|
لبخند بزن لحظه ها را دریاب
| |||
|
مزایای رابطه در شب: [ جمعه هفتم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 21:58 ] [ گنگِ خواب دیده ]
ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍر ِﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ !!!!!! [ جمعه هفتم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 21:57 ] [ گنگِ خواب دیده ]
حس زنانگی در دختران کوتاه قد بیشتر است و در جذب مردها موفق ترند حتی مردانی که علاقه مند به دختران بلند قدهستند در برخورد با دختران کوتاه آرامش بیشتری دارند و به آنها حس بهتری میدهند! [ جمعه هفتم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 21:55 ] [ گنگِ خواب دیده ]
زمانی را با خودت خلوت کن. [ جمعه هفتم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 21:54 ] [ گنگِ خواب دیده ]
خوشبختی ما در سه جمله است: تجربه از دیروز، استفاده از امروز، ولی حیف که ما حسرتِ دیروز، اتلافِ امروز، ترس از فردا [ جمعه هفتم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:29 ] [ گنگِ خواب دیده ]
چون که جمع مستمع را خواب برد سنگ های آسیا را آب برد
. . . پروردگارا خودت بر ما رحم کن و سرزمین ما را در امان بدار
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 21:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]
آنقدر درگیر ِ من بوده ای که بعد از رفتنم باید تا آخر ِ عمر تظاهر کنی عاشق ِ کسانِ دیگری تظاهر کنی عاشقانه کنارشان می خوابی تظاهر کنی عاشق ِ من شدنت، اشتباه بود تظاهر کنی من، لیاقتِ عشق ِ تو را نداشتم و به دروغ بگویی من دروغ می گفتم و... خودت می دانی هیچکدام ِ اینها واقعیّت ندارد.
تو تا آخر ِ عمر درگیر ِ من خواهی بود و تظاهر می کنی نیستی مقایسه، تو را از پا در خواهد آورد. من می دانم به کجای قلبت شلیک کرده ام تو دیگر خوب نخواهی شد.
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:9 ] [ گنگِ خواب دیده ]
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود
از تو بعید نیست میان دو خنده ات تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود
توران به خاک خاطره هایت بیافتد و آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شود
چشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست درآینه، بدون گمان، عاشقت شود
از تو بعید نیست ،قیامت کنی و بعد خاکستر جهنمیان عاشقت شود
وقتی نوازش تو شبیخون زندگیست هر قلب مات بی ضربان، عاشقت شود
از من بعید بود ولی عاشقت شدم... از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 12:9 ] [ گنگِ خواب دیده ]
داستان کوتاه خواب آلود نوشته آنتوان چخوف
طفل گریه میکند. از شدت گریه خسته شده وصدایش گرفتهاست؛ اما همچنان جیغ میکشد و معلوم نیست کی آرام شود. وارکا خوابآلود است. چشمانش برهم میآیند و سرش به پایین خم میشود. گردنش درد میکند. نمیتواند پلکها یا لبهایش را حرکت دهد. حس میکند چهرهاش خشکیده و چوبی است؛ حس میکند سرش به اندازه سر سوزن تهگرد، کوچک شدهاست، زمزمه میکند: «بخواب ای طفلکم حالا، که بلغور میپزم جانا.» جیرجیرکی درون بخاری جیرجیر میکند. صدای خروپف ارباب و شاگردش آفاناسی از اتاق مجاور به کوش میرسد … گهواره با صدایی حزنانگیز غژغژ میکند. وارکا زیر لب میخواند و زمزمهاش با موسیقی آرامبخش شب در هم میآمیزد؛ موسیقیای که به هنگام خواب در بستر، گوش سپردن به آن که بسیار شیرین است حالا آزاردهنده و مزاحم است، چون او را به خواب میبرد و او باید بیدار بماند. اگر وارکا خدایناکرده بخوابد، ارباب و زنش او را کتک خواهندزد. چراغ نفتی سوسو میزند. لکهی سبز و سایهها در حرکتند و راه خود را به چشمان بیحرکت و نیمه باز وارکا باز میکنند و در ذهن نیمه هشیار او به شکل تصاویری مهآلود در میآیند. وارکا ابرهای تیره را میبیند که در اوج آسمان در پی هم میدوند و وارکا بزرگراهی پوشیده از گل و لای را نگاه میکند. در بزرگراه، ردیفی از واگنها به چشم میخورد و در همان حال مردم، کیف بر دوش، به زحمت راه خود را میگشایند و سایهها پس و پیش میروند. از بین مه سرد و گزنده، میتواند جنگل را در دو سوی مسیر ببیند. ناگهان مردم به همراه کیفهایشان روی گل و لای بر زمین میافتند. وارکا میپرسد: «این کار برای چیه؟» به او جواب میدهند: «برای خواب، برای خواب!» بعد به خواب عمیقی میروند و در خوابی شیرین غوطه میخورند. این در حالی است که کلاغها و زاغچهها بر سیم تلگراف مینشینند و جیغ میکشند و برای بیدار کردن آنها تلاش میکنند. وارکا زمزمه میکند: «بخواب ای طفلکم