیک از همکلاسی هایم نه دکتر شدند

نه مهندس و نه خلبان ، شاگرد اول کلاسمان

راننده لوکوموتیو قطار باری شد..

آن دوران باران ها طوفانی بود

عاشق شدن ها خرکي

و اینگار شیرین فرهاد در فصل ما زیسته اند

و شاهنامه در شهر ما متولد شده بود

ما در آن دوران هیچ اختیاری نداشتم

حتی اجازه انتخاب رنگ و جنس لباسمان

را هم نداشتیم..

چیزی که زیاد می شنیدیم کلمه نه بود

ولی آرزوهای بلند داشتیم

ولی دستمان کوتاه بود و به جایی

نمی رسید ..

ما الفبا را آموختیم

اما جای خط کش معلممان روی دستمان تا ابد ماند

ما حالا خود را به شادی و بیخیالی زدیم

اما در خلوت خود دلشوره داریم ..

ما با سواد شدیم

معلم ها کتک می زدند

می گفتند می خواهیم آدم بشید

آدم بودیم، ، آدم شدیم

اما هرگز آدم تر نشدیم ...

آروزهای بزرگ کاشتیم

پنبه شد

درخت

کنوکارپوس

رویید و بی ثمر

کنوکارپوس هایی

که کارگران شهرداری

هم آن را هرگز قیچی نکردند

ما حالا همان کنوکارپوس های بلندیم

پر از شاخ برگ..

هر بادی ما را می شکند

و هر رعدی ما را می سوزاند

و چند شقه می کند ..

و پائیز که می شود..

بال و پرمان می ریزد

این روزها هیچ کس

سایه ی ما را دوست ندارد

همه فکر می کنند ما خار داریم

درسته آدم تر نشدیم کنوکارپوس شدیم

ولی دل که داریم بی بخت ها..

رهایمان کردید

تنهایمان گذاشتید

التماستان کردیم

رفتید..

و صندوقچه خاطراتم

را چرا با خود بردید ..

روی دست و پایتان افتادیم

رفتید..

نامه نوشتیم

مچاله کردید

نخواندید .

نمی دانستم جرم

کنوکارپوس شدن

اینقدر سنگین است.

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:24 ] [ گنگِ خواب دیده ]

وقتی به خودم نگاه می کنم احساس می کنم

تمام احساس های دنیا را تجریه کردم

و هر چه زمان می گذرد

احساس های بعدی من شور و نشاط قبلی را ندارد

و احساسی که امروز دارم کم‌رنگتر از دیروز است

آنچنان که گویا احساس امروزم را از دیروز کپی گرفته ام

و پس از سالیان سال و به مرور زمان

این کپی برداری از احساس از نسخه ی اصل

برگ زندگی ام را روز به روز بی رمقتر کرده است

به گمانم روزی خواهد رسید که احساس ها

و اشتیاقمان آن چنان کمرنگ شود

تا اینکه صفحه احساسمان سفید می شود..

و دیگر هیچ و تمام ...

عشق نیز چنین خاصیتی دارد

به همین دلیل است

که عشق های زمینی

محکوم به شکستند ..

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:23 ] [ گنگِ خواب دیده ]

در یک رستوران در یکی از ایالت‌های آمریکا خانم گارسون منوی غذا را به یک زن و شوهر داد. قبل از این که آن دو به لیست غذاها نگاهی بیندازند از او خواستند که ارزان‌ترین غذا را برایشان بیاورد، چون به حد کافی پول ندارند و به خاطر مشکلاتی که شرکتشان با آن مواجه شده چند ماه است حقوقشان را دریافت نکرده‌اند.

🗯خانم گارسون که ساره نام داشت خیلی فکر نکرد و یک غذا به آنان پیشنهاد کرد و آن دو هم که دانستند ارزانترین غذا هست بلافاصله پذیرفتند. او غذایشان را آورد و آنها با اشتها آن را تناول نمودند.

قبل از رفتن فاکتور را از گارسن تقاضا کردند. او با کیف مخصوص فاکتورها که یک ورق در آن گذاشته بود برگشت. در آن ورق نوشته بود:

♥️"من به خاطر وضعیت مالی‌تان پول غذای شما را شخصا پرداخت کردم و این 100 دلار را هم به عنوان هدیه به شما می‌دهم و این کمترین چیزی است که می‌توانم برای شما انجام دهم. تشکر از لطف شما. امضا ساره".

زن و شوهر با خوشبختی زائد الوصفی از رستوران خارج شدند.

