من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودمچون سایه عدم بود سراپای وجودمبر غیرت من عیب مگیر ای همه خوبیوقتی که به اندازهی حُسن تو حسودمتقدیر من از بند تو آزاد شدن نیستدیدی که گشودی در و من پَر نگشودممن "نغمهٔ نی" بودم و چون "مویهٔ عُشاق"با آه درآمیخته شد، بود و نبودمیک عمر برای تو غزل گفتم و افسوسشعری که سزاوار تو باشد نسرودم
کد هدایت به بالا