|
لبخند بزن لحظه ها را دریاب
| ||
|
مرگ در یک زندگیِ با تمامیت وجود دارد و آن مرگ زیباست. کسی که از مرگ هراسان باشد از زندگی نیز خواهد ترسید، زیرا این زندگی است که مرگ را میآورد. اگر از دشمن بترسی و درها را ببندی، از ورود دوست نیز جلوگیری کردهای؛ و تو چنان از دشمن ترسیدهای که درها را بستهای: «شاید دشمن وارد شود!» پس درها را برای دوست نیز بستهای و چنان ترسیدهای که نمیتوانی در را به روی دوست باز کنی. مردم از زندگی ترسیدهاند زیرا که از مرگ ترسیدهاند. آنان زندگی نمیکنند، زیرا همیشه در والاترین نقطه، در اوج، مرگ در زندگی رسوخ میکند. و تقریباً تمامی مردان نیز از ترس در رنج بودهاند، نودوپنج درصد از مردان از ارگاسم زودرس در رنج هستند و این ترس چنان زیاد است که به نوعی میخواهند زود تمامش کنند، به نوعی مایلاند از آن خلاص شوند. آنان بارها و بارها عشقبازی میکنند و ترس نیز وجود دارد. زن سردمزاج باقی میماند و مرد چنان میترسد که نمیتواند خیلی در آن وضعیت باقی بماند. خود همان ترس به او ارگاسمِ پیشرس و غیرطبیعی میدهد و زن سردمزاج باقی میماند و خودش را نگه میدارد. امروزه ارگاسم طبیعی به دلیل همین ترسها در دنیا از بین رفته است.
در عمیقترین ژرفای ارگاسم، مرگ رسوخ میکند؛ احساس میکنی که در حال مردن هستی. اگر زن وارد ارگاسم شود شروع به نالیدن میکند، شروع به گریستن و فریاد زدن میکند. شاید حتی بگوید، «دارم میمیرم!» این بهواقع اتفاق میافتد. اگر زن وارد ارگاسم شود شروع به مِنمِنکردن و زیر لب سخن گفتن میکند؛ شروع میکند به گفتن «دارم میمیرم! مرا نکش! بس است!» در ارگاسم لحظهای فرامیرسد که نفس نمیتواند وجود داشته باشد، مرگ رسوخ میکند. ولی زیبایی ارگاسم همین است. مردم از عشق ترسیدهاند زیرا در عشق نیز مرگ رسوخ میکند. اگر دو عاشق و معشوق در کنار هم در یک حالت عاشقانه و صمیمانه نشسته باشند و حتی حرف هم نزنند... حرف زدن یک فرار است، فرار از عشق. وقتی دو عاشق حرف میزنند، این فقط نشان میدهد که آنان از صمیمیت پرهیز میکنند. سخن گفتن، میان عاشقان فاصله میاندازد __ وقتی حرفی در کار نباشد فاصله از بین میرود، مرگ از بین میرود. در سکوت، این مرگ است که در اطراف در کمین است __ پدیدهای زیبا. ولی مردم چنان ترسیدهاند که به سخن گفتن ادامه میدهند، چه نیازی باشد و چه نباشد! آنان در مورد همهچیز حرف میزنند __ ولی نمیتوانند ساکت بمانند. اگر دو عاشق در سکوت بنشینند، ناگهان مرگ آنان را احاطه میکند؛ و اگر دو عاشق در سکوت باشند میتوانی یک شادی مشخص و همچنین یک اندوه مشخص را در آنان ببینی؛ شادی به این سبب که زندگی در اوج خودش است و مرگ به این سبب که در آن اوج، مرگ نیز وارد میشود. هرگاه به مراقبه بپردازی حضور مرگ را احساس میکنی. در عشق، در ارگاسم، در هر تجربهای زیبا؛ در موسیقی، در ترانه، در شعر، در رقص... هرگاه ناگهان نفس خود را گم کنی، مرگ حضور خواهد داشت. پس بگذار چیزی به تو بگویم: من در مخالفت با زندگی حرف نمیزنم. چگونه میتوانم علیه زندگی سخن بگویم؟ من دیوانهوار عاشق زندگی هستم! من چنان دیوانهوار زندگی را دوست دارم که به خاطر آن عاشق مرگ هم شدهام. عشق همهچیز را دوست دارد. عشق چیزی جز عشق نمیشناسد. برای این است که میگویم عاشق مرگ باشید. اگر بتوانی عاشق مرگ باشی عاشق زندگی شدن بسیار آسان خواهد بود. اگر بتوانی حتی مرگ را نیز دوست داشته باشی، آنگاه مشکلی وجود ندارد. مشکل از آنجا برمیخیزد که سؤالکننده میباید سرکوب کرده باشد، میباید از زندگی ترسیده باشد؛ و سرکوب کردن عاقبتی خطرناک دارد. اگر به سرکوب کردن و سرکوب کردن ادامه بدهی یک روز تمامی احساس زیباشناسی خود را از دست خواهی داد. تمام احساس وقار و جمال و الوهیت را از کف خواهی داد. آنگاه خود آن سرکوب چنان موقعیت تبآلودهای میشود که میتوانی دست به هر کار زشتی بزنی. بگذارید برایتان لطیفهای بگویم: دریانوردی را به جزایر دورافتادهای برای مأموریت فرستاده بودند که در آنجا هیچ زنی وجود نداشت ولی جمعیتی انبوه از میمونها وجود داشتند. اگر سرکوب کنی، امکانش هست که زشتترین زندگی را انتخاب کنی. اگر به سرکوب ادامه دهی، آنوقت خود آن تب چنان بالا میگیرد که تو دیگر در معرفت انسانی خودت نخواهی بود. آنوقت تقریباً در عصبیت زندگی خواهی کرد.
من میدانم که این زندگی تمام زندگی نیست؛ یک زندگی عظیمتر در پشت آن نهفته است. پس توصیهی من به سؤالکننده این است: تو زیاد صبر کردهای، دیگر بس است. کافی است! بگذارید لطیفهای بگویم؛ یک لطیفهی قدیمی ایتالیایی: پیشخدمت شخصی پاپ مشغول رساندن صبحانهی اربابش بود که ناگهان پایش لیز خورد و ظرف صبحانه روی زمین ریخت. مرد فریادی کشید و گفت «لعنت خدا!» و نقش زمین شد. این زندگی خودت است. نیازی نیست که صبحانه را هرروز از دست بدهی؛ و دو بار «درود بر مریم مقدس» خوب است ولی عاقبت فقط «لعنت خدا» است! [ شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ ] [ 9:31 ] [ گنگِ خواب دیده ]
|
||
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] | ||