🗯جالب توجه این که ساره علی رغم وضعیت مادی سخت اش از پرداخت پول فاکتور غذای آن زن و شوهر احساس خوشبختی زیادی می‌کرد. او حدود یک سال است که برای خرید لباسشویی تمام اتوماتیک رؤیایی‌اش پول پس‌انداز می‌کند و هدر دادن هر مبلغی زمان رسیدن به این لباسشویی رؤیایی را به تاخیر می‌‌اندازد. او لباس‌هایش را با یک لباسشویی قدیمی می‌شوید.

♥️ولی چیزی که خیلی او را ناراحت کرد سرزنش دوستش بود که وقتی از ماجرا با خبر شد این کارش را رد کرد، چرا که خود و کودکش را از پولی که برای خریدن لباسشویی به آن نیاز داشتند محروم کرده بود. 😱

🗯قبل از این که به خاطر سرزنش دوستش پشیمانی ذر وجودش رخنه کند مادرش به او زنگ زد و با صدای بلند گفت:

"چکار کردی ساره؟!"

♥️او با صدای گرفته و لرزانی جواب داد: "من کاری نکردم. چه اتفاقی افتاده‌؟"

🗯مادرش جواب داد: "فیسبوک در تحسن تو و کاری که کردی غوغا کرده است. اون آقا و خانم که پول غذایشان را پرداخت کردی نامه‌ی تو را در حسابشان در فیسبوک گذاشتند و تعداد زیادی آن را لایک کردند. من به تو افتخار می‌کنم... ."

♥️بلافاصله بعد از زنگ مادرش دوست زمان تحصیل‌اش به او زنگ زد و گفت که نامه‌اش ویروس‌وار در تمام سایت‌های اجتماعی شبکه‌ی عنکبوتی در حال پخش است.

🗯به محض این که حساب فیسبوک را باز کرد با صدها نامه از مجریان تلویزیون و خبرنگاران روبه‌رو شد که از او تقاضای مصاحبه درباره ی این اقدام متمایزش می‌کردند.

♥️روز بعد ساره مهمان یکی از مشهورترین و پر بیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی بود. برنامه به صورت مستقیم پخش می‌شد. مجری برنامه یک لباسشویی تمام اتوماتیک بسیار لوکس و یک تلویزیون مدل بالا و ده هزار دلار به او تقدیم کرد و از یک شرکت الکترونیکی کارت خرید مجانی به مبلغ پنج هزار دلار دریافت کرد و به خاطر این رفتار انسانی بزرگ هدایایی به سویش سرازیر شد که قیمتشان به 100 هزار دلار رسید.

🗯دو پرس غذا به قیمت 27 دلار باضافه‌ی 100 دلار زندگی اش را تغییر داد.

♥️کرم این نیست که آنچه نیاز نداری ببخشی. کرم این است که آنچه را که خیلی به آن نیاز داری ببخشی.

🗯سخنی بلیغ‌تر و بزرگ‌تر و ژرف‌تر از سخنان خداوند متعال وجود ندارد که می‌فرماید:

♥️"هرگز به نیکی نمی رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید."

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:23 ] [ گنگِ خواب دیده ]

نه برگِ گلی به شاخه‌ها می‌ماند!
نه هیچ ڪَسی به جز خدا می‌ماند


خوش باش و بدی مڪن ڪه از ما تنها
یڪ خوبی و یڪ بدی به جا می‌ماند.

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:20 ] [ گنگِ خواب دیده ]

کفر است در طریقت ما کینه داشتن

آئین ماست، سینه چون آئینه داشتن

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:19 ] [ گنگِ خواب دیده ]

نامه ۲۴ نهج البلاغه

«وَ حَرَّرَهَا الْعِتْقُ.»۲۶

و حرّیتِ (فرزند) او را آزاد نموده است.

قَوْلُهُ (عَلَیْهِ‌السَّلامُ) فى هذِهِ الْوَصِیَّةِ: «اَنْ لایَبِیعَ مِنْ نَخْلِها وَدِیَّةً» الْوَدِیَّةُ: الْفَسیلَةُ، وَ جَمْعُها وَدِىٌّ.

مؤلف گوید: در وصیت امام «اَن لا یَبیعَ مِنْ نَخْلِها ودیَّةً» «وَدیّه» یعنی‌ فسیله و نهال خرما، و جمع آن «وَدی‌ّ» است.

و قَوْلُهُ (عَلَیْهِ‌السَّلامُ): «حَتّى تُشْکِلَ اَرْضُها غِراساً» هُوَ مِنْ اَفْصَحِ الْکَلامِ، وَ الْمُرادُ بِهِ اَنَّ الاَْرْضَ یَکْثُرُ فیها غِراسُ النَّخْلِ حَتّى یَراهَا النّاظِرُ عَلى غَیْرِ تِلْکَ الصَّفَةِ الَّتى عَرَفَها بِها، فَیُشْکِلُ عَلَیْه اَمْرُها، وَ یَحْسَبُها غَیْرَها.

