|
لبخند بزن لحظه ها را دریاب
| ||
بررسی متن زندگی زیباست از چخوف در پرتو اندیشههای شوپنهاور
آنتوان چخوف در این نوشتهی بسیار کوتاه، افرادی که از زندگی سرخورده اند را مخاطب قرار داده و درصدد برآمده که اندکی از آرمانگرایی آنها بکاهد. آنتوان چخوف، در نوشتهای که خود نام «زندگی زیباست» بر آن نهاده بر این نظر است که راز زیبایی زندگی در این است که انسان از داشتههایاش راضی باشد و به جای آنکه مدام در پی خوشبختی باشد، خرسند بدین باشد که اوضاع از این بدتر نیست. اجازه دهید ابتدا نگاهی به متن زندگی زیباست از چخوف بیاندازیم و سپس ببینیم آیا توصیهی چخوف میتواند برای داشتن زندگیای بهتر کارآ باشد یا خیر؟ متن زندگی زیباست از چخوف [برای آنهایی که قصد انتحار دارند.] زندگی چیزی است تلخ و نامطبوع اما زیباسازی آن کاری است نهچندان دشوار. برای ایجاد این دگرگونی کافی نیست که مثلاً دویست هزار روبل در لاتار ببری یا به اخذ نشان «عقاب سفید» نائل آیی یا با زیبارویی دلفریب ازدواج کنی یا به عنوان انسانی خوشقلب شهرهی دهر شوی – نعمتهایی را که برشمردم، فناپذیر اند، به عادت روزانه مبدل میشوند. برای آنکه مدام – حتی به گاه ماتم و اندوه – احساس خوشبختی کنی باید: اولاً از آنچه که داری راضی و خشنود باشی، ثانیاً از این اندیشه که «ممکن بود بدتر از این شود» احساس خرسندی کنی. و این کار دشواری نیست. وقتی قوطی کبریت در جیبات آتش میگیرد از اینکه جیب تو انبار باروت نبود خوش باش، رو خدا را شکر کن. وقتی عدهای از مردم فقیر بیچارهات سرزده به ویلای ییلاقیات میآیند، رنگ رخسارت را نباز، بلکه شادمانی کن و بانگ برآر که: «جای شکرش باقی است که اقوامام آمدهاند، نه پلیس!» اگر خاری در انگشتات خلید، برو شکر کن که: «چه خوب شد در چشمام نخلید!» اگر زن یا خواهرزنات به جای ترانهای دلنشین گام مینوازد، از کوره در نرو بلکه تا میتوانی شادمانی کن که موسیقی گوش میکنی، نه زوزهی شغال یا زنجمورهی گربه. رو خدا را شکر کن که نه اسب بارکش هستی، نه میکروب، نه کرم تریشین، نه خوک، نه الاغ، نه ساس، نه خرس کولیهای دورهگرد… پایکوبی کن که نه شل هستی، نه کور، نه لال و نه مبتلا به وبا… هلهله کن که در این لحظه روی نیمکت متهمان ننشستهای، رویاروی طلبکار نایستادهای و برای دریافت حقالتألیف در حال چانه زدن با ناشر-ات نیستی. اگر در محلی نه چندان پرت و دور افتاده سکونت داری از این اندیشه که ممکن بود محل سکونتات پرتتر و دورافتادهتر از این باشد شادمانی کن. اگر فقط یک دندانات درد میکند، دل به این خوشدار که تمام دندانهایات درد نمیکنند. اگر این امکان را داری که مجلهی «شهروند» را نخوانی یا روی بشکهی مخصوص حمل فاضلاب ننشسته و یا در آن واحد سه تا زن نگرفته باشی، شادی و پایکوبی کن. وقتی به کلانتری جلبات میکنند از اینکه مقصد تو کلانتری است، نه جهنم سوزان، خوشحال باش و جستوخیز کن. اگر با ترکهی توس به جانات افتادهاند هلهله کن که: «خوشا به حالام که با گزنه به جانام نیفتادهاند!» اگر زنت به تو خیانت میکند، دل بدین خوش دار که به تو خیانت میکند، نه به مام میهن. و قس علیهذا… ای آدم، پند و اندرزهایام را به کار گیر تا زندگیات سراسر هلهله و شادمان شود. [آنتوان چخوف، مجموعه آثار چخوف، جلد دوم، ترجمه س.استپانیان، انتشارات توس، تهران، 1381.] آرمانگرایی و زندگی آشفته «هر کسی روز بهی میطلبد از ایام»؛ این مصرعی ست منسوب به حافظ و اندیشهی نهفته در آن در کلبهی افکار من میگنجد. انسانهایی که من دیده و شناختهام، راضی نیستند و مدام در پی چیزی بهتر اند. روزی سخن از مقصد A میرانند، لیکن چون به مقصد A میرسند، مقصدِ بهتر و بالاترِ B را طلب میکنند. اگر به B رسند نیز رفتهرفته یاختههای تنشان به دنبال مقصدِ بهترِ C است و به همین ترتیب. از همین روست که اکثر انسانها از چیزی که هستند و دارند راضی نیستند. اما قضیه برای کسانی که آنها را کمالگرا میخوانند شدیدتر است. این افراد – از جمله نگارندهی این سطور – از داشتههایشان راضی نیستند و این راضینبودن موجب میشود که دستآخر یا صفر شوند و یا صد. اما ازآنجا که در میان افراد کمالگرا کمتر کسی است که به «صد» برسد، شاهد آن هستیم که این افراد در «صفر» میمانند و بهتدریج روحیهشان آزرده میشود و همواره در ناآرامی به سر میبرند. چخوف – با وجودیکه فیلسوف نبود – در میان نوشتههایاش کم نشان نداده که هر از گاهی میاندیشیده است. او در این متن، که آن را در 24 سالگی نوشته، تشخیص داده که برخی از کسانی که قصد انتحار دارند، افرادی اند که از چگونگی هستنِ خود راضی نیستند و به دنبال وضعیتی بهتر اند و از همین رو پیشنهاد کرده که این افراد از بالاخواهیشان کم کنند و شاکر باشند که وضعیت زندگیشان از چیزی که هست بدتر نیست. راستاش را بخواهید، چگونگی زیستن آدمی به بسیاری پیشپنداشتهها بسته است؛ پیشپنداشتههایی که چنان ناخودآگاه در جزئیترین صحنههای زندگی خود را نشان میدهند که آدمی اصلاً درنمییابد این کاری که در این لحظه انجام داد ناشی از یکی از پیشپنداشتههای ذهناش است. اما، همانطور که از خود اصطلاح «پیشپنداشته» یا «پیشفرض» برمیآید، پیشپنداشتهها مواردی نیستند که بسی روی آنها اندیشه شده باشد و فرد بتواند – به صورت منطقی – روی آنها تأکید داشته باشد. پیشپنداشتهای که در ذهن افراد کمالگراست و آنها را سوق میدهد به داشتن زندگیای بهتر و در بالاترین رتبهها، این است که جهان مکانی ست برای موفقشدن، برای به درجههای بالا رسیدن. در ذهن این افراد – البته عمدتاً – زندگیکردن به مثابهی یک شهروند یک حق است، یک حق بدیهی و پایهای است و از همین رو نباید آنها را به صرف این که زندگی میکنند و زندگیشان خیلی با دردسر آب و غذا و کار و … همراه نیست خوشبخت خواند؛ بل آنها زمانی خوشبخت اند که به درجههای بالا رسند و بسیار بهتر از آن چیزی شوند که هستند. اما اگر عکس این ماجرا به دنیا و زندگی در آن نگاه کنیم، اگر عینک «بدبینی فلسفی» را به چشم زنیم، آن وقت است که همچون شوپنهاور باید بگوییم:
شوپنهاور با عینک بدبینی فلسفی – که البته بدبینی هیچ تضادی با واقعیت ندارد – لذت را سلبی و درد را ایجابی میدانست. از نگاه او درد وجود دارد، اما وجود لذت صرفاً نبودِ درد است. او بر این باور بود که ما در این جهان به آن چیزی که سعادت مینامند – که البته او خود تا حدودی آن را زندگی توأم با لذت میدانست- نمیتوانیم رسید و هر زمان که به دنبال چیزهای خوب و پر لذت برویم دستآخر مصیبت است که خود را نشان میدهد. از همین رو نباید اصلاً به دنبال لذت برویم، نباید در پی سعادت باشیم بل تا جای امکان باید از دردهایمان کم کنیم؛ چنانکه در «در باب حکمت زندگی» میگوید:
