|
لبخند بزن لحظه ها را دریاب
| ||
|
این ترانه بوی نان نمیدهد سفره دلم دوباره باز شد نامهای که ساده و صمیمی است با سلام و آرزوی طول عمر کاش این زمانه زیر و رو شود یک وجب زمین برای باغچه وسعتی به قدر جای ما دو تن فرصتی برای دوست داشتن هیچ کس برایت از صمیم دل هیچ کس به غیر ناسزا تو را کس ز فرط هایوهوی گرگ و میش جز دلت که قطرهای است بیکران عشق نام بینشانه است و کس جز تو هیچ میزبان مهربان ناامیدم از زمین و از زمان پارههای این دل شکسته را خواستم که با تو درد دل کنم [ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 10:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]
ﮔﻔﺘﻢ ﻓﺪﺍے ﭼﺸﻤﺖ قدرے ﺭﻃﺐ ﻧﺪﺍﺭے ﮔﻔﺘﻢ کہ تشنہ ام کن با یک پیالہ بوسہ ﮔﻔﺘﻢ کہ ﮐﺎﻡ ﺩﻝ ﺭﺍ پیوستہ از تو گیرم ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺒﺮﺩه اے بو ، از مـهر و مهربانے ﮔﻔﺘﻢ بہ یک نگاهے از ما تو دل ربودے ﮔﻔﺘﻢ کہ ﻭﻋﺪﻩ ﺍے ﮐﻦ امشب ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ عسل بفرما کے مے دهے طلب را [ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:54 ] [ گنگِ خواب دیده ]
هــــر دو دلتنـگیــم، امّــــا مــــن بـــــرایـت بیشتــر تا که در نِـی میدَمَد گالش، دلم پَــر میکشد بلبـلــی تـا مـینـــوازد، ســــازِ خـــود را در بهـــار گـــر بمـــانـــی، شعــــــر میـــارم بــرایـت تازه دَم بـوسه بـاران مینمایم، مـاهٔ رخسارت مُـــدام قــافیــه در قــافیــه، شـد تــارِ زلفـــانت ردیـف حــرمتـم بردی، زمـانی کردهای تَـرکـم، عــزیــز [ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:48 ] [ گنگِ خواب دیده ]
ذهن آشفته من را دگر بهبودی نیست در پس این غم پنهان دگر امیدی نیست کاش این حال دگر باره عوض گردد زود کاش این روزنه امید باز آید زود در دلم ذوقی و شیدایی نیست این دل غم زده را راهی نیست [ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:47 ] [ گنگِ خواب دیده ]
امکان ندارد کسی چراغی برای دیگران [ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 8:47 ] [ گنگِ خواب دیده ]
لست لي ولكنّي أحبك [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:33 ] [ گنگِ خواب دیده ]
نشخوار ذهنی گاهی از سر بی قراری یا پریشان ذهنی است که گاهی وادارت میکند به موضوعاتی فکر کنی که در آن هبچ بضاعتی هم نداری، ولی دیدگاه خودت را بدون اینکه مبنای علمی ونظری داشته باشد مینویسی. عشق یا دل بستگی حالتی از حالات انسانی است که بنا به روحیهی هر فردی شکل متفاوتی دارد. پایبندی و وفاداری هم به همین شکل به روحیات وخلقیات فرد بستگی دارد. [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:32 ] [ گنگِ خواب دیده ]