و گفتار حضرت: «حتّی‌ تُشْکِلَ اَرْضُها غِراساً» این گفتار از فصیح ترین و نیکوترین کلام است، منظور آن است که در آن دهات آن قدر درخت خرما زیاد شود تا اینکه تماشاگر با دیدن آنها ببیند غیر آنچه را دیده بود، و امر بر او مشتبه شود و گمان کند این زمین غیر آن زمین است که قبلاً دیده است.

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:18 ] [ گنگِ خواب دیده ]

چطور قدرت روانی خود را تقویت کنیم؟

1️⃣ از تنهایی نترسیم و به بهانه تنهایی وارد هر رابطه‌ای نشویم. حریم عاطفی، هتل نیست.

2️⃣ البته که ممکن است گذشته در ذهن ما باقی بماند ولی غرق در گذشته نشویم، درس‌های گذشته رو یاد بگیریم، رشد و عبور کنیم.

3️⃣ فکر نکنیم که دنیا به ما بدهکار هست، تلاش کنیم و مهارت کسب کنیم.

4️⃣ تلاش نکنیم همه رو راضی نگه داریم، اما علت حال بد دیگران هم نباشیم.

5️⃣ دست از تاسف خوردن برای خودمون برداریم، حرکت کردن رو آغاز کنیم.

6️⃣ انرژیمون رو برای چیزهایی که نمی‌تونیم کنترل کنیم هدر ندیم.

7️⃣ اگر کسی مدام به ما احساس منفی منتقل می‌کنه ارتباطمون رو باهاش محدود کنیم.

8️⃣ بعد از اولین شکست جا نزنیم و عوامل شکست رو بررسی کنیم و به نقاط ضعفمون پی ببریم.

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:17 ] [ گنگِ خواب دیده ]

☀️ کمبود ویتامین D؛ وقتی نور خورشید در بدن خاموش می‌ شود!

ویتامین D یکی از کلیدی‌ ترین ویتامین‌ های بدن است که نقش اساسی در حفظ استخوانها، عملکرد سیستم ایمنی، سلامت روان و حتی جلوگیری از برخی سرطانها دارد.
با این حال، بسیاری از افراد بدون اینکه بدانند، دچار کمبود ویتامین D هستند. در این مطلب با علائم پنهان، دلایل شایع و روش‌ های درمان خانگی کمبود این ویتامین آشنا شوید.

🔍 چرا ویتامین D تا این حد مهم است؟

ویتامین D به بدن کمک می‌ کند کلسیم و فسفر را جذب کند؛ دو عنصر حیاتی برای استخوانها و دندانها. همچنین این ویتامین در تقویت سیستم ایمنی، پیشگیری از افسردگی، تنظیم قند خون و حتی عملکرد قلب نقش دارد.

📌 چه کسانی بیشتر در معرض کمبود ویتامین D هستند؟

  • افرادی که کمتر در معرض آفتاب قرار دارند
  • افراد با پوست تیره‌ تر (که جذب نور خورشید کمتر است)
  • سالمندان
  • کسانی که رژیم غذایی‌ شان فاقد شیر، تخم مرغ، ماهی یا جگر است
  • افرادی با اضافه وزن یا چاقی
  • کسانی که بیماری‌ های گوارشی یا کبدی دارند

❗ علائم پنهان کمبود ویتامین D:

  • خستگی مزمن و بی‌ حالی
  • درد عضلات و استخوانها
  • ضعف در سیستم ایمنی (سرما خوردگی‌ مکرر)
  • ریزش مو
  • اضطراب یا افسردگی
  • بی‌ خوابی یا خواب سبک
  • تعریق بیش از حد در ناحیه پیشانی
  • شکنند گی ناخنها یا درد مفاصل

اگر چند مورد از این علائم را دارید، وقت آن رسیده که سطح ویتامین D خود را بررسی کنید.

🧪 چگونه کمبود ویتامین D تشخیص داده می‌ شود؟

با آزمایش خون (۲۵-hydroxyvitamin D) می‌ توان به‌ راحتی سطح این ویتامین را در بدن اندازه‌ گیری کرد.
مقدار طبیعی:

  • ۲۰ تا ۵۰ نانوگرم در میلی‌لیتر = کافی
  • کمتر از ۲۰ = کمبود
  • بالاتر از ۶۰ = ممکن است بیش از حد نیاز باشد (با پزشک مشورت شود)

🏡 درمان مؤثر کمبود ویتامین D در خانه:

☀️ 1. نور خورشید را به بدنت هدیه بده
روزانه ۱۵ تا ۳۰ دقیقه آفتاب‌ گرفتن مستقیم روی پوست (بدون کرم ضد آفتاب)، بهترین منبع طبیعی ویتامین D است. صبح زود یا عصر بهترین زمان است.