خلاصه آن که از نگاه شوپنهاور:
اینها همه تا حدودی تأییدی بر موارد موجود در متن زندگی زیباست از چخوف هستند؛ اما تأییدی عمیقتر و فلسفیتر. اگر بنا به متن زندگی زیباست از چخوف قرار باشد کسی به سبب زندگی «بد» خود انتحار کند، و زندگی «بد» در نظر-اش زندگیای پر درد و بدون آرامش و فاقد موفقیت باشد، چه بهتر که دست از آرزوهای دور و دراز بشوید و بهدنبال بهتر و بهترها نباشد و به آنچه که دارد راضی باشد. او باید بداند که جهان آن بهشت برینی که دنیای غرب امروز در ذهن جوانان میکند نیست. جهان مکانی نیست که بتوان در آن بهدنبال موفقیت و موارد اینچنینی بود. هر آن باید منتظر یک حادثهی ناگوار بود؛ هر آن باید منتظر بود که زندگی از آن چیزی که بود بدتر شود؛ خصوصاً در کشوری که ما در آن زندگی میکنیم. اما اگر بنا به متن زندگی زیباست از چخوف به دنبال بهترها نباشیم و به آن چه که داریم خشنود باشیم و بدانیم که ممکن است وضعیت زندگی از این بدتر شود، ممکن است روی خوشی از خود نشان دهیم و دیگر زیر ضربات تبرِ نارضایتی از زندگی نرویم. اما آیا این امر، موجب نمیشود که به هر خِفَتی تن دهیم و مدام با گفتن این جمله با خود که «ممکن است بدتر شود» راه ظلمدیدنمان را هموارتر کنیم؟ [ سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ ] [ 17:5 ] [ گنگِ خواب دیده ]
چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست هیچ کس این همه اندازه ی من تنها نیست
بی تو این خانه چه سلول بزرگی شده است که دگر روشنی از پنجره اش پیدا نیست
مرگ؛ آن قسمت دوری که به ما نزدیک است عشق؛ این فرصت نزدیک که دور از ما نیست
چشم در چشم من انداخته ای می دانی چهره ای مثل تو در آینه ها زیبا نیست
هیچ دیوانه ای آن قدر که من هستم نیست چون که اینگونه شبیه تو کسی شیدا نیست
مردم سر به هوا را چه به روشن بینی!؟ ماه را روی زمین دیده ام آن بالا نیست [ سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ ] [ 14:36 ] [ گنگِ خواب دیده ]
سلول های انفرادی
انفرادي شده [ سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ ] [ 14:33 ] [ گنگِ خواب دیده ]
دوستانت را شمردم، دشمنانت بیشتر! شاعر از فکرت حذر کن، از زبانت بیشتر! لقمه ی معنی چنان بردار تا وقت سخن، از حدود عقل نگشاید ، دهانت بیشتر! گر نفهمی معنی زنهار یاران ، دور نیست، پوستت می فهمد این را، استخوانت بیشتر! سنگ می اندازی و " بازی نه این است" ای رفیق چون که بار شیشه داری در دکانت بیشتر! من نمی گویم رهاکن! من نمی گویم نگو! فکر شعرت باش ، اما فکر نانت بیشتر جان نکردی چاشنی، تیرت همینجا اوفتاد! جز همین حد را نمی داند کمانت بیشتر حال می باید به پاهایت بیاموزی که نیست، از گلیم پاره ای طول جهانت بیشتر!! [ سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ ] [ 14:32 ] [ گنگِ خواب دیده ]
شکست سهمگین ارتش هیتلر توسط سگ های ضد تانک شوروی
این سگهای ضد تانک در پیروزی شوروی بر آلمانها در جنگ جهانی دوم نقش داشتند. به گزارش پارسینه، سگ های ضد تانک برای اولین بار در سال ۱۹۳۰ برای انجام ماموریت در ارتش سرخ شوروی آموزش دیدند. بیش از ۱۶ سال، آنها برای اهداف مختلف مورد استفاده قرار گرفتند. مهمترین آن در جنگ اتحاد جماهیر شوروی با آلمان در کشورشان از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ بود. این سگ ها ابتدا به عنوان سگ های نجات آموزش داده شدند اما در نهایت برای اهداف جنگی مورد استفاده قرار گرفتند. آنها بمب ها را در مقابل تانک های آلمانی قرار دادند. با طولانی شدن جنگ، این سگ ها سپس به عنوان "سگ های انتحاری" مورد استفاده قرار گرفتند. آنها پس از شکست تاکتیکهای منفجر کردن از راه دور، بمبها را بر پشت خود بسته بودند. سگ ها به عنوان یک موفقیت و یک شکست دیده می شدند. این موفقیت از این جهت بود که توانست به از بین بردن برخی از تانک های آلمانی ارتش هیتلر کمک کنند و در برخی نبردها تأثیر بگذارند. با این حال، از جهتی دیگر، این یک شکست نیز بود؛ زیرا بسیاری از سگ ها ناکارآمد بودند و حتی سربازان شوروی را کشتند. آغاز آموزش سگ هادر سال ۱۹۲۴، اتحاد جماهیر شوروی استفاده ارتش از سگ برای اهداف نظامی را تصویب کرد. هیچ دستورالعمل خاصی در مورد نحوه استفاده از آنها وجود نداشت. اما توافق بر این بود که آنها بیشتر برای اقدامات بشردوستانه و نجات آموزش ببینند. این شامل ارائه کمک های اولیه، حمل و نقل مواد غذایی، ردیابی مواضع و تسلیحات دشمن، و کمک به سربازان در انجام وظایف بود. این فلسفه در دهه ۱۹۳۰ تغییر کرد و به آنها یاد دادند که چگونه بمب بگذارند و حتی از خود به عنوان مین استفاده کنند. به این سگ ها آموزش داده شد که چگونه از زیر تانک ها بالا بروند و بمب ها یا نارنجک ها را قرار دهند. در طول تمرین، غذا در زیر تانک قرار میگرفت تا آنها را فریب دهد و زیر تانک بروند. به عنوان یک تاکتیک آموزشی، شوروی این سگ ها را برای روزها گرسنگی می داد. در سال ۱۹۳۹، جنگ به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک شد. سگ های ضد تانک رسما به ارتش سرخ این کشور پیوستند. شوروی وارد جنگ جهانی دوم شدطوفان «بلیتزکریگ» اروپا را در برگرفت. این اصطلاحی بود که برای توصیف تسلط سریع آلمان و حرکت سریع نیروهای نازی به سمت شرق به لهستان استفاده می شد. با شروع جنگ جهانی دوم و حمله آلمان به لهستان، ابتدا از سگ های ضد تانک استفاده نشد زیرا ارتش لهستان ظرفیت بیش از ۴۵۰۰۰۰ سرباز روسی و چیزی بیش از ۵۰۰۰ تانک را نداشت. آلمان و اتحاد جماهیر شوروی به سرعت خاک لهستان را تصرف کردند و بر اساس یک پیمان مشترک، کنترل لهستان را در اختیار گرفتند. با این حال، در ژوئن ۱۹۴۱، هیتلر فرصتی برای ادامه توسعه طلبی خود و تسلط بر تمام اروپا دید. او احساس می کرد که ارتشی قوی تری از استالین دارد. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند به شرق لهستان و متعاقباً به اتحاد جماهیر شوروی حمله کنند. در اوایل این درگیری، شوروی غافلگیر شد و عقب رانده شد. این آنها را برای نجات کشورشان در وضعیتی ناامید کننده قرار داد.
استفاده از سگ های ضد تانک استفاده از سگهای ضد تانک برای شکست نازیهایی که در ۱۰ مایلی مسکو، پایتخت شوروی، در حرکت بودند، آغاز شد. آلمانی ها همچنین در آستانه تصرف استالینگراد بودند و چون این شهر یک مرکز بزرگ صنعتی و حمل و نقل بود، یک پیروزی بزرگ برای شان به حساب می امد. اما با متوقف شدن پیشروی آلمان، جنگ تغییر کرد. در طول درگیری ها، ارتش شوروی از سگ های ضد حمله برای منفجر کردن توپخانه و تانک های آلمانی استفاده می کرد. این سگ ها بمب های منفجر شده را از سربازان می گیرند. آنها سپس خود را در مقابل تانک ها قرار می دادند و باعث انفجار می شدند. در حالی که این ماجرا ممکن است فعالان حیوانات را وحشتزده کند، وضعیت ناامیدکننده ای که شوروی در آن قرار داشت، سبب شد تا از هر وسیله ای که لازم است برای مهار نازی ها استفاده کنند چرا که آینده کشور در خطر بود در اوایل، ماموریت ها با سگ های ضد تانک عمدتا شکست می خوردند. سگ ها برای بوییدن گازوئیل که بوی تانک های شوروی بود، آموزش دیده بودند و تانک های آلمانی از بنزین استفاده می کردند. اما سگ ها ، بمب ها را در مقابل تانک های اشتباه قرار دادند و سربازان شوروی را کشتند. تنها چهار سگ از ۳۰ سگ اول مورد استفاده با موفقیت تانک ها و توپخانه دشمن را منفجر کردند و همچنین شش تانک شوروی را منفجر کردند. مسئله دیگر این بود که ارتش سرخ پوشش هوایی کافی برای کمک به سگ ها در هنگام عبور از میدان جنگ را نداشت. این امر آنها را به اهداف آسانی برای دشمن، به ویژه از طریق هوا تبدیل کرد. با این حال، پس از اولین رگبار شکستها، موفقیت به دنبال آن بود زیرا سگها به درستی در حال حرکت رو به جلو تربیت شدند. آنها حتی تبدیل به "سگ های انتحاری" شدند. در ژوئیه ۱۹۴۲، آنها به شوروی کمک کردند تا در نبرد تاگانوف در نزدیکی دریای آزوف پیروز شوند. در یک نبرد، ۵۶ سگ حمله کردند و به چندین تانک آلمانی حمله کردند. به گفته کارشناسان، ۱۶ سگ می توانند ۱۲ تانک آلمانی را نابود کنند. این سگ ها همچنین سنگرها، تجهیزات توپخانه و سربازان دشمن را منفجر می کردند. در سال ۱۹۴۱، بیش از ۱۰۰۰ سگ انتحاری برای جنگ مستقر شدند. این سگ های ضد تانک نقش مهمی در کمک به شوروی برای پیروزی در نبرد لنینگراد داشتند، جایی که آنها تانک ها، پناهگاه ها و انبار مهمات را نابود کردند. ارتش سرخ توانست از پیشروی آلمانی ها جلوگیری کند و زمستان های سرد و سخت شروع به آسیب رساندن به دشمن کرد. شوروی از آب و هوا به نفع خود استفاده کردند. در نهایت آلمانی ها چاره ای جز عقب نشینی نداشتند و این سبب پایانی برای آلمان هیتلری شد. تا سال ۱۹۴۳، شوروی تدارکات و سلاح های ضدتانک فراوانی دریافت کرده بود و آلمانی ها را عقب می راند. سگ های ضد تانک دیگر مورد نیاز نبودند و پس از آن، هرگز مورد استفاده قرار نگرفتند. به گفته شوروی، سگ های ضد تانک، ۳۰۴ تانک دشمن را منهدم کردند. [ سه شنبه دوازدهم دی ۱۴۰۲ ] [ 14:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]
این ۸ ماده خوراکی را جایگزین نمک کنید |
||
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] | ||