راهنمای خرید کپسول آتش نشانی 1404داشتن کپسول آتشنشانی داخل خودرو نه فقط یک انتخاب هوشمندانه، بلکه یک ضرورت است. آتشسوزی در خودرو ممکن است به دلایل مختلفی از جمله نشت بنزین، اتصال برق، گرم شدن بیش از حد موتور و یا تصادف رخ دهد. اما سوال مهم این است: 🔥 چه نوع کپسولی برای خودرو مناسبتر است؟در این مقاله بهصورت کامل بررسی میکنیم: ✅ 1. چرا باید در خودرو کپسول آتشنشانی داشته باشیم؟
🧯 2. بهترین نوع کپسول برای خودرو: پودری یا CO2؟نوع کپسولمزایامعایبمناسب برای خودرو؟ پودری خشک (ABC)خاموش کردن آتش مایعات، جامدات و برقباقی ماندن پودر روی قطعات خودرو✅ بله (بهترین انتخاب) CO2 (گاز دیاکسید کربن)تمیز، بدون باقیماندن موادتأثیر کمتر روی آتش مایعات یا بنزین❌ معمولاً نه فوممناسب مایعات قابل اشتعالنشتپذیر – برای خودرو فضای زیادی میگیرد❌ نه چندان کاربردی ✅ نتیجهگیری: کپسول پودری ABC بهترین انتخاب برای خودرو است چون میتواند همه نوع آتشسوزی (بنزین، برق، پلاستیک، و...) را خاموش کند. 📏 3. کپسول با چه ظرفیتی برای خودرو مناسب است؟ظرفیت کپسولمناسب برایوزن تقریبیتوصیه 1 کیلوییخودروهای سواری شخصی1.5 کیلوگرم⭐ مناسب 2 کیلوییوانت یا خودروهای نیمهسنگین2.7 کیلوگرم✅ بهتر برای رانندگان جادهای 4 کیلویی به بالاماشینهای سنگین یا آفرود5+ کیلوگرم🚛 برای حرفهایها 📍 4. محل نصب کپسول در خودرو کجاست؟
⏰ 5. هر چند وقت یکبار باید کپسول خودرو رو بررسی کنیم؟
🛒 6. بهترین برندهای کپسول آتشنشانی خودرو در ایران
✅ همه این برندها در فروشگاه زارا سیفتی با گارانتی معتبر عرضه میشوند. 📝 نتیجهگیری نهایی:اگر میخواهید خیالتان از بابت ایمنی در سفر راحت باشد، کپسول پودری 1 یا 2 کیلویی برند معتبر با بست نگهدارنده تهیه کنید و هر سال برای شارژ اقدام کنید. یک هزینهی کوچک = امنیت بزرگ 💯 [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:32 ] [ گنگِ خواب دیده ]
*کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم* *خوب میدانم که گاه کفشها،* *ولی این را میدانم؛* [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]
ما ناچار از کاربرد زبان و مفاهیم و کلماتیم. و از تمایزات بین خدا و انسان هم یکی از مهمترین آنها همین است. و حال آنکه زبان اصلی خداوند ، در عمق سکوت است و آرامش... و چه بسا حتی حقیقت او و پیام او حتی در همان سکوت نمایان تر [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]
بر من بپیچ، ریشه بزن، باغ کن مرا از خاطرت چه خاطره ها زود میپرند با مُهر بوسه ات دل وحشی اسیر شد سرد است دشت سینه در آغوش کش مرا این حکم بوسه لازم الاجرا ست عشق من آری خدای شعر من اکنون جز عشق نیست [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:29 ] [ گنگِ خواب دیده ]
عندما يتبادر إلى ذهن الإنسان، قد يتحدث بشكل طبيعي أو بطرق مختلفة، ولكن عندما يستقر في القلب، فإنه يتحدث دائمًا بإيقاع. لذلك، بعد أن يستقر في القلب، تزداد قدرتنا على كتابة الشعر، وخاصة الشعر الإيقاعي، تلقائيًا، فحتى لو كانت لدينا قصيدة جديدة ذات لحن جيد، فإن الشعر الإيقاعي يكرر الإيقاع، وهذا التكرار ناتج عن إدارة القلب. إذا أردت أن تفهم مدى تحسن إدارة قلبك، فالعلامة هي فهمك الجيد لشعور القصائد. أي أنك إذا قرأت قصيدة قوية، فستدرك أن لهذه القصيدة إيقاعًا ثابتًا وجميلًا. الحكمة تكمن في أن هذا الشخص يستطيع التحدث ببساطة، ولكنه يتحدث بإيقاع. لم يسعَ أحد إلى تعلم علم الشعر. عندما يستقر في القلب، كان يتلو الشعر تلقائيًا. يحدث هذا للشخص تلقائيًا، ويجد كلمات إيقاعية. [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:29 ] [ گنگِ خواب دیده ]
يعتقد البعض أن الشعر يجب أن يكون حكيمًا وحافلًا بالمعلومات الإلهية. لا يهم إطلاقًا. إيقاعه أهم. أي، إذا استطعتَ الشعور بهذا الإيقاع بنفسك؛ فإن قيمته أعظم من معنى القصيدة نفسها، لأنه يمكن لهذا الإيقاع أن يجد تناغمًا مع قلبك. لذا لدينا سلسلة من المصادر القيّمة من كل من استطاعوا مخاطبة قلوبهم. الآن، إذا كنا زُهّادًا، فالأمر صعب للغاية، لكننا نقرأ الشعر ونشعر بلحن تلك القصيدة أو إيقاعها وموجتها بقلوبنا، ونمرّ بعمل مئة عام بين عشية وضحاها، أي أن قلبنا يصبح قلب حافظ أو جلال الدين الرومي، وهذا أمرٌ قيّمٌ للغاية. كن حاضرًا في قلبك واشعر بتلك الاهتزازات الطفيفة في جميع خلاياك. بعد الشعور بهذا، ستفهم اهتزاز القصيدة التي تقرأها، أي أنك ستفهم الموجة. يستطيع كيانك قياس الموجات. هل تريد أن تفهم كيف فكّر جلال الدين الرومي؟ يجب أن يجد قلبك إيقاعًا كموجات الرومي. كل معرفة الرومي ووعيه مُخزّنة في موجة، وهذه الموجة هي شيفرة، وعندها ستدرك أنك تستطيع التفكير مثل الرومي. [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:28 ] [ گنگِ خواب دیده ]
انسان ها از رابطه بوجود می آینددر رابطه رشد می کنند در رابطه آسیب می بینندو در رابطه ترمیم می شوند. همه چیز به رابطه ها مربوط است! مراقب روابطتتون باشید [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]
کوچ از کاغذ کاهی و مداد. [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:26 ] [ گنگِ خواب دیده ]
تکرار بیشتر از هر روز، نگاه معصومانه، اشک های بی پایان روزگار تنهایی، آسمان دلخراش زندگی، باران زهر آسا اشک ها، بریدگی قدرت درونی، از دست رفتن اقتدار فردی، زمان را به چالش و خاطره های بد زندگی که در سایه بردگی مافیایی قدرت، ثروت، سیاست، انسانیت، حقوق بشر، کشانده است، هر روز نگاه ها ملتمسانه تر، نفس ها عمیق تر و چشمان خیره دوباره در تیزرس نگاه های معصومانه کشانده شده است.
تکدی های عشق و صمیمیت، نگاه های گوشه چشمی با سیاه کشیده شدگان گوشه ها، ابروان خمیده با ستم های دیگران، زلفان خمیده در معرکه عشق و جنون، مژه های نیزه ای خس شده و آلوده با اشک بارانی زهر آسا، بیشتر و بیشتر می شد و لکه های جنون عشق بر دامن اسرار زمان به هلاکت رسیده است
چهره سرخ شده با چماق عشق، عرق های سرکشیده شده از تکدی عشق، بدن لرزان و عشق پنهان، حس تنفر ازعشق نشانه های ایست که در بدن راست کشیده اش نمایان است.