🥚 2. منابع غذایی غنی از ویتامین D

  • ماهی‌ های چرب (ماهی سالمون، تن، ساردین)
  • زرده تخم‌مرغ
  • جگر گاو
  • شیر و لبنیات غنی‌ شده
  • قارچ‌ های در معرض UV

💊 3. مصرف مکملهای ویتامین D
در صورت کمبود جدی، با تجویز پزشک می‌ توان از مکملها استفاده کرد:

D3 (کوله‌ کلسیفرول) مؤثرتر از D2 است

دوز معمول بین ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ واحد در روز است، اما در کمبود شدید ممکن است بیشتر تجویز شود

⚠️ مصرف بیش از حد چه عوارضی دارد؟
ویتامین D از نوع محلول در چربی است و در صورت زیاده‌ روی، ممکن است باعث تهوع، افزایش کلسیم خون، سردرد و اختلال کلیوی شود.
پس قبل از مصرف مکمل، با پزشک مشورت کنید.

🔍 آیا نیاز به بررسی سطح ویتامین D خود دارید؟
سامانه‌ ی هوشمند پزشک شهر با امکان نوبت‌ دهی آنلاین و مشاوره غیر حضوری، شما را به بهترین پزشکان متخصص داخلی در شیراز،پزشکان عمومی یا تغذیه متصل می‌ کند.
فقط با چند کلیک، نوبت بگیرید یا از طریق مشاوره آنلاین، نتیجه‌ ی آزمایش خود را برای پزشک ارسال کرده و راهنمایی تخصصی بگیرید.

🎯 جمع‌ بندی

کمبود ویتامین D مشکلی ساده ولی تأثیرگذار در کیفیت زندگی شماست. با آگاهی، تغذیه صحیح، نور خورشید و در صورت نیاز مکملها، می‌ توانید سطح این ویتامین را در حالت ایده‌ آل نگه دارید.
اگر احساس خستگی یا درد عضلانی دارید، شاید وقت آن رسیده باشد که یک آزمایش ساده بدهید و بدن‌تان را از این نعمت مهم بی‌نصیب نگذارید

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:16 ] [ گنگِ خواب دیده ]

وقتی روح محبت در وجود انسان متجلی می‌شود، می‌تواند زندگی‌اش را در راستای اهدافی که متناسب با طبیعت اوست، بازسازی کند. او دیگر تحت تأثیر سرنوشت و تقلید کورکورانه قرار نمی‌گیرد؛ بلکه به موجودی آگاه و فهیم تبدیل می‌شود که رازهای قوانین حاکم بر زندگی را می‌فهمد—فهمی که فراتر از درک معمول است.

[ سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:15 ] [ گنگِ خواب دیده ]

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 10:59 ] [ گنگِ خواب دیده ]

زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم

قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش

هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم

طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش

شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن

هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز

مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش

نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش

آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم

آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم

توله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی

کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منی

چَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر

جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم

… بازی منتهی العافیه را می بازم

سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم

رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم

ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور

قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور

مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم

و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم

نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم

بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود

و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند

شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد

یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم

و از آن روز که در بندِ توام آزادم

چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت

نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت

سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید

سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت

شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام

پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام

ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست

ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست

آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند

کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند

چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم

آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد

و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد

تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم

از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم

تو نباشی من از اعماق غرورم دورم

زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم

تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم

شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم

هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت

من تو را دو… دهنه روی دهانم زد و رفت

همه شهر مهیاست مبادا که تو را

آتش معرکه بالاست مبادا که تو را

این جماعت همه گرگند مبادا که تو را

پی یک شام بزرگند مبادا که تو را

دانه و دام زیاد است مبادا که تو را

مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را

نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را

تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را

پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو

برف و کولاک زده راه خراب است نرو

بی تو من با بدن لُـ-ـخت خیابان چه کنم

با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم

بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند

این شب وسوسه انگیز مرا می شکند

بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست

گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست

بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست

و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست

پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم

بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم

می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش

خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش…

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:38 ] [ گنگِ خواب دیده ]

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم

… بازی منتهی العافیه را می بازم

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:37 ] [ گنگِ خواب دیده ]

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:36 ] [ گنگِ خواب دیده ]

منو نسپار به فصل رفته عشق

نذار کم شم من از آینده تو

به من فرصت بده گم شم دوباره

توی آغوشه بخشاینده تو

به من فرصت بده برگردم از من

به تو برگردمو یار تو باشم

به من فرصت بده باز از سر نو

دچار تو گرفتار تو باشم

نذار از رفتنت ویرون شه جانم

نذار از خود به خاکستر بریزم

کنار من که وا میپاشم از هم

تحمل کن، تحمل کن عزیزم

به من فرصت بده رنگین کمون شم

از آغوش تو تا معراج پرواز

حدیث تازه عشق توام من

به پایانم نبر از نو بیآغاز

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:32 ] [ گنگِ خواب دیده ]

هیچ‌ نیمه ی ‌گمشده‌ای وجود ندارد!

تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها، ما با کسی حال خوشی داریم؛

حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو‌ روز، پنج سال یا همه‌ی عمر …

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:31 ] [ گنگِ خواب دیده ]

حرف را می‌شود از حنجره بلعید و نگفت
وای اگر چشم بخواند غمِ ناپیدا را ...

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:31 ] [ گنگِ خواب دیده ]

جنگ جهانی دوم و حقایقی در مورد محاصره لنینگراد

جنگ جهانی دوم و حقایقی در مورد محاصره لنینگراد در طول جنگ جهانی دوم

روسیه در سال 2020 میلادی ، به طور رسمی هفتاد و پنجمین سالگرد پیروزی شهروندان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (شوروی سابق) در جنگ جهانی دوم را جشن میگیرد.
برای شهروندان کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق ، روز نهم ماه می، روز پیروزی یک معنی خاص دارد . جنگ که در سالهای 1941 تا 1945 به طول انجامید یکی از آزمایشات دشوار برای مردم اتحاد جماهیر شوروی بود که در تاریخ روسیه چنین جنگی از لحاظ مقیاس و بزرگی، تلفات و خسارات و تعداد کشته شدگان بی سابقه بود. دفاع مردم شوروی برعلیه تجاوزخصمانه نازی های فاشیست آلمان ، 1418 شبانه روز به طول انجامید. این فاجعه عظیم از داخل تک تک خانواده ها و قلب های هرشهروند شوروی سابق عبور کرد.
در طول جنگ بزرگ ۲۷ میلیون انسان کشته شدند. تعدادی از گرسنگی، تعدادی براثر بمباران و تعدادی با مسلسل های دشمن و تعدادی بر اثر شرایط سخت زندگی و کار طاقت فرسا جان خود را از دست دادند.
در این سال های سخت ، سربازان و شهروندان غیر نظامی اقدامات قهرمانانه ای را از خود نشان دادند، جان دیگران نجات دادند و نزدیک شدن به پیروزی بزرگ را ارمغان آوردند. نام قهرمانان جنگ برروی خیابان ها، راه ها و میادین در تمام شهرهای روسیه نامگذاری شده است.
شهرهای که کارگران آنان که قهرمانانه و شجاعانه در حمایت از سرزمین مادری دفاع نمودند و در طول جنگ دفاع کردند از لقب‌های افتخاری شهر اعطا می‌شد.
سال گذشته رئیس‌ جمهور ولادیمیر ولادیمیرویچ پوتین طی حکمی برگزاری جشن پیروزی هفتاد و پنجمین سال پیروزی شهروندان اتحاد جماهیر شوروی سابق در جنگ کبیر میهنی در سال ۲۰۲۰ میلادی را ، سال خاطره و شکوه نام گذاری نمود .
در این جشن برنامه هایی جهت ادای احترام به یاد و خاطره قهرمانان جنگ برنامه ریزی و اختصاص داده شده بود . اما بخش بسیار جذاب و دیدنی این جشن ، می بایست رژه پیروزی می بود که هر ساله در میدان سرخ مسکو با حضور بیش از ۱۴ هزار نظامی برگزار می شد .برنامه ریزی شده بود تا حدود ۲۰ نوع تجهیزات جدید و نوین نظامی به نمایش گذاشته شود که تاکنون از آن در رژه نظامی به نمایش گذاشته نشده بود .بر اساس سنوات گذشته از مقامات و روسای کشورهای خارجی در این رژه دعوت به عمل می آمد .
باتوجه به ماهها تلاش برای آماده سازی این رژه ، رئیس‌ رئیس جمهور روسیه تصمیم گرفت این رژه را به دلیل شرایطی که ویروس کرونا کوید۱۹ در روسیه و در جهان ایجاد کرده به تعویق بیاندازد .
رئیس‌ جمهور فدراسیون روسیه تاکید کرد که کل سال ۲۰۲۰ میلادی متعلق به هفتاد و پنجمین سالگرد پیروزی جنگ کبیر میهنی می باشد . بنابر این ، با از بین رفتن خطر بیماری ویروس کرونا کوید ۱۹ برای برنامه ریزی برپایی این جشن بزرگ اقدام خواهیم کرد.

محاصره شهر لنینگراد (در حال حاضر سن پترزبورگ) توسط نیروهای آلمانی از 8 سپتامبر 1941 تا 27 ژانویه سال 1944 به طول انجامید .شهر کاملا مسدود شده بود که بیش از دو و نیم میلیون نفر از جمله 400 هزار کودک بودند . مردم بدون غذا،گرما ، برق و آب شرب در شهر گرفتارشده بودند. روزهای محاصره سخت ترین آزمایشی بود که ساکنان شهر باشجاعت و عزت به پایان رساندند.

محاصره 872 روز به طول انجامید
8 سپتامبر1941 لنینگراد به حلقه محاصره کامل گرفتارشد و این محاصره 872 روز به طول انجامید
باآغاز محاصره در لنینگراد ، مواد غذایی و سوخت کافی وجود نداشت. تنها راه ارتباط با شهر دریاچه لادوگا بود. این دریاچه درواقع جاده زندگی بود چرا که از طریق آن کالاها و مواد غذایی به لنینگراد تحت محاصره دشمن رسانده می شد. حمل موادغذایی مورد نیازکل جمعیت شهر در امتداد دریاچه کاردشواری بود. در شروع محاصره زمستان وقحطی آغاز شد ، در سیستم گرمایشی وحمل و نقل مشکلاتی بوجود آمد. درزمستان سال 1941 صدها هزارنفرازساکنین لنینگراد درگذشتند. 27 ژانویه سال 1944 ( 872 روز پس از آغازمحاصره ) لنینگراد به طور کامل از نازی ها آزاد شد.
630 هزارنفرازساکنین لنینگراد درگذشتند
در جریان این محاصره ، بیش از 630 هزار ساکنین این شهرازگرسنگی و محرومیت جان باختند. این آمار در دادگاه نورنبرگ اعلام شد.
براساس آمارهای دیگر ، تعداد قربانیان میتواند به 1.5 میلیون نفر برسد . تنها 3 درصد از مرگ و میرها بر اثر گلوله باران و بمباران فاشیستی نسبت داده شده ، 97٪ باقیمانده در اثر گرسنگی جان باختند. تصویر اجساد مردگانی که در خیابانهای شهر دراز کشیده بودند ، توسط رهگذران به عنوان یک اتفاق روزمره تلقی می شد.


حداقل جیره غذایی - 125 گرم نان بود
مشکل اصلی در محاصره لنینگراد، گرسنگی بود. سهمیه کارمندان، وابستگان و کودکان از20 نوامبر تا 25 دسامبر روزانه تنها 125 گرم نان دریافت میکردند. کارگران 250 گرم نان وپرسنل آتش نشانی ، نگهبانان شبه نظامی ها وآموزشگاههای حرفه ای - 300 گرم. سهمیه آنها درمحاصره بود ، نان ازمخلوط آرد چاودار و جو دوسر ، کیک روغنی و مالت فیلتر نشده تهیه می شد. نان تقریباً به رنگ سیاه وازنظرطعم تلخ بود.
1.5 میلیون نفر از ساکنین شهر تخلیه شدند
در طی سه موج تخلیه لنینگراد ، در مجموع 1.5 میلیون نفر از شهر خارج شدند – یک هفته پس از شروع جنگ ، تقریبا نیمی از کل جمعیت شهر تخلیه و سازماندهی شد. شرح وظایف کاری در بین جمعیت تقسیم شد. بسیاری نمیخواستند خانه های خود را ترک کنند. تا اکتبر سال 1942 تخلیه شهر انجام گرفت . در موج اول ،حدود 400 هزار کودک به مناطق اطراف لنینگراد منتقل شدند.


1500 بلندگو برای هشدار حملات دشمن درخیابانهای شهر نصب شد

علاوه بر این ،پیام ها از طریق شبکه رادیویی شهر پخش میشدند. صدای زنگ خطر که ریتم سریع آن نشانه شروع حمله هوایی بود و ریتم کند آهسته نشانه وضعیت سفید بود درشهرپخش می شد. پخش رادیو در لنینگراد محاصره شده ، شبانه روزی بود. در این شهر مقرر شده بود که خاموش کردن رادیوها در خانه ها ممنوع است. گویندگان رادیو درباره اوضاع شهر صحبت میکردند. درصورت توقف ارسال پیامهای رادیویی ،آژیر مترونومهم چنان پخش می شد. صدای این هشدار ها ، ضربان زنده قلب لنینگراد نامگذاری شده بود.

32.1- درجه سانتیگراد
اولین زمستان در لنینگراد محاصره شده، زمستان سختی بود. نشان دماسنج 32,1- درجه سانتیگراد کاهش یافته بود. متوسط دما در ماه 18,7- درجه سانتیگراد بود پوشش برف در این شهر به 52 سانتی متر رسیده بود. دمای منفی هوا بیش از شش ماه در لنینگراد به طول انجامید و تا ماه می ادامه داشت. گرمایشی در خانه ها وجود نداشت ،سیستم فاضلاب و آبرسانی قطع شده بودند منبع اصلی گرما در خانه اجاق گازسنتی به "بورژویئکا" بود. هر آنچه را که می شود سوزاند از جمله کتاب و مبلمان را میسوزاندند. از شدت سرما هزاران نفر از مردم جان باختند.


جاده زندگی

22 نوامبرحرکت اتومبیل ها در جاده یخی دریاچه لادوگا اآغاز شد. این شاهراه به "جاده زندگی" معروف شد. در ژانویه سال 1942 ، تردد در جاده های زمستانی شروع شد. آلمانها جاده ها را بمباران میکردند ، اما نتوانستند حرکت را متوقف کنند. در زمستان تخلیه جمعیت آغاز شد. اولین نفراتی که خارج شدند زنان ، کودکان ، بیماران وسالمندان بودند.


150هزار گلوله
در حین محاصره ، شهر لنینگراد دائماً مورد اصابت گلوله قرار میگرفت ، که تعداد زیادی از آنها در سپتامبر و اکتبر سال 1941 بود. ناوگان هوایی آلمانها روزانه چندین حمله انجام می داد. درمجموع ،طی محاصره، 150 هزار توپ به لنینگراد شلیک شد و بیش از 107 هزار بمب آتشزا و مواد منفجره رها شد و 3 هزار ساختمان را ویران کرد و به بیش از 7 هزار نفر آسیب رساند .

4 واگن گربه
در ژانویه سال 1943 ، از شهر یاروسلاولیا گربه های خانگی به لنینگراد آوردند تا با انبوهی از جوندگان که تهدید بزرگی برای نابودی منابع غذایی شده بودند مبارزه شود. چهارواگن گربه دودی (نوعی نژاد گربه است که دودی رنگ است ) وارد شهر تازه آزاد شده شد – گربه های دودی بهترین شکارچیان موشهای صحرایی محسوب میشوند. بلافاصله برای تحویل این گربه ها صف طولانی از جانب مردم تشکیل شد . شهر نجات یافت و موش ها ناپدید شدند.

27 ژانویه سال 1944 روز آزاد سازی کامل لنینگراد از محاصره بود. در این روز ، در لنینگراد آتش بازی هوایی انجام گرفت.
محاصره لنینگراد تقریباً 900 روز به طول انجامید و خونین ترین محاصره در تاریخ بشریت شد.
در 8 مه 1965 ، شهر لنینگراد به خاطر شجاعت ، استوار و قهرمانی بی سابقه در روزهای مبارزات سخت با اشغالگران نازی ، عنوان افتخار "شهر قهرمان" را دریافت کرد.

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]

ما آدم ها در زمان ناچارى ياد ميگيريم

رانندگی كردن را، وقتی تنها شغل راننده بودن است.

نفس كشيدن از دهان را، وقتی كه بينی گرفته ميشود.

شنا كردن را، وقتی تا چشم كار ميكند آب است.

درنده بودن را وقتی سرنوشت آهو بودن مرگ است.

سنگ بودن را وقتی خاکها جارو ميشوند

و تحمل كردن را وقتی دلتنگی چون ميله ای آهنی تا ته توی قلبمان فرو رفته.

تحمل كردن. اين واژه مغموم....

زخم كه عميق شود تحمل كردن نبايد از جنس چسب زخم های پارچه ای باشد

بايد نخِ بخيه ای شود كه چنان بدوزد اين زخم را كه هيچ دلتنگی ای به چشم‌ها نشت پيدا نكند

ما آدم‌ها در زمان ناچاری، وقتی طبيبی نيست، ياد ميگيريم طبيب خود بودن را.

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:28 ] [ گنگِ خواب دیده ]

در جنگ

درهیچ کجای دنیا

هیچ‌کس برنده نیست.

تنها برنده جنگ، تابوت‌سازها هستن...

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]

باید جهان را بهتر از آنچه تحویل گرفته‌ای تحویل بدهی

خواه با فرزندی خوب یا باغچه‌ای سرسبز؛

اگر فقط یک نفر با بودن تو ساده‌تر نفس کشید، یعنی تو موفق شده‌ای ...

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]

چگونه در ماینکرافت زنده بمانیم؟ راهنمای جامع برای مبتدیان

ماینکرافت یک بازی sandbox پر از ماجراجویی، خلاقیت و چالش است. اگر تازه وارد این دنیا شدهاید، ممکن است در ابتدا کمی سردرگم شوید. این راهنما به شما کمک میکند اولین شبهای خود را با موفقیت پشت سر بگذارید و به یک بازیکن حرفهای تبدیل شوید!

---

### **۱. شروع بازی: اولین قدم‌ها**
وقتی در دنیای ماینکرافت ظاهر میشوید، این کارها را انجام دهید:
- **چوب جمع کنید**: به درختان نزدیک شوید و با نگه داشتن کلیک چپ، چوب (Wood) جمع کنید.
- **ساخت کاردستی (Crafting)**: کلید `E` را بزنید تا اینونتوری باز شود. چوب را به Planks تبدیل کنید و سپس یک **Workbench** (میز کاردستی) بسازید.
- **ساخت ابزار اولیه**: با استفاده از Planks و چوب، چوبدستی (Sticks) درست کنید و سپس یک **چوب‌کُل (Wooden Pickaxe)** و **شمشیر چوبی (Wooden Sword)** بسازید.

---

### **۲. زنده ماندن در اولین شب**
شب در ماینکرافت پر از هیولاهاست! برای زنده ماندن:
- **پناهگاه بسازید**: با بلوک‌های سنگ یا خاک یک اتاق کوچک درست کنید تا از دست زامبی‌ها و کریپرها در امان بمانید.
- **مشعل (Torch) درست کنید**: زغال (Coal) را از کوه‌ها استخراج کنید یا چوب را در کوره (Furnace) بسوزانید تا زغال چوب (Charcoal) به دست آورید. سپس با چوبدستی، مشعل بسازید تا پناهگاه را روشن کنید.
- **غذا پیدا کنید**: گوسفندها، گاوها و مرغ‌ها را شکار کنید یا سیب از درختان جمع کنید تا گرسنگی شما برطرف شود.

---

### **۳. پیشرفت در بازی**
بعد از گذراندن اولین شب، این مراحل را دنبال کنید:
- **سنگ (Stone) را استخراج کنید**: با کلنگ چوبی، سنگ جمع کنید و ابزارهای سنگی (Stone Tools) بسازید که بادوام‌تر هستند.
- **کاوش در غارها**: به دنبال زغال سنگ، آهن (Iron) و الماس (Diamond) بگردید.
- **مزرعه بسازید**: گندم، هویج یا سیب‌زمینی بکارید تا منبع غذایی پایدار داشته باشید.
- **آهن ذوب کنید**: سنگ آهن را در کوره ذوب کنید تا **شمشیر و زره آهنی** بسازید.

---

### **۴. ساخت پورتال نِدر (Nether Portal)**
وقتی الماس پیدا کردید، میتوانید به بعد جهنمی (Nether) سفر کنید:
- **الماس پیدا کنید**: در لایه‌های پایین (Y=5 تا Y=12) با کلنگ آهنی الماس استخراج کنید.
- **ساخت پورتال**: با استفاده از آبشار لاوا (Lava) و سطل آب (Bucket)، ابسیدین (Obsidian) درست کنید و یک قاب ۴×۵ بسازید. سپس با فندک (Flint and Steel) آن را روشن کنید.

---

### **۵. ماجراجویی در اند (The End) و شکست اِندر دراگون**
برای پیروزی در بازی، باید اِندر دراگون را شکست دهید:
- **چشم‌های اِندر (Ender Eye)**: با مروارید اِندر (Ender Pearl) و پودر بلایز (Blaze Powder) چشم اِندر بسازید.
- **پیدا کردن Stronghold**: چشم‌ها را پرتاب کنید تا محل Stronghold را پیدا کنید.
- **مبارزه با اِندر دراگون**: در The End، کریستال‌های بالای برج‌ها را نابود کنید و سپس با تیراندازی یا حمله مستقیم، اِندر دراگون را شکست دهید.

---

### **۶. خلاقیت نامحدود!**
بعد از شکست اِندر دراگون، میتوانید:
- **ساختمان‌های بزرگ بسازید**
- **ماشین‌های ریدستون (Redstone) طراحی کنید**
- **با دوستانتان در سرورهای چندنفره بازی کنید**

[ دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:26 ] [ گنگِ خواب دیده ]

[ یکشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]

[ یکشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:24 ] [ گنگِ خواب دیده ]

[ یکشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:18 ] [ گنگِ خواب دیده ]

[ یکشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:15 ] [ گنگِ خواب دیده ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ




خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار


حسن پوش
امکانات وب
<

کد هدایت به بالا