لبخند بزن
لحظه ها را دریاب 

دعا کن شبی زیر باران بمیرم
و در سردی یک زمستان بمیرم

اگر روزی از عاشقی خسته بودم
از این کرده ی خود پشیمان بمیرم

اگر گُرده ام خنجر از کینه خورده
ولی در رکاب رفیقان بمیرم

برایم دو بیت از ملایر بخوان تا
بیفتم شبی کنج تهران...بمیرم...

و یا با صدای بلند قمیشی
به یاد کسی پشت فرمان بمیرم

بجای تو باشم در این بیت شعرم
و یعنی که جای دوتامان بمیرم

بمیرم از این های و هوی خیابان
از این های و هوی خیابان بمیرم

مریضم به آن قهوه تلخ چشمت
چه حس بدی....بعد درمان بمیرم...

ندارم...نه...من طاقتش را ندارم
دعا کن همین لحظه...الان...بمیرم...

[ سه شنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 8:39 ] [ گنگِ خواب دیده ]

نرگس بیمار تو گشته پرستار من

تا چه کند این طبیب با دل بیمار من

[ سه شنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 8:35 ] [ گنگِ خواب دیده ]

چرا فراموش کردن چیزها خوب است؟

یکی از چالش برانگیزترین چیزها در مورد افزایش سن این است که نمی توانید نام گربه خود را به خاطر بسپارید. شما به او نگاه می ‌کنید و می ‌دانید که این حیوان خانگی محبوب هشت ساله شماست اما در آن لحظه نمی ‌دانید نام او چیست. چند ثانیه نام او را به خاطر می آورید اما برای تان کاری خسته کننده و تا حدودی ترسناک است. با این وجود، طبق نتایج تازه ترین تحقیقات و نظر کارشناسان این یک وضعیت کاملا طبیعی است. دانشمندان علوم شناختی بر این باورند که فراموشی بخش مهمی از نحوه عملکرد مغز ما می باشد و یک عملکرد سالم و ضروری است.

به گزارش فرارو، تجربه "فراموشی طبیعی" (مثل نام گربه یا جایی که عینک یا کلید ماشین خود را می گذارید) برای همه ما رخ می دهد و می تواند با افزایش سن بیش تر شود زیرا مانند بقیه بخش های بدن انسان خود بزرگتر ما نیز همیشه به همان اندازه کارآمد عمل نمی کنند مگر آن که اتفاق جدی تری در حال وقوع باشد مانند زوال عقل یا ضربه ای که به سر اصابت کرده است. واقعیت آن است که تلاش برای به یاد آوردن مسائل و چیزها مثل تعطیلات گذشته یا محل نگهداری کیف پول شما همگی بخشی از زندگی در دنیایی شلوغ و پیچیده هستند. مغز انسان مجبور است با خیلی چیزها دست و پنجه نرم کند. اطلاعات به طور مداوم به ما می رسد ما روزانه درگیر تجربیات بی پایانی هستیم و حواس پرتی های بیشمار بدان معناست که ما باید باید سخت کار کنیم تا روی موضوع مدنظر تمرکز نماییم. جای تعجبی نیست که ما نمی توانیم همه آن مسائل را به خاطر بسپاریم.

حافظه شما چگونه کار می کند؟

دکتر "توماس رایان" دانشیار کالج ترینیتی دوبلین و متخصص در علوم اعصاب است. او 18 سال است که بر روی موضوع حافظه مطالعه می کند و به طور خاص به نحوه ذخیره خاطرات فردی در مغز علاقمند است. نتایج مطالعات تازه نشان می دهد که چیزهای بیش تری در مورد آن وجود دارد زیرا خاطرات دارای اولویت هستند. خاطرات در مغز جا افتاده اند اما در یک زمان خاص خاطرات دیگری تسخیر می شوند. بنابراین، وقتی می ‌خواهید چیز خاصی را به خاطر بسپارید مغز ممکن است چیز دیگری را به سمت خود بکشاند. شما معتقدید که آن را فراموش کرده اید اما آنجاست و صرفا در پس زمینه پنهان شده است. تحقیقات اخیر توسط تیم دکتر رایان در ترینیتی بر روی سلول های انگرام (سلول های حافظه) موش های آزمایشگاهی متمرکز شده است. به حیوانات داروهایی برای از دست دادن حافظه داده شد اما زمانی که سلول‌ های انگرام تحریک شدند حافظه بازگشت حتی در موش ‌هایی که اشکال ژنتیکی بیماری آلزایمر داشتند بازگشت حافظه رخ داد. این نشان داد که حافظه در مغز آنان باقی مانده است اما در آن قفل شده است. این به شدت نشان می دهد که خاطرات تاریخ انقضا ندارند و می توانند دائمی باشند. بنابراین، زمانی که فکر می کنیم در حال فراموش کردن هستیم به احتمال زیاد مغز در حال گذراندن این فرآیند از یادآوری متفاوت است.

نحوه عملکرد حافظه پیچیده است و هنوز چیزهای زیادی وجود دارند که متخصصان مغز و اعصاب نمی دانند. میلیاردها نورون در مغز مان وجود دارند و اکثر کارشناسان معتقدند که عملکرد حافظه توسط هیپوکامپ در لوب تمپورال انجام می شود. قشر جلوی مغز هم چنین در تعیین این که چه چیزی باقی می ماند و چه چیزی گم می شود نقش دارد.

کتاب "چرا به یاد می آوریم: علم حافظه و این که چگونه ما را شکل می دهد" توسط دکتر "چاران رانگانات" این واقعیت را بررسی می کند که فراموشی خوب است. رانگانات می گوید: "به جای مبارزه با انتخاب حافظه در تلاش بیهوده برای به یاد آوردن بیش تر می توانیم بپذیریم که ما برای فراموش کردن و استفاده از قصد برای هدایت توجه خود طراحی شده ایم. بنابراین، می توانیم به یاد داشته باشیم که چه چیزی مهم است". رانگانات در ادامه توضیح می دهد که مغز انسان یک دستگاه یادبود نیست بلکه یک ماشین تفکر است. این به ما کمک می کند تا دنیایی را که در آن زندگی می کنیم حس کنیم. او می نویسد: "افراد خاصی وجود دارند که به اصطلاح حافظه تصویری یا فتوگرافیک دارند و آن ها معمولاً در یک منطقه خاص مانند استاد بزرگ های شطرنج یا بازیکنان حرفه ای بسکتبال با توانایی تولید خاطرات واضح و مفصل مربوط به تخصص خود متخصص هستند. با این وجود، دست کم در سطح دانش من و تجربه ای که داشته ام هیچ فردی گزارش نشده که نشان دهد برای همه چیز از حافظه تصویری جامعی برخوردار است. صادقانه بگویم من برای هیچ فردی نیز آرزو نمی کنم از حافظه تصویری جامع برخوردار باشد"!

چرا مغز شما آن چه را که باید به خاطر بسپارد اولویت بندی می کند؟

او می افزاید: "افرادی که اختلالات حافظه جدی تری دارند اغلب برای ایجاد خاطرات جدید تلاش می کنند. به جای عدم موفقیت در یادآوری نام شخصی که تازه با آنان ملاقات کرده اند ممکن است به یاد بیاورند که تاکنون با آن شخص ملاقات کرده اند".

پیام کتاب رانگانات مشخص است این که دیگر نگران نباشید که نمی توانید به خاطر بسپارید و روی اینجا و اکنون تمرکز کنید. او می نویسد: "زندگی کوتاه است. ماهیت گذرای حافظه می تواند زندگی را بسیار کوتاه تر به نظر برساند. ما تمایل داریم که حافظه را به عنوان چیزی تصور کنیم که به ما اجازه می دهد تا گذشته را نگه داریم و در واقع مغز انسان به گونه ای طراحی شده که به سادگی یک بایگانی از تجربیات ما باشد. با این وجود، فراموش کردن یک شکست حافظه نیست بلکه نتیجه فرایندهایی است که به مغزمان اجازه می دهد تا اطلاعاتی را در اولویت قرار دهد که به ما کمک می کند تا حرکت کرده و جهان را حس کنیم. ما می توانیم با ایجاد انتخاب های ذهن آگاهانه در زمان حال نقش مهمی در مدیریت فراموشی داشته باشیم تا مجموعه ی از خاطرات غنی را با خود به آینده برسانیم".

[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 9:48 ] [ گنگِ خواب دیده ]

مسحور کننده ترین نقاشی های غار ماقبل تاریخ

در ادامه مطلب


ادامه مطلب
[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 9:46 ] [ گنگِ خواب دیده ]
[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 9:42 ] [ گنگِ خواب دیده ]

مزایای شگفت‌انگیز «ترکِ قند»؛ از پوست تا مغز

بسیاری از ما می‌دانیم مصرف زیاد قند برای ما خوب نیست. قند با توجه به اینکه مصرفش با خطراتی مانند چاقی، کبد چرب، دیابت نوع ۲، بیماری قلبی و سرطان مرتبط است، در فهرست مضراتی است که واقعا ارزش ترک کردن دارند.

کاهش مصرف قند نه تنها کمک میکند از مضرات مصرف بیش از حد آن در امان بمانید، بلکه مزایای شگفت‌انگیزی دارد که برای بهره‌مندی از آن‌ها نیاز نیست زیاد صبر کنید: بهبود خلق و خو، سلامت پوست، بهداشت دهان و دندان، عملکرد شناختی و حتی عملکرد ورزشی.

چه نوع قندی برای ما مضر است؟

نخستین چیزی که باید درک کنید اینست که همه قندها برای ما مضر نیستند زیرا تفاوت زیادی بین قندهای طبیعی و قندهای افزوده وجود دارد.

قندهای طبیعی مانند گلوکز در نان، فروکتوز در میوه‌ها و بسیاری از سبزیجات و لاکتوز در شیر طبیعی هستند. آن‌ها نه تنها انرژی می‌دهند، بلکه شیرینی و طعم لازم را برای وسوسه کردن ما برای خوردن غذاهای حاوی ویتامین، مواد معدنی و سایر مواد مغذی مهم را دارند.

برای مثال، انبه بیش از هر میوه دیگری حاوی قند طبیعی است: بیش از ۲۰ گرم در یک میوه با اندازه متوسط. اما انبه حاوی پروتئین، کلسیم، آهن، منیزیم، پتاسیم، ویتامین C و از همه مهمتر، مقدار زیادی فیبر غذایی است تا جذب قند را آهسته کند تا کنترل آن برای بدن آسان‌تر شود.

به بیان دیگر، با مصرف انبه مقدار زیادی قند مصرف می‌کنید، اما بسیاری از مواد مغذی مهم مورد نیاز بدن خود را همراه با فیبر دریافت می‌کنید که سبب می‌شود قند به آرامی جذب شود، در نتیجه افزایش قند خون به حداقل برسد و به ماندگاری انرژی شما کمک کند.

قندهای افزوده قندهایی هستند که طی فرآوری، پخت و پز یا سر میز به غذاها یا نوشیدنی‌ها اضافه می‌شوند. «قندهای افزوده» در برچسب اطلاعات تغذیه‌ای یک غذا نشان داده می‌شوند و سازمان غذا و داروی ایالات متحده توصیه می‌کند مصرف آن‌ها را به ۵۰ گرم در روز محدود کنید.

بیش از ۲۶۰ نام برای انواع قندهای افزوده شده روی برچسب مواد غذایی وجود دارد (هر ماده‌ای که به ose یا شربت ختم میشود نوعی قند است) که برای حفظ یک غذا، افزایش بافت یا حجیم شدن و معمولاً برای شیرین کردن یا بهبود طعم غذاهای اغلب ناسالم و فوق‌فرآوری‌شده به آن اضافه می‌شود. بدتر از آن، غذاهای دارای قند افزوده، مقادیر هدفمند ویتامین، مواد معدنی یا فیبر غذایی برای جبران قند افزوده ندارند.

به همین دلیل قندهای افزوده اغلب کالری خالی نامیده می‌شوند، زیرا کالری‌های فاقد مواد مغذی هستند.

چگونه کاهش قندهای افزوده کمک می‌کند از خطرات سلامتی جلوگیری کنیم

مضرات مرتبط با خوردن یا نوشیدن بیش از حد قندهای افزوده زیاد است و شامل افزایش خطر ابتلا به اختلالات خودایمنی مانند بیماری کرون و فلج چندگانه، فشار خون بالاتر و افزایش خطر ابتلا به بیش از ده‌ها سرطان مختلف می‌شود. حتی افزایش ۵ درصدی قندهای افزوده با ۶ درصد خطر بالاتر بیماری قلبی و ۱۰ درصد خطر بالاتر سکته همراه است.

چنین مضراتی تا حدی به این دلیل هستند که هر قند مصرف‌شده که برای انرژی استفاده نشود به عنوان چربی ذخیره می‌شود و این اتفاق منجر به افزایش وزن و مقاومت به انسولین و متعاقباً منجر به دیابت، چاقی و پیامدهای نامطلوب مرتبط می‌شود.

مصرف بیش از حد قند می‌تواند منجر به افزایش ذخیره‌سازی چربی در کبد و منجر به ایجاد زخم و محدودیت عملکرد این اندام حیاتی شود، وضعیتی که به آن بیماری کبد چرب می‌گوییم.

قندهای اضافه باکتری‌های بد روده را هم تغذیه می‌کنند که می‌تواند منجر به التهاب مزمن و عدم‌تعادل ارگانیسم‌های سالم شود.

فواید شگفت‌انگیز قطع مصرف قند برای سلامتی

حذف یا محدود کردن قندهای افزوده در رژیم غذایی کمک می‌کند نه تنها از چنین پیامد جلوگیری کنید، بلکه کیفیت زندگی را نیز بهبود می‌بخشد، زیرا مصرف کمتر شکر سبب کاهش تولید گروهی از مولکول‌های مضر به نام AGEs می‌شود که با پیری زودرس و شرایط مزمن مانند بیماری آلزایمر مرتبط هستند.

وقتی قند اضافه در جریان خون وجود داشته باشد، به لیپیدها یا پروتئین‌هایی مانند کلاژن و الاستین متصل می‌شود و به پیری پوست از دست دادن خاصیت ارتجاعی آن کمک کند.

این یکی از دلایلی است که خوردن قند کمتر سلامت پوست را تقویت می‌کند. مطالعه دیگری نشان داده که قند با تحریک بیش از حد مغز بر کیفیت خواب اثر می‌گذارد و در نتیجه خوابیدن را دشوارتر می‌کند و با ایجاد افت قند خون شما را با احساس تشنگی، گرسنگی یا نیاز به استفاده از توالت از خواب بیدار می‌کند.

از آنجا که قند می‌تواند مسدودکننده‌ی مواد شیمیایی موجود در مغز باشد که مسئول تنظیم احساسات هستند، بر خلق و خو نیز اثر می‌گذارد. این یکی از دلایلی است که کاهش قندهای افزوده میتواند خطر ابتلا به افسردگی را کاهش دهد. همچنین به همین دلیل است که محدود کردن مصرف می‌تواند سطح استرس را بهبود ببخشد.

علاوه بر این، کاهش قندهای افزوده میتواند استقامت ورزشی را با تثبیت سطح قند خون افزایش دهد.

حتی کاهش موقت قندها می‌تواند فوایدی داشته باشد

وقتی مصرف قند را به طور دائم یا برای مدت طولانی قطع یا کاهش می‌دهید بیشترین سود را می‌برید، اما حتی کاهش «موقت» نیز می‌تواند برای شما مفید باشد. یک مطالعه کوچک نشان داده که پسران نوجوان مبتلا به کبد چرب که فقط به مدت ۸ هفته از رژیم غذایی کم‌قند پیروی کردند، سلامت کبدشان بهبود یافته است.

روشن است که کاهش مصرف قند افزوده می‌تواند سرعت خطر ابتلا به دیابت نوع ۲ را کاهش دهد. ما از پیشرفت‌های بالقوه در عرض چند روز یا چند هفته صحبت می‌کنیم، نه چند ماه یا چند سال! محدود کردن مصرف قند قبل از انجام آزمایش ممکن است به شما کمک کند واضح‌تر فکر کنید چون شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد قند مانع توانایی تمرکز می‌شود، به علاوه تحقیقات بیشتر نشان داده که می‌تواند گیرنده‌های حافظه در مغز را مسدود کند.

کاهش کوتاه‌مدت قند افزوده می‌تواند کمک کند از افت قند جلوگیری کنید و به طور کلی میل به شکر را کاهش دهید و در طولانی مدت حفظ انرژی و عادات سالم‌تر را آسان‌تر می‌کند.

نکاتی برای پایین نگهداشتن مصرف قند

برای بهره‌مندی از مزایای ترک قند، با شناسایی جاهایی شروع کنید که ممکن است قندهای اضافه زیادی مصرف کنید.

تا حد زیادی، مهم‌ترین گام پرهیز از نوشابه یا سایر نوشیدنی‌های شیرین‌شده با شکر است یا فقط گاهی اوقات آن‌ها را مصرف کنید. در واقع، یک بطری متوسط کوکاکولا حاوی ۶۵ گرم قند افزوده است که ۳۰ درصد بیشتر از حد مجاز روزانه برای بیشتر افراد است.

همچنین ضروریست عادت کنید برچسب‌های روی مواد غذایی را از نظر محتوای قند اضافه بخوانید.

به تدریج میزان شکر در دستور غذاها را کاهش دهید یا آن را با ادویه‌هایی مانند دارچین، جوز هندی، وانیل یا عصاره بادام جایگزین کنید. اینها بدون نیاز به شکر اضافه، به غذا طعم و مزه می‌دهند.

با ایجاد تغییرات کوچک و مداوم برای کاهش مصرف شکر، احساس بهتری می‌کنید، انرژی بیشتری خواهید داشت و سلامت خود را در کوتاه مدت و بلندمدت بهبود می‌بخشید.

[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 9:40 ] [ گنگِ خواب دیده ]

برای اینکه تو را «عشق من» خطاب کنم
بگو که روی کدامین غزل حساب کنم

کدام واژه کدامین ردیف یا مضمون
کدام قافیه را باید انتخاب کنم؟

به یک غزل دو غزل نه، گمان کنم باید
که هر نگاه تو را فصلی از کتاب کنم

برای از تو نوشتن تو فرض کن باید
قسم به فلسفه را در سلوک باب کنم

سکوت می کنم اینجای شعر ،می ترسم
همین دو قافیه ی مانده را خراب کنم

«من عاشق تو ام» اصلا غزل نیازی نیست
قرار نیست که حتما تو را مجاب کنم

[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 9:36 ] [ گنگِ خواب دیده ]

جام صبوح من بیا، تا شکنم خمار را
چشم گشا و تازه کن، حادثه ی بهار را

کی به بهشت رو کنم، گر که شبی به عشوه ای
باز کنی به روی من، باغِ گلِ اَنار را

رشته ی عهد را مبر، تا مبری قرار دل
ای که به ناز می بری، از دل من قرار را

گرچه در آسمان شب نیست مرا ستاره ای
در شب اشک من ببین؛ چشم ستاره بار را

ماه و ستاره سوختند از تب اشک و آه من
از چه سحر نمی کنی، این شب انتظار را

[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 9:34 ] [ گنگِ خواب دیده ]

مرگ در یک زندگیِ با تمامیت وجود دارد و آن مرگ زیباست.
در یک زندگیِ شدید و آتشین مرگ به‌طور خودانگیخته فرامی‌رسد، همچون سکوت، همچون سروری ژرف.
وقتی می‌گویم «مُردن»، چیزی برخلاف زندگی نمی‌گویم؛ درواقع، اگر از مرگ بترسی از زندگی نیز خواهی ترسید. این چیزی است که برای سؤال‌کننده رخ داده است.

کسی که از مرگ هراسان باشد از زندگی نیز خواهد ترسید، زیرا این زندگی است که مرگ را می‌آورد. اگر از دشمن بترسی و درها را ببندی، از ورود دوست نیز جلوگیری کرده‌ای؛ و تو چنان از دشمن ترسیده‌ای که درها را بسته‌ای: «شاید دشمن وارد شود!» پس درها را برای دوست نیز بسته‌ای و چنان ترسیده‌ای که نمی‌توانی در را به روی دوست باز کنی.

مردم از زندگی ترسیده‌اند زیرا که از مرگ ترسیده‌اند. آنان زندگی نمی‌کنند، زیرا همیشه در والاترین نقطه، در اوج، مرگ در زندگی رسوخ می‌کند.
تقریباً تمامی زنان سردمزاج هستند، آنان از ارگاسم وحشت دارند، از آن انفجار وحشی انرژی می‌ترسند. زنان در طول قرن‌ها سردمزاج بوده‌اند؛ آنان ارگاسم را نشناخته‌اند.

و تقریباً تمامی مردان نیز از ترس در رنج بوده‌اند، نودوپنج درصد از مردان از ارگاسم زودرس در رنج هستند و این ترس چنان زیاد است که به نوعی می‌خواهند زود تمامش کنند، به نوعی مایل‌اند از آن خلاص شوند.

آنان بارها و بارها عشق‌بازی می‌کنند و ترس نیز وجود دارد. زن سردمزاج باقی می‌ماند و مرد چنان می‌ترسد که نمی‌تواند خیلی در آن وضعیت باقی بماند. خود همان ترس به او ارگاسمِ پیش‌رس و غیرطبیعی می‌دهد و زن سردمزاج باقی می‌ماند و خودش را نگه می‌دارد.

امروزه ارگاسم طبیعی به دلیل همین ترس‌ها در دنیا از بین رفته است.

در عمیق‌ترین ژرفای ارگاسم، مرگ رسوخ می‌کند؛ احساس می‌کنی که در حال مردن هستی. اگر زن وارد ارگاسم شود شروع به نالیدن می‌کند، شروع به گریستن و فریاد زدن می‌کند. شاید حتی بگوید، «دارم می‌میرم!» این به‌واقع اتفاق می‌افتد. اگر زن وارد ارگاسم شود شروع به مِن‌مِن‌کردن و زیر لب سخن گفتن می‌کند؛ شروع می‌کند به گفتن «دارم می‌میرم! مرا نکش! بس است!» در ارگاسم لحظه‌ای فرامی‌رسد که نفس نمی‌تواند وجود داشته باشد، مرگ رسوخ می‌کند. ولی زیبایی ارگاسم همین است.

مردم از عشق ترسیده‌اند زیرا در عشق نیز مرگ رسوخ می‌کند. اگر دو عاشق و معشوق در کنار هم در یک حالت عاشقانه و صمیمانه نشسته باشند و حتی حرف هم نزنند... حرف زدن یک فرار است، فرار از عشق. وقتی دو عاشق حرف می‌زنند، این فقط نشان می‌دهد که آنان از صمیمیت پرهیز می‌کنند. سخن گفتن، میان عاشقان فاصله می‌اندازد __ وقتی حرفی در کار نباشد فاصله از بین می‌رود، مرگ از بین می‌رود. در سکوت، این مرگ است که در اطراف در کمین است __ پدیده‌ای زیبا. ولی مردم چنان ترسیده‌اند که به سخن گفتن ادامه می‌دهند، چه نیازی باشد و چه نباشد! آنان در مورد همه‌چیز حرف می‌زنند __ ولی نمی‌توانند ساکت بمانند.

اگر دو عاشق در سکوت بنشینند، ناگهان مرگ آنان را احاطه می‌کند؛ و اگر دو عاشق در سکوت باشند می‌توانی یک شادی مشخص و همچنین یک اندوه مشخص را در آنان ببینی؛ شادی به این سبب که زندگی در اوج خودش است و مرگ به این سبب که در آن اوج، مرگ نیز وارد می‌شود.
هرگاه ساکت باشی نوعی از اندوه را احساس می‌کنی. حتی با نگاه کردن به یک گل سرخ؛ اگر ساکت نشسته باشی و چیزی در مورد آن گل سرخ نگویی و فقط به آن نگاه کنی، در آن سکوت ناگهان درخواهی یافت که مرگ حضور دارد.
می‌بینی که آن گل پژمرده می‌شود، تا لحظاتی دیگر از دست خواهد رفت، برای همیشه می‌رود. چنین زیبا و چنین شکننده! ... و به‌زودی برای همیشه خواهد رفت و دوباره بازنخواهد گشت. ناگهان احساسی از اندوه خواهی داشت.

هرگاه به مراقبه بپردازی حضور مرگ را احساس می‌کنی. در عشق، در ارگاسم، در هر تجربه‌ای زیبا؛ در موسیقی، در ترانه، در شعر، در رقص... هرگاه ناگهان نفس خود را گم کنی، مرگ حضور خواهد داشت.

پس بگذار چیزی به تو بگویم:
تو از زندگی می‌ترسی زیرا که از مرگ هراس داری؛ و من مایلم به شما بیاموزم که چگونه بمیرید تا تمامی ترس از مرگ خود را کنار بزنید. لحظه‌ای که ترس از مردن را کنار زدید قادر به زندگی کردن خواهید شد.

من در مخالفت با زندگی حرف نمی‌زنم. چگونه می‌توانم علیه زندگی سخن بگویم؟ من دیوانه‌وار عاشق زندگی هستم! من چنان دیوانه‌وار زندگی را دوست دارم که به خاطر آن عاشق مرگ هم شده‌ام.
مرگ بخشی از زندگی است.
وقتی تماماً عاشق زندگی باشی چگونه می‌توانی از مرگ اجتناب کنی؟
باید مرگ را نیز دوست داشته باشی.
وقتی عمیقاً عاشق یک گل هستی، پژمرده شدن آن گل را نیز دوست خواهی داشت.
وقتی عمیقاً عاشق زنی باشی، پیر شدن آن زن را نیز دوست خواهی داشت، روزی مردنش را نیز دوست خواهی داشت. آن مرگ نیز بخشی از آن زن است. پیری از بیرون رخ نمی‌دهد، از درون آمده است. آن صورت زیبا اینک چروک برداشته است؛ تو عاشق آن چروک‌ها نیز هستی. آن‌ها پاره‌ای از وجود آن زن هستند.
عاشق مردی هستی و موهای او سپید شده است؛ آن موها را نیز دوست داری.
آن‌ها از بیرون نیامده‌اند، تصادفی ایجاد نشده‌اند. این زندگی است که خودش را نمایان می‌سازد. اینک موهای سیاه از بین رفته و موهای سپید جای آن را گرفته. تو آن‌ها رد نمی‌کنی، دوستشان داری، بخشی از وجود او هستند. آن‌گاه مرد تو پیر می‌شود، ضعیف می‌شود؛ آن را نیز دوست داری. آنگاه روزی آن مرد رفته است... آن را نیز دوست داری.

عشق همه‌چیز را دوست دارد. عشق چیزی جز عشق نمی‌شناسد. برای این است که می‌گویم عاشق مرگ باشید. اگر بتوانی عاشق مرگ باشی عاشق زندگی شدن بسیار آسان خواهد بود. اگر بتوانی حتی مرگ را نیز دوست داشته باشی، آن‌گاه مشکلی وجود ندارد.

مشکل از آنجا برمی‌خیزد که سؤال‌کننده می‌باید سرکوب کرده باشد، می‌باید از زندگی ترسیده باشد؛ و سرکوب کردن عاقبتی خطرناک دارد. اگر به سرکوب کردن و سرکوب کردن ادامه بدهی یک روز تمامی احساس زیباشناسی خود را از دست خواهی داد. تمام احساس وقار و جمال و الوهیت را از کف خواهی داد. آنگاه خود آن سرکوب چنان موقعیت تب‌آلوده‌ای می‌شود که می‌توانی دست به هر کار زشتی بزنی.

بگذارید برایتان لطیفه‌ای بگویم:

دریانوردی را به جزایر دورافتاده‌ای برای مأموریت فرستاده بودند که در آنجا هیچ زنی وجود نداشت ولی جمعیتی انبوه از میمون‌ها وجود داشتند.
او از اینکه می‌بیند تمام هم‌قطارانش بدون استثناء با میمون‌ها عشق‌بازی می‌کنند شوکه شده بود و برایشان قسم خورد که هرگز چنان شهوانی نخواهد شد.
آنان به او گفتند که این‌قدر خشک‌مغز نباشد. ولی با گذشت ماه‌ها آن دریانورد دیگر نتوانست خودداری کند. نخستین میمونی را که توانست به چنگ آورد و مشغول شد و دوستانش او را در حین عمل پیدا کردند و شروع کردند به خندیدن و خندیدن.
او با تعجب به آنان گفت، «شما چرا می‌خندید؟ خودتان به من گفتید که خشک‌مغز نباشم!»
دوستانش گفتند، «بله، ولی آیا مجبور بودی زشت‌ترین‌شان را انتخاب کنی؟!»

اگر سرکوب کنی، امکانش هست که زشت‌ترین زندگی را انتخاب کنی. اگر به سرکوب ادامه‌ دهی، آن‌وقت خود آن تب چنان بالا می‌گیرد که تو دیگر در معرفت انسانی خودت نخواهی بود. آن‌وقت تقریباً در عصبیت زندگی خواهی کرد.
پیش از این‌که سرکوب زیاد شود، آسوده شو و زندگی کن.
این زندگی خودت است! احساس گناه نکن.
این حیات تو است که باید زندگی کنی و عشق بورزی و بشناسی و باشی؛ و هستی هر غریزه‌ای به تو داده، فقط نشانگر این است که تو کجا باید بروی، کجا را باید جست‌وجو کنی و کجا باید ارضا شوی.

من می‌دانم که این زندگی تمام زندگی نیست؛ یک زندگی عظیم‌تر در پشت آن نهفته است.
ولی آن زندگی در پشت همین یکی نهفته است.
نمی‌توانی با مخالفت با این زندگی به آن حیات دست بیابی، باید با عمیقاً غرقه شدن در همین زندگی، آن زندگی بزرگ‌تر را پیدا کنی.
بر سطح اقیانوس موج‌هایی وجود دارند. اقیانوس درست در پشت آن موج‌ها وجود دارد. اگر با دیدن موج‌های متلاطم و سهمگین از آن‌ها فرار کنی از اقیانوس فرار کرده‌ای و از عمق آن نیز.
به درونش بپر؛ آن موج‌ها بخشی از اقیانوس هستند. عمیقاً شیرجه بزن و موج‌ها ناپدید خواهند شد و آن‌وقت ژرفا وجود خواهد داشت، آن سکوت مطلق اقیانوس.

پس توصیه‌ی من به سؤال‌کننده این است: تو زیاد صبر کرده‌ای، دیگر بس است. کافی است!

بگذارید لطیفه‌ای بگویم؛ یک لطیفه‌ی قدیمی ایتالیایی:

پیشخدمت شخصی پاپ مشغول رساندن صبحانه‌ی اربابش بود که ناگهان پایش لیز خورد و ظرف صبحانه روی زمین ریخت. مرد فریادی کشید و گفت «لعنت خدا!» و نقش زمین شد.
پاپ مقدس از اتاقش بیرون آمد و گفت: «در اینجا فحش دادن مجاز نیست فرزندم! به جایش بگو درود بر مریم مقدس!»
روز بعد باز هم پیشخدمت می‌خواست صبحانه را به اتاق پاپ ببرد که بازهم پایش لیز خورد و سینی صبحانه به هوا پرتاب شد و خودش به زمین خورد و مرد بیچاره دوباره گفت: «لعنت خدا!»
پاپ بیرون آمد و گفت، «نه فرزندم! درود بر مریم مقدس!»
روز سوم پیشخدمت یادش بود و از ترس می‌لرزید و تا خواست وارد اتاق پاپ شود بازهم پایش لغزید و سینی صبحانه به هوا رفت و او گفت، «درود بر مریم مقدس!»
پاپ بیرون آمد و گفت، «لعنت خدا! این سومین روزی است که من صبحانه نخوردم. دیگر کافیست!»

این زندگی خودت است. نیازی نیست که صبحانه را هرروز از دست بدهی؛ و دو بار «درود بر مریم مقدس» خوب است ولی عاقبت فقط «لعنت خدا» است!

[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 9:31 ] [ گنگِ خواب دیده ]

عشاق در قلب‌شان نوعی سوختن را احساس می‌کنند. يك خواست و اشتياق عميق برای ديدار معشوق و اين احساسِ سوختن را ايجاد می‌کند.
عشق ورزيدن به خداوند بايد آتشی بزرگ در تو بيافروزد. تو روی آتش خواهی بود، زيرا تو چيزی ناممكن را موضوع عشق خودت قرار داده‌ای. موضوع عشق تو، چيزی فرضي است. بايد گريه و زاری كنی، و بايد نيايش كني و بايد روزه بگيري و ذهنت بايد پيوسته به ياد معشوق باشد.

ذهن اين ظرفيت را دارد كه هر چیزی را تصور كند. همچنين اين ظرفيت را دارد كه خودش را هيپنوتيزم كند. پس از يك تكرار طولاني، حتي می‌توانی خدا را ببيني، درست همان‌گونه كه تصورش را كرده بودي! اين يك محصول جانبي از ذهنِ توست. تو را بسيار بسيار خوشحال خواهد ساخت، با شادماني خواهي رقصيد!

[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 8:51 ] [ گنگِ خواب دیده ]

انسان حيوان عجيبي اسـت! همه چيز را كاوش مي كند ، تا قله ي اورست مي رود ، تا قطب شمال و كره ي ماه مي رود، اما هرگز به فكر نمي افتد كه سري هم به درون خويش بزند! اين بزرگترين بيماري اي است كه انسان گرفتار آن است.

[ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 8:51 ] [ گنگِ خواب دیده ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ




خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار


حسن پوش
امکانات وب
<

کد هدایت به بالا