تق تق کنان به اینطرف و آنطرف راه می رفت و کمره های امنیتی را تماشا می کرد و برای چند ثانیه گم شد، همه فکر کرد که رفته است اما با کیف سفید و خوردش دوباره پیدا شد و رنگش سرخ شده بود انگار که حرف و سخنی شده است، اما هر بار که پرسیده می شد چه شده است، میگفت به خاطر کار رسمی است. بعد از چند دقیقه ای، رئیس آمد و گفت می خواهم ببینم و مو به تنش راست شد و انگار سخنی جدی است و عشق که در انتهای نفس کاری اش لبریز شده بود و نگاه های عاشقانه دوخته شده بود و انگار نه انگار سالهاست لیلی و مجنون در میان کوچه بازار های کابل، قدم زنان در یاد همدیگر مردم را به شهر آوازه رفته است و در سینما های کشور این فلم و این صحنه ای رومیو و ژولیت به نمایش رفته است.
آخ دلش تنگ است، عشق است که دنیا را ویران کرده است و زندگی را به تباهی کشیده است و مردم را آواره سرزمین های ناشناخته نموده است و عریان و برهنه دنبال یک نگاه آخرین است که بتواند درک کند و بداند که عشق فریاد نفس هائیست که در کنار هم باید کشیده می شد و رویاهایی که در میان هم ترسیم کرده بود، یکجا می دید نه انگار بیابان های شهر با شعله های فرهاد و شرین، نقش، رنگ آمیزی و ترسیم شده بود و هر عابری با نگاه های نفرت انگیز شان دلتنگ صحنه هایی می شد که انگار در زندگی اش اتفاق افتاده است.
ساعت ظهر را نشان می دهد و هنوز عطش زنان دنبالش می رود تا بتواند آنچه که در میان شهر زوزه شده است را دوباره بدست آورد، عشق تنها یادگار گمشده ایست که هرگز از روح بشر حتا بیرون نمی شود و تا ابد باقی می ماند هوای گرم تابستان تمام آرایش روح و روانش را متاثر ساخته است و آنقدر بی قرار است که یک ثانیه آرامش روحی و روانی ندارد تمام شهر زیر پایش له شده است و انگار روز قیامت خون و عشق برپا شده است. همه را به ستوه آورده بود انگار همه جا آتش گرفته است و انسان ها دارند میان آتش و دود از میان می روند و رویاهایی را که در سر داشت میان انبوه از جمعیت خاکستر می شد و دود غلیظ حلقوم عشق را بسته است و هر قدر فریاد می زند هیچ کسی به دادش نمی رسد و چشمانش نگاه هایی را میگذراند که هر گز بدان دسترسی نداشت و زندگی را قماری بود که در حالت باخت قرار داشت و توس عشق اش در دستان زمان قرار داشت که زمان با همه نابودی هایش با او چه تصمیمی می گیرد؟ [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:25 ] [ گنگِ خواب دیده ]
احساس، مسئولیت و تعهد، نشانه وفاداری هر فرد برای داشتن زندگی سالم و پر از امید است، امید هایی که در سالها و دهه ها عمر بدان پرداخته شده است و کوچه و پس کوچه های شهر با آن سپری شده باشد و هر روز و هر شب را به یاد خاطرات رنگ دهنده و مزاج آور، سپری شده باشد چقدر سخت است که یکبارگی هیولایی وارد کوچه ی شود که هرگز نفسی را کشیده نتوانی، نگاهایت را طرف دیگری دوخته نتوانی، حتا بدن و روحت ساکت و آرام گردد و ضربان قلبت به آهستگی با یاس و نا امیدی و با پایان یک عمر دیگر را بدرقه افکارت کند.
عشق ورزیدن ندامت نیست، عشق نهایت درک، فهم و احساس فرد نسبت به فرد دیگر است که با نگاهی دوخته شده، کشان کشان نفس ها را درهم می شکفد و ندا ها را به یاد هم بلند می کند و سکوت را می شکند.
درد، قدرتمندترین وسیله ایست که زندگی را به نابودی می کشاند و همه انسان ها را مطیع خود می سازد و هر قدر زبانه بکشد بالاخره نگاهی را به عقب می اندازد و می خندد و از کنارت می زند، بیرون و ما هم خوشحالیم که از درد رهایی یافته ایم و مداوا شده ایم، نه، یک لبخند بود که هر انسانی را متوجه مسیری نمود که راه رهایی از آن وجود نخواهد داشت و قدرتمندترین افراد بشر با درد زیسته اند و با درد ترک دنیا نموده اند. فضای سرد، برخورد های یکجانبه، از دست دادن اختیارات، خاطرات دوست داشتن را در میان همه بدبختی ها تازه می نماید و لانه های اشک را میان مرگ و زندگی، هر روز بنا می نماید و رویاها را بر فراز زندگی تلخ و نکبت بار تازیانه می زند و ایوان هایی زندگی را با غم و اندوه از گلدان هایی سبز بوده و با درد عشق، زرد شده و خمیده، گل های ترک ورداشته، سیلاب جهنم نفس های محبت را بازگو می کند.
کابل سنت دیرینی دارد و هر روز هزاران زن و دختر در میان رویاهایشان دفن می شود و سنت های غلبه بر زندگی و مدرنیته، توسل با زور می گردد و نگاه هایی هر دختری را به زندگی منفور می سازد یا بمیرد یا تن دهد، در هر دو صورت فنای زندگی است پس کوچه ها، خالی از آواز و قدم هائیست که برای یک مبارزه بزرگ راه افتاده بود و هزاران انسان را به تماشا واخوانده بود و هزاران دختر و زن، آرزوهای خود را در زبان و حلقومش بخیه می زد و با شنیدن صدایش، مرحمی بر زخم های خورده از تاریخ و سیاست، سنت و مذهب، قوم و کینه توزی، می دانستند، صدایش در گوش ها، رادیو، تلویزیون، و... شنیده نمی شود و سخنانی را که برای ملیون ها زن در سرتاسر دنیا بیان می کرد، دیگر نیست. زن، نماد مقاومت و برندگی در تاریخ است، با ظلم و ستم، ره مقاومت و پیروزی هموار می شود. زلاله یکماه است که نیست، چون زن است و هرگز کسی به خاطرش خودش را سرگردان نمی کند چون رفتن و پس آوردن به معنای مرگ آن است باید سنگسار شود و یا زنده و اعدام شود.
شاید زلاله به خاطر محبت و عشق که به کسی داشته است، راه مبارزه را برای رسیدن به آن هموار ساخته است و معشوق را با دلهره های که از قبل داشته و نگاه هایی را که دوخته بود، جشن پیروزی عاشق و معشوق را گرفته است و دیگران در حسرت دیدار! هرچه باشد، زلاله بانوی آواز محرومترین قشر جامعه سنتی و پشتونوالی است که هیچ اختیاری برای انتخاب ندارند و تفاوت آنها با حیوانی نیست، تنها مردان جامعه شان هستند که نشانگر قدرت، عزت و احترام هستند و زنان که شب ها در آغوش شان می خوابند و روزها فرزندان شان را تربیه می کنند و لباس و رنج های زندگی شان را تحمل می کنند، هرگز از انسانیت، قوانین انسانی و حرمت های اسلامی برخوردار نیستند، زلاله یکی از قربانیان این سنتیست که شده بود و خود انتخاب کرد و راهش را رفت، درس های زندگی به حدی بزرگ است که نمیتوان همه را برای همه آموخت بل می شود که الگویی قهرمانی برای همه باشد با انتخاب درست، رسیدن به معشوق، ولو هرکسی باشد یا می تواند معشوق خدا باشد(ای قوم به حج رفته کجائید کجائید، معشوق همینجاست بیائید بیائید) داستان شما در تاریخ به عنوان قهرمان زندگی زنان ظلم دیده و ستم پیشه خواهد بود و شما با مرگ تان پایان همه ظلم و بی عدالتی های اجتماعی جامعه افغانی خواهید بود اگر زنده هستی موفق و سربلند باشید و اگر نیستی بهشت برین جایت باد [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 9:24 ] [ گنگِ خواب دیده ]
|
||
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] | ||