حالا، که میخونم برات لالا.» و احساس میکند که درون کلبهی تاریک و خفقانآوری است. مادرش پلاگیا به سمت خانه ارباب دویده است تا بگوید که یفیم در حال مرگ است. از رفتنش خیلی گذشتهاست و حالا دیگر باید برگردد. وارکا در کنار بخاری بیدار است و صدای نالهی پدرش را میشنود: «ب…وو…ب…وو…ب…وو…» آنوقت صدای نزدیک شدن وسیلهای را به کلبه میشنود. پزشک جوانی است که از شهر آمده است و او را از خانه ارباب به اینجا فرستادهاند؛ از مکانی که محل معاینه بیمارانش است … . پزشک وارد کلبه میشود. در تاریکی نمیتوان او را دید. سرفه میکند و در با صدای خشکی بسته میشود. میگوید: «شمعی روشن کنید!» یفیم جواب میدهد: «ب…وو…ب…وو…ب…وو…» پلاگیا به سمت بخاری میدود و دنبال کتری قراضه و کبریت میگردد. دقیقهای به سکوت میگذرد. پزشک از جیبش کبریت در میآورد و روشن میکند. پلاگیا میگوید: «یک دقیقه آقا، یک دقیقه.» به خارج از کلبه میدود و زود با تکه شمعی بر میگردد… گونههای یفیم گل انداختهاست، چشمانش برق میزند و نگاهش هشیاری خاصی دارد. مستقیم به پزشک نگاه میکند. پزشک به سوی او خم میشود و میگوید: «ببینم، چی شده؟ به چی فکر میکنی؟ آها! خیلی وقته که این طوری شدی؟» «چی؟ دارم میمیرم، آقا. عمرم سر اومده… دیگر زنده نمیمونم…» «چرند نگو! درمانت میکنیم!» «محبت دارین، آقا. واقعاً ممنونیم. فقط ما میدونیم… مرگ اومده؛ اینجاست.» پزشک یک ربع به معاینه یفیم مشغول است. بعد سرش را بلند میکند و میگوید: «از من کاری ساخته نیست. باید برین بیمارستان. اونجا عملت میکنن. همین حالا برو… باید بری! کمی دیر شده. توی بیمارستان همه خوابیدن، اما مهم نیست. یادداشتی بهت میدم. میشنوی؟» پلاگیا میگوید: «اما آقای مهربان، چطور میتونه بره؟ ما اسبی نداریم.» «فکرشو نکنین. من از اربابتون میخوام. یه اسب در اختیارتون میذاره.» پزشک آنجا را ترک میکند. شمع خاموش میشود و باز صدای «ب…وو…ب…وو…ب…وو…» به گوش میرسد. نیمساعت بعد صدای نزدیک شدن وسیلهای به کلبه شنیده میشود. یک گاری را برای حمل یفیم به بیمارستان فرستادهاند. حاضر میشود و میرود … . اما حالا صبحی پاک و روشن است. پلاگیا در خانه نیست؛ برای اطلاع از آنچه برای یفیم انجام دادهاند، به بیمارستان رفتهاست. طفلی در جایی گریه میکند و وارکا میشنود که کسی با صدای خود او میخواند: «بخواب ای طفلکم حالا، که میخونم برات لالا.» پلاگیا بر میگردد. بر خود صلیب میکشد و زمزمه میکند: «اونا شب بهش رسیدن؛ اما طرفای صبح روحش رو تسلیم خدا کرد … جاش توی بهشت باشه و خدا بیامرزدش. اونا گفتن که خیلی دیر به بیمارستان رسیده. باید زودتر میبردنش اونجا … .» وارکا خود را به جادهی کنار کلبه میرساند و در آنجا گریه میکند، اما ناگهان کسی چنان به پس گردنش میزند که پیشانیاش به درخت قان میخورد. به بالا نگاه میکند و روبروی خود، ارباب کفاشش را میبیند. کفاش میگوید: «حواست کجاست، شلختهی کثافت؟ بچه گریه میکند و تو خوابی!» یک سیلی زیر گوش وارکا میزند. وارکا سرش را تکان میدهد و گهوارهی بچه را میجنباند و لالاییاش را زمزمه میکند. لکهی سبز و سایههای شلوار و کهنههای بچه بالا و پایین میرود. چرت میزند و به زودی باز ذهنش مسحور میشود. باز آن بزرگراه پوشیده از گل و لای را میبیند. مردم با سایهها و کیفهایی بر دوش روی گل و لای دراز کشیده و به خواب عمیقی رفتهاند. وارکا نگاهشان میکند و در اشتیاق خواب میسوزد. میتوانست به خوابی شیرین فرو رود؛ اما مادرش پلاگیا، در کنارش راه میرود و او را به تعجیل وادار میکند. برای آنکه کاری بیابند، با عجله و در کنار هم به شهر میروند. مادرش گدایی میکند: «بده در راه خدا! ای آدمای بخشنده و مربون، لطف خدا رو به ما نشون بدین!» صدایی آشنا پاسخ می دهد: «بچه رو بده اینجا!» همان صدا دوباره، و اینبار با تندی و عصبانیت، تکرار میکند: «بچه رو بده اینجا! خوابی، دخترهی آشغال؟» وارکا از جا میپرد و با نگاهی به اطراف، متوجه اوضاع میشود: نه بزرگراهی است، نه پلاگیایی، نه مردمی که با آنها روبرو میشوند؛ تنها زن ارباب است که برای شیر دادن به طفل آمده و در وسط اتاق ایستاده است. وقتی زن قویبنیه و چهارشانه به طفل شیر میدهد و آرامَش میکند، وارکا میایستد و تا پایان کار نگاهش میکند. بیرون از پنجره آسمان به رنگ آبی در میآید؛ سایهها و لکهی سبز روی سقف کمرنگ میشوند. به زودی صبح فرامیرسد. زن اربابش، در حالیکه دگمه بالاتنه پیراهن گشادش را میبندد، میگوید: «بگیرش! گریه میکنه. باید سرگرم بشه.» وارکا طفل را میگیرد، او را در گهواره میگذارد و باز تکانش میدهد. لکهی سبز و سایهها به تدریج ناپدید میشوند و حالا دیگر چیزی نیست که بر چشمان او فشار بیاورد و ذهنش را به خواب ببرد. اما مثل قبل، خوابآلود است؛ خوابآلودهای هراسان! وارکا سرش را بر کنج گهواره میگذارد و همه بدنش را تکان میدهد تا بر خوابآلودگیاش چیره شود. اما هنوز چشمانش برهم است و سرش سنگین. صدای ارباب را از پشت در میشنود: «وارکا، بخاری رو روشن کن!» پس وقت برخاستن و شروع کار است. گهواره را رها میکند و برای آوردن هیزم به سوی انبار میرود. خوشحال است. آدم هنگام دویدن، به اندازهی زمانیکه نشسته است، خوابش نمیآید. قطعات هیزم را میآورد. بخاری را روشن میکند. احساس میکند که چهره خشکش نرم میشود. افکارش وضوح مییابند. زن اربابش فریاد میزند: «وارکا! سماور رو روشن کن!» وارکا قطعاتی از هیزم را جدا میکند، اما هنوز تراشهها را درون سماور نگذاشته است که دستور تازهای میرسد: کف اتاق مینشیند. گالشی را به دست میگیرد و فکر میکند که فرو بردن سرش به داخل یک گالش بزرگ و کمی چرت زدن، چه عالی است … و ناگهان گالش بزرگ میشود، باد میکند و همهی فضای اتاق را میپوشاند. گالش از دست وارکا میافتد. سرش را تکان میدهد، چشمانش را کاملاً باز میکند و به اشیاء نگاه میکند تا در نظرش بزرگ نشوند و حرکت نکنند. «وارکا، پلههای بیرون رو بشور! از اینکه چشم مشتریها به اونا بیفته، خجالت میکشم.» وارکا پلهها را میشوید؛ اتاقها را جارو و گردگیری میکند. بعد، بخاری دیگر را روشن میکند و به سوی مغازه میدود. کار زیاد است، لحظهای بیکار نیست. اما هیچکاری به این اندازه سخت نیست که آدم در یکجا، پشت میز آشپزخانه، بایستد و سیبزمینی پوست بکند. سرش به سوی میز خم میشود و سیبزمینیها در برابر چشمانش میرقصند. کارد از دستش میافتد و این هنگامی رخ میدهد که زن چاق و عصبانی ارباب با آستینهایی بالا زده به سوی او میآید و چنان بلند حرف میزند که زنگ صدایش در گوش وارکا میپیچد. برای صرف غذا منتظر ماندن، شستن و دوختن نیز زجرآور است. در لحظاتی دلش میخواهد خود را بیتوجه به هرآنچه هست، برکف اتاق ولو کند و بخوابد. روز میگذرد. وارکا با تماشای تیره شدن پنجرهها، شقیقههایش را که گویی به چوب تبدیل شدهاند، فشار میدهد و بی آنکه علتش را بداند، تبسم میکند. گرگ و میش غروب، چشمانش را که به سختی باز ماندهاند، مینوازد و خوابی عمیق و نزدیک را وعده میدهد. شامگاه، مهمانان از را میرسند. زن ارباب فریاد میزند: «وارکا، سماور رو روشن کن!» سماور کوچک است و وارکا مجبور است برای پذیرایی از همه، پنج بار آن را روشن کند. بعد از چای، یک ساعت کامل در جایی میایستد و به مهمانها نگاه میکند و در انتظار دستور میماند. «وارکا، بدو و سه بطر آبجو بخر!» وارکا حرکت میکند. سعی دارد تا جایی که میتواند به سرعت بدود و خواب را از خود براند. «وارکا، کمی ودکا بیار! وارکا، در بازکن کجاست؟ وارکا، یه ماهی تمیز کن!» اما حالا سرانجام مهمانان رفتهاند؛ چراغها خاموش شدهاند؛ ارباب و زنش به بستر رفتهاند. آخرین دستور را میشنود: «وارکا، بچه رو تکون بده!» جیرجیرک داخل بخاری جیرجیر میکند. باز لکهی سبز و سایهی شلوار و کهنههای بچه به چشمان نیمه باز او فشار میآورند، به او چشمک میزنند و ذهنش را به خواب میبرند. زمزمه میکند: «بخواب ای طفلکم حالا، که میخونم برات لالا.» طفل جیغ میکشد. او هم از این کار خسته شدهاست. وارکا باز بزرگراه گلآلود، افرادی کیف به دوش، مادرش پلاگیا و پدرش یفیم را میبیند. همه چیز را میفهمد، همه کس را تشخیص میدهد، اما در نیمه بیداریاش قادر به درک نیرویی نیست که دست و پایش را میبندد، بر او فشار میآورد و از زندگی دورش میکند. اطراف را نگاه میکند. برای شناخت و فرار از دست آن نیرو، همه جا را جستجو میکند، اما نمیتواند پیدایش کند. سرانجام، پس از سعی بسیار، به چشمانش فشار میآورد و از پایین به لکهی سبزی که سوسو میزند نگاه میکند و به آن جیغ گوش میدهد. دشمنی را مییابد که مانع زندگی اوست. دشمن، آن طفل است. میخندد. اینکه تا حالا موضوعی به این سادگی را نفهمیده بود برایش عجیب است. ظاهراً لکهی سبز، سایهها و جیرجیرک نیز شگفتزدهاند و میخندند. وارکا به توهم دچار میشود. از روی چهارپایهاش بلند میشود و با تبسمی عمیق و چشمانی باز، بی آنکه پلک بزند در اتاق بالا و پایین میرود. از فکر رهایی سریع از دست طفلی که بندی بر دست و پای اوست لذت میبرد و احساس مورمور می کند … طفل را بکش و بعد از آن بخواب، بخواب، بخواب … . وارکا چشمکزنان میخندد و انگشتانش را برای آن لکهی سبز تکان میدهد. پاورچین پاورچین به سمت گهواره میرود و روی طفل خم میشود. پس از آنکه خفهاش میکند، به سرعت کف اتاق دراز میکشد و از این شادی که دیگر میتواند بخوابد، میخندد. پس از لحظهای، به آرامش مردگان، به خواب میرود. [ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 10:50 ] [ گنگِ خواب دیده ]
ﺩل بستهﺍﻡ ﺑﻪ ﻏﻢ، ﮐﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ ﯾﺎ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪهﺳﺖ ﻭ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﺭفته اﺳﺖ
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 10:49 ] [ گنگِ خواب دیده ]
چه اندوهى! بزرگتر از این !!!!!! لبانم اینک طعم تو را از خاطر برده است
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 10:48 ] [ گنگِ خواب دیده ]
مو را درخشان می کندتاثیر بکن بکن بر روی موها یکی دیگر از مزایای جنسی برای زنان و مردان که نباید نادیده گرفته شود اثر مثبت روی مو است. هورمون ها نه تنها محرک های جنسی را کنترل می کنند، بلکه موهای شما را نیز تحت تاثیر قرار می دهند. بعضی از مطالعات نشان داده اند که یک شیوه زندگی سالم می تواند باعث تقویت موهای سالم و براق شما به وسیله افزایش متابولیسم مواد مغذی شود. در واقع، این نباید در فهرست بهترین مزایای جنسی برای همه از دست رفته باشد، اما سعی کنید از آن برای به دست آوردن موهای سالم و صاف استفاده کنید. [ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 10:16 ] [ گنگِ خواب دیده ]
غمت وداعِ همه کرد و رو به ما آورد وفا که وعده تو کردی، غمت به جا آورد...
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 9:43 ] [ گنگِ خواب دیده ]
رابطه جنسی ظاهر شما را جوان تر می کند.براساس یک تحقیق، روانپزشکان بالینی معتقدند مردان مسن تر و مسن که دارای یک زندگی جنسی فعال هستند ۵ تا ۷ سال جوانتر از سن واقعی خود هستند. فراموش نکنید، با این حال، شما هر شب برای به دست آوردن جلوه های ضد پیری نمی تواند رابطه ای داشته باشید. [ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 9:41 ] [ گنگِ خواب دیده ]
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 9:17 ] [ گنگِ خواب دیده ]
این ترانه بوی نان نمیدهد سفره دلم دوباره باز شد نامهای که ساده و صمیمی است با سلام و آرزوی طول عمر کاش این زمانه زیر و رو شود یک وجب زمین برای باغچه وسعتی به قدر جای ما دو تن فرصتی برای دوست داشتن هیچ کس برایت از صمیم دل هیچ کس به غیر ناسزا تو را کس ز فرط هایوهوی گرگ و میش جز دلت که قطرهای است بیکران عشق نام بینشانه است و کس جز تو هیچ میزبان مهربان ناامیدم از زمین و از زمان پارههای این دل شکسته را خواستم که با تو درد دل کنم [ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 8:45 ] [ گنگِ خواب دیده ]
مردی با آرزوهای بزرگ [ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 8:43 ] [ گنگِ خواب دیده ]
فواید رابطه جنسیرابطه جنسی اگر به شکل درست و اصولی انجام شود به عنوان یکی از مفیدترین روابطی است که مزایای زیادی را برای انسان به همراه دارد. از مزیتهای فکری گرفته تا تقویت و بهبود بسیاری از سیستمهای بدن همگی جزو مواردی هستند که زیر مجموعه مزیتهای رابطه جنسی قرار میگیرند. اگر شما هم جزو کسانی هستید که مایل به کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه هستند، در ادامه همراه ما باشید تا شما را با رایجترین و اصلیترین مزیتهای رابطه جنسی آشنا کنیم. کاهش چشمگیر استرسفعالیت جنسی به صورت منظم به پایین آوردن فشار خون و کاهش استرس کمک زیادی میکند. بنا بر مطالعات صورت گرفته مشخص شده که رابطه جنسی مرتب و سالم منجر به کاهش فشار خون در افراد میشود. همچنین زنان با در آغوش گرفتن همسر خود به کاهش فشار خون دست پیدا میکنند. این یعنی افرادی که مشکل فشار خون دارند با داشتن رابطه جنسی سالم، این مشکلشان تا حدودی حل میشود. بهبود سوخت و ساز بدنشاید برایتان جالب باشد بدانید که سی دقیقه رابطه جنسی معادل سوختن مقادیر زیادی کالری است و این یعنی سوخت و ساز بدن شما با داشتن رابطه جنسی سالم بهبود پیدا میکند. یک متخصص امور جنسی میگوید که این کار در سلامت بعد فیزیکی و روانی افراد تاثیر بسزایی دارد و کسانی که میخواهند فکر و بدن سالمتری داشته باشند باید رابطه جنسی منظم را در دستور کار خود قرار دهند. افزایش سلامت قلبدر حالی که بسیاری از افراد مسن و پا به سن گذاشته تصور میکنند رابطه جنسی منجر به سکته مغزی در آنها میشود، اما به تازگی محققان در انگلستان با تحقیق بر روی تعداد از مردان طی ۲۰ سال دریافتند افرادی که تجربههای جنسی سالمتری دارند، کمتر به سکتههای مغزی دچار میشوند. همچنین این تحقیق مشخص کرد که سکته قلبی در افراد با ۲ بار رابطه جنسی در هفته تقریبا به نصف کاهش پیدا میکند. از این رو سلامت قلب و عروق نیز مزیت دیگر رابطه جنسی با همسرتان است. افزایش اعتماد به نفسیکی از دلایل عمدهای که مردم به رابطه جنسی تمایل دارند این است که بعد از برقراری یک رابطه جنسی سالم احساس رضایت بیشتری از خودشان دارند. از این رو اگر این رابطه جنسی شما با عشق و علاقه بیشتری برقرار شود، شما احساس بهتری را نسبت به خودتان پیدا میکنید. همین حس خوب داشتن زمینه ساز رفع بسیاری از مشکلات است. کاهش خطر سرطان پروستاتانزالهای به موقعی که در طول رابطه جنسی رخ میدهد میتواند خطر ابتلا به سرطان پروستات در سنین بالاتر را تا حد زیادی کاهش دهد. محققان حوزه سلامت جنسی به تازگی دریافتهاند که انزال ۵ یا بیش از آن در هفته میزان ابتلا به سرطان پروستات را تا یک سوم کاهش میدهد. البته این انزال باید در قالب رابطه جنسی باشد نه خودارضایی. پیشنهاد می کنیم اگر دنبال ترک خودارضایی هستید حتما صفحه اصلی سایت ترک سریع را مطالعه کنید. تقویت ماهیچه لگن در زنانرابطه جنسی برای زنان یک فایده مهم دارد و آنها تقویت ماهیچه لگن آن هاست. انجام ورزشهای تقویت لگن و ماهیچههای آن شاید کمی مشکل به نظر بیاید. افرادی که به دنبال این مورد هستند بدانند که با برقراری رابطه جنسی ضمن لذت بردن از این کار، در واقع یک نوع ورزش مفید را هم انجام داده اند. این کار باعث میشود زنان در سنین بالاتر کمتر دچار بیاختیاری ادراری شوند. تنظیم خواباکسی توسین هورمونی است که حین ارگاسم در بدن آزاد شده و علاوه بر کنترل وزن و فشار خون افراد، منجر به خواب راحت در آنها میشود. شاید دانستن این باعث تعجب شما شود که همسرتان یک دقیقه پس از فعالیت جنسی خوابش میبرد اما این موضوع صحت داشته و نتایج تحقیقات نشان داده خوابیدن پس از رابطه جنسی میتوانید در طول یک دقیقه انجام شود. پس از انجام رابطه جنسی صحیح و اصولی، هورمون القاء آرامش به نام پرولاکتین آزاد شده و همین هورمون میتواند به شما کمک کند تا سریعتر بخوابید و بهتر استراحت کنید. علاوه بر این موضوع، هورمون عشق که با نام اکسیتوسین شناخته میشود در طول ارگاسم بیشتر منتشر شده و این مورد نیز در بهبود خواب شما موثر است. تنظیم و تعدیل فشار خونانجام فعالیت جنسی به صورت منظم و صحیح میتواند به کاهش فشار خون کمک زیادی کند. فعالیت جنسی با فشار خون پایین در ارتباط است. این موضوع در زنان بیشتر صدق میکند. در یک پژوهش معلوم شد که احتمال ابتلا به فشارخون بالا در زنان بین ۵۷ سال و ۸۵سالهای که از رابطه جنسی خود راضی بودهاند، کمتر از سایر گروهها بوده است. در پژوهشی دیگر نیز محققان دریافتند در آغوش گرفتن افراد در رابطه جنسی باعث میشود فشار خون را در حد طبیعی نگه داشته شود. در مردان، افزایش فشار خون میتواند منجر به اختلال در عملکرد نعوظ شود و در زنان فشار خون بالا میتواند منجر به ضعیف شدن غرایز جنسی و کاهش میل جنسی؛ از این رو با داشتن رابطه جنسی صحیح و بدون استرس، این مشکل را در خود از بین ببرید. تقویت حس بویاییتقویت حس بویایی یکی دیگر از مزایای جالب و بسیار مهم رابطه جنسی برای مردان و زنان میباشد. پس از انجام فعالیت جنسی، بدن هورمونی به نام پرولاکتین را تولید میکند که به کنترل واکنش ما نسبت به انواع بو کمک زیادی میکند. البته این موضوع در کسانی که رابطههای جنسی متعددی با همسرشان برقرار میکنند بیشتر دیده میشود. افزایش میل جنسیافزایش میل جنسی یکی دیگر از فواید مهم رابطه جنسی برای مردان و زنان است که نباید نادیده گرفته شود. اگر شما به طور مرتب فعالیت جنسی داشته و با همسر خود به عشق بازی بپردازید، احتمال این که باز هم بخواهید این کار را انجام دهید بسیار بالاست. در واقع در طول رابطه جنسی یک اتصال روانی و فیزیکی بین زن و مرد شکل میگیرد که به طور ویژهای برای زنان افزایش میل جنسی را به همراه دارد. تقویت میل جنسی در زن و شوهرها به انجام فعالیت منظم جنسی و در نهایت بهبود جریان خون، روانسازی واژن و فواید بسیار زیادی منجر میشود. حفظ جوانی ظاهرطی تحقیقات انجام شده، زنان و مردان مسنی که یک زندگی جنسی فعال دارند ۵ تا ۷ سال جوانتر از سن واقعی خود را نشان میدهند. البته فراموش نکنید که برای برخوردار شدن از اثرات ضدپیری رابطهی جنسی نیازی نیست که هر شب رابطه داشته باشید و همین که این رابطه منظم و اصولی باشد کافی است. به طور کلی رابطه جنسی با شاد نگه داشتن روحیه افراد، به آنها در داشتن زندگی رضایت بخش هم کمک میکند. افزایش باروریجالب است بدانید که هر چه رابطه جنسی بیشتر باشد، کیفیت اسپرم نیز در مردان بهتر خواهد شد. همچنین اگر از زمان نزدیکی قبل تا نزدیکی فعلی فقط دو روز گذشته باشد، کیفیت اسپرم در بهترین حالت آن خواهد بود. این موضوع در حالی است که اگر ۱۰ روز از رابطه قبلی مرد گذشته باشد، کیفیت اسپرم او به شدت افت پیدا میکند. در صورتی که سعی دارید بچه دار شوید، لازم است تا اسپرم خود را تازه نگه دارید و با داشتن دست کم دو بار رابطه جنسی اصولی و صحیح در هفته، اسپرمهایتان را در بالاترین کیفیت خود نگه دارید. علاوه بر این، فعالیت جنسی منظم به متعادل کردن هورمونهای زن و تنظیم دورههای قاعدگی او کمک زیادی میکند و همین مورد شانس بارداری را در خانمها افزایش میدهد. تقویت قدرت مغزفعالیت جنسی میتواند به افزایش نورونها در هیپوکمپوس نیز کمک زیادی کند. این قسمت مربوط به بخشی از مغز است که در آن خاطرات ذخیره میشوند. از این رو داشتن رابطه جنسی میتواند تفکر تحلیلی و حتی حافظه را بهبود بخشیده و به قدرت تمرکز شما بیافزاید. این در واقع یکی از فواید رابطه جنسی برای زنان و مردان است که خیلیها نمیدانند. اگر شما به دنبال روشی طبیعی برای بهبود حافظهتان در خانه هستید، رابطه جنسی مداوم و صحیح با همسرتان داشته باشید تا احساس بهتری از تفکر آزادانه با مغز بازتر داشته باشید. افزایش سطح ایمنی بدنسلامت جنسی فرد در نهایت به سلامت فیزیکی و بدنی وی منجر میشود. داشتن رابطه جنسی به صورت هفتگی آنتی بادیهای بدن شما را افزایش میدهد. این یعنی شما از سرما خوردگی و عفونتهای دیگر در امان خواهید ماند. در آزمایشی که بر روی بزاق دهان تعدادی از افرادی که رابطه جنسی منظم داشتند انجام شد، مشخص شد افرادی که به طور مکرر، یک یا دو بار در هفته، فعالیت جنسی دارند، سطح آنتی بادی بیشتری نسبت به دیگران دارند. بنابراین رابطه جنسی به ایمنی بدن هم کمک میکند. بهبود سلامت دندانهاجالب است بدانید که مایع منی به غیر از دارا بودن مقدار زیادی اسپرم، مواد معدنی زیادی مثل منیزیم، کلسیم و روی هم دارد. از این رو مایع منی در معالجه ریشه دندان تاثیر مثبتی داشته و کلسیم و روی آن در کنار دیگر عناصرش مواد تشکیلدهنده بسیاری از دهانشویهها میباشد. افزایش طول عمریکی دیگر از مزایای شگفتانگیز رابطه جنسی برای مردان و زنان تاثیری است که روی افزایش طول عمر دارد. نتایج یک تحقیق نشان میدهد ریسک مرگ و میر ناشی از دلایل پزشکی در افرادی که دست کم ۳ بار در هفته رابطه جنسی موفق و اصولی دارند، در مقایسه با افرادی که تنها یک بار در ماه رابطه جنسی تقریبا نصف میباشد. این یعنی طول عمر افراد هم با رابطه جنسی بیشتر میشود. افزایش سلامت و درخشش پوسترابطه جنسی مداوم و صحیح باعث تقویت پوست شده و به عنوان یک ورزش هوازی در نظر گرفته میشود. همچنین کارشناسان به این نکته پی بردهاند که رابطه جنسی سطح اکسیژن بدن را تا حد قابل قبولی افزایش میدهد. رابطه عاشقانه باعث ایجاد جریان خون و ورود مواد مغذی در پوست شده و به طور همزمان سلولهای جدید پوست را در سطح بیشتری تولید میکند. این عوامل در مجموع سبب میشوند که پوست سالمتر و نرمتری داشته باشید. در واقع سالم ماندن پوست یکی از مزایای زیبایی رابطه جنسی است که شاید خیلیها ندانند. درخشش موهایکی دیگر از فواید رابطه جنسی برای زنان و مردان که نباید از آن غافل شوید، تاثیر مثبتی است که رابطه جنسی روی موها میگذارد. هورمونهایی که در طول این رابطه ترشح میشود نه تنها محرکهای جنسی را کنترل میکنند، بلکه موهای شما را نیز تحت تاثیر قرار داده و رشد و تقویتشان را سرعت میبخشد. برخی مطالعات نشان میدهد یک زندگی جنسی سالم میتواند به لطف افزایش توانایی سوخت و ساز بدن، مواد مغذی که سبب سالم و براق شدن موها میشود را بهتر به سطح پوست سر برساند. در واقع، این مورد را جزو مزایای رابطه جنسی از نظر زیبایی بوده و البته ممکن است برای همه پیش نیاید. بهبود روابط عاطفی در افرادجالب است بدانید که داشتن رابطه جنسی سالم و به ارگاسم رسیدن در خانمها و آقایان باعث افزایش سطح هورمون اکسی توسین که به هورمون عشق معروف است میشود. از این رو طی تحقیقی مشترکی که بر روی ۶۰ زن قبل و بعد از برقراری رابطه جنسی انجام شد، محققان متوجه شدند که بعد از انجام عمل جنسی سطح کیتوسین در بدن آنها بالاتر رفته و آنها حس بهتری نسبت به زندگی دارند. سطح بالای اکسیتوسین با احساس سخاوت نیز ارتباط نزدیکی دارد. از این رو شما برای ابراز عشق به شریک زندگی خود سخاوتمندتر شده و رفتارتان با او بهتر میشود. کاهش دردهمان طور که میدانید هورمونی در بدن وجود دارد تحت عنوان اکسی توسین؛ این هورمون اندرومین را افزایش داده و همین فرایند منجر به کاهش درد میشود. از این رو اگر از سردرد و یا درد مفاصل رنج میبرید، یک رابطه جنسی صمیمانه و سالم میتواند اوضاع شما را بهبود ببخشد. تقویت ناخنهاهورمونهایی که در طی رابطه جنسی ترشح میشوند نه تنها پوست را سالم و درخشانتر میکنند، بلکه ناخنها را هم قویتر و سالمتر نگه میدارند. این یعنی ناخنها کمتر خواهند شکست و زیبایی این عضو از بدن به مدت طولانیتری حفظ خواهد شد. در حقیقت، تقویت ناخن یکی از مزایای رابطه جنسی برای زنان و مردان است که کمتر کسی از آن باخبر است. اگر شما هم میخواهید از ناخنهایی قوی برخوردار شوید، تعداد دفعات رابطه جنسیتان را در طول ماه افزایش دهید. [ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 8:41 ] [ گنگِ خواب دیده ]
درمان بیماری ریزش مو در طب سنتی ایرانی:در طب ایرانی، برای هر فرد به طور اختصاصی انجام میشود زیرا در طب ایرانی بیماری هر شخص با توجه به مزاج اصلی هر وی و سوء مزاج پیش آمده برای وی درمان میشود. پس نمیتوان درمانهای توصیه شده متخصصان طب ایرانی برای درمان ریزش موی دیگران را عمومیت داده و استفاده نماییم که گاها با توجه به اختلاف در مزاجها میتواند مضر هم باشد. در اولین مرحله درمان در طب ایرانی تمام بیماریها ازجمله ریزش مو با اصلاح روش و شیوه زندگی آغاز میشود. در مرحله بعد با توجه به تشخیص اگر علت ریزش مو کمبود مواد اولیه تولید مو باشد، غذاهای ویژهای توصیه میشود، از جمله:
اگر علت ریزش مو مربوط به افزایش بلغم باشد؛ اضافه نمودن ادویه جاتی مانند زعفران، دارچین و زیره به غذاها میتواند کمک کننده باشد. در طب ایرانی با توجه به علل ذکر شده ریزش مو در هر فرد درمان ویژه انجام میشود و داروهای گیاهی تقویت کننده مو توصیه میگردد. همچنین، در مواردی که مشکلات معدی و کبدی وجود داشته باشد در ابتدا باید این دو عضو را درمان کرد. در مواردی که بیمار دچار اختلالات خواب است نیز باید با بوییدن عصاره گل بنفشه یا استفاده از قطره آن خواب را بهبود بخشید.
سپس صورت خاص به درمان ریزش مو به صورت موضعی یا خوراکی پرداخته میشود و از لوسیونهای مناسب هر مزاج یا داروهای گیاهی مناسب هر مزاج استفاده میشود.
قابل ذکر است که گاهی برای درمان ریزش مو از حجامت سوزنی، زالو درمانی یا طب سوزنی استفاده میشود.
نکات: ۱-برس زدن مناسب مو میتواند به اندازه هر کالای بدون نسخه برای موهای شما مفید باشد. با استفاده از یک برس مناسب ، ضربههای کاملی از پوست سر تا نوک موهای خود بزنید تا روغن طبیعی مو پخش شود.این کار را با ملایمت انجام داده و از برس زدن هنگام خیس بودن موها خودداری کنید. بهتر است از شانه با دندانه درشت روی موهای خیس استفاده شود. ۲-موهای خود را با گرههای تنگ حالت ندهید. ۳- رنگ موی شیمیایی میتواند باعث ریزش مو شود. در مقاله های آتی نحوه تهیه رنگهای طبیعی متنوع را آموزش خواهیم داد. ۴- مداومت در استفاده از سشوار، مداومت در مدل مویی که مو در حالت کشش قرار میگیرد، مداومت در استفاده از بعضی نرم کنندهها میتوانند علت ریزش مو در طب سنتی باشند. [ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 8:38 ] [ گنگِ خواب دیده ]
زندگینامه و چگونگی پیدایش زرتشتا چند هزار سال پیش در سرزمین ایران خورشید تابانی درخشیدن گرفت، خورشیدی که پرتو آن خرد و اندیشه و نیک اندیشی (وهومن) بود و فروغش راستی و پاکی (اشا). همانگونه که خورشید گرمی و روشنایی زاست، این خورشید نیز مایه گرمی و روشنایی دلها و جانها گشت. اندیشهها از فروغ آن روشنایی گرفت و دلها با پرتوش گرم شد. راه دروغ بر اندیشهها بسته شد و زبانها به راستی گشوده شد. آبادانی و کشت و گرامیداشت اخشیجهای نخستین طبیعت ـ خاک و هوا و آب و آتش شیوهی زیست مردمان گشت و زندگی همانگونه که سرشت و خواست خورشید بود زنده و شکوفان و بارور گشت. خورشید درخشان سرزمین ما، اشو زرتشت هنگامی به پیامبری و وخشوری و راهنمایی مردمان برانگیخته شد که جهان آن روز در تاریکی و نادانی فرو رفته بود، ستم و ستمکاری شیوه زیست و پیروی از باورهای پنداری نادرست همراه با آیینهای نابخردانه و دادن فدیههای خونین دین و کیش همگان بود. در این روزگار تیره اشو زرتشت درفش راستی و پاکی و وهومنی برافراشت و با سخنانی شیوا و جان بخش مردمان را به راه رستگاری که راه اشویی و پارسایی باشد فرا خواند. دیری نگذشت که آوازه پیامبر همه جا گیر شد و سخنان گهربارش زبانزد گردید و کیش استوارش بر اندیشهها و جانها و دلها نشست و جهان فروغ و روشنایی به روی مردمان گشوده شد و اوستا دفتر ورجاوند اشو زرتشت رهنمود پاکان و بهدینان گشت.
اما دریغا دیرگاهی از پرتو افشانی خورشید گذشته بود که ابرهای توفان زا چهره آنرا گرفت و در درازنای زمان گزندهای بسیار به اوستا رسید و بخشی از آن نابود گردید. اما فروغ اوستا که همچنان در بایگانی سینهها مانده بود باز راه درخشان خود را گشود و به زمان ما رسید. درباره اثر و نقش اوستا در فرهنگ جهان و ایران این نکته گفتنی است که بنا به آنچه مورخان نوشته اند اسکندر گجستک پس از یورش به ایران و پیش از آتش زدن کتابخانهها و سوزاندن اوستا یک نسخه اوستای کامل را به یونان میفرستد که همان سرچشمه فرهنگ و فلسفه یونان میشود. اوستای ورجاوند همچنان در سینه زرتشتیان ایرانی و پارسیان هند و آتشکدهها به جا بود تا خرد پژوهشگران بدان رو کردند و با کوششهای فراوان و ارزنده ای که کردند جهان دانش به ژرفا و گرانباری و ارزش کیش زرتشتی پی برد و باگذشت زمان و پژوهشهای بیشتر ارزش این کیش آشکار و آشکارتر گردید و اینک جهان دانش دریافته است که در سرزمین ایران چه خورشیدی تابان بوده و فروغ و پرتو آن تا چه اندازه به زندگیها روشنایی میبخشیده است. در کشور ما نیز خوشبختانه به کوشش گروهی از ایران دوستان و پژوهشگران گرامی گنجینه ای که در سدههای دراز زرتشتیان با پذیرفتن رنجهای بیکران نگهبان آن بوده اند آشکار شده است و مردم ما دریافته اند که کیش کهن آنها چه بوده و از چه ارج و مایه ای برخوردار بوده است. اینک نمونه ای از دیدگان دانشمندان جهان درباره کیش زرتشتی: “وتینی“ فیلسوف امریکایی میگوید: هیچ فلسفه و تعلیمیبهتر از سه کلمه اساسی زرتشت نمیتواند اندیشه را به سر منزل سعادت و نجات راهنمایی نماید. ترقیات و کشفیات تمدن جدید به هر اندازه پیشرفت کند باز این سه کلمه در مقام و اهمیت خود باقی و تغییر ناپذیر خواهد بود. تاگور فیلسوف هندی نیز راجع به این موضوع مینویسد: زرتشت بزرگترین پیامبر پیشکسوت بود که راه آزادی انتخاب در امور اخلاقی را به روی آدمی بگشود. ویل دورانت مینویسد: جنبه اخلاقی آیین زرتشت عالی تر و شگفت انگیزتر از جنبه الهی آن است. “چترجی“ در این باره مینویسد: شریعت زرتشت فرهنگ اخلاقی آریایی را در اوج کمال خود نشان میدهد. …
در باره زندگی نامه زرتشت پیامبر نظر زیاد است ۱. بزرگترین سندی که دربارۀ زرتشت همکنون در دست داریم گاثاها (گاتها) یا سرودهای وی میباشد که با زبانی بسیار کهن گفته شده و از نوع گفتار، نامها و آموزشها و بر پایی یک دگرگونی ژرف، در فکر و اندیشۀ دینی و اجتماعی آن زمانه آگاه میشویم. چون در نوشتارهای پهلوی از دو رغه یاد شده بعید نیست هر دو رغه در آذربایجان بوده یکی بزرگ و یکی کوچک. در این صورت ممکن است مرغه کوتاه شدۀ مه رغه باشد یعنی رغۀ بزرگ در برابر رغۀ کوچک.بسیاری از دانشمندان نیز زرتشت را از آذربایجان حوالی رود ارس و مادرش را از رغه میدانند. در فصل ۲۰ بندهش فقرۀ ۳۲ و فصل ۳۴ بندهش زرتشت را از حوالی رود دَرجه (درجی) در آذربایجان مینویسد. نام پدرش پوروشسب و مادرش دوغدو بوده و سلسلۀ نسب پیامبر در پشت چهل وپنجم به کیومرث میرسد که بنیانگذار سلسلۀ پیشدادیان بوده. لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی و راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمده صفت یا عنوان پیامبر میباشد به طوری که در بیشتر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب پروردگار به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامیبالاتر از آن نیست. دربارۀ خاندان و تبار اشو زرتشت منابع و مآخذ پهلوی بسیاری وجود دارد که از پدران و چهارده نیای وی گفته شده است، اما در اوستا روشنی و آشکاری موجود نیست. به موجب بخش سی و دو از کتاب بُن دَهِشن که در آن از دودمان و نسب زرتشت یاد شده با چهارده پشت به منوچهر از شاهان نامی پیشدادیان میرسد، نهمین نیای زرتشت «سپی تامه» نام داشته و از همین روی است که این نام به گونۀ نام خانوادگی برای پیامبر باقی مانده و هفت بار در گاتها آمده است. در مورد نام پدر زرتشت نیز در هوم یشت یسنای نهم بند ۱۳ از « دَئِوَدات» به عنوان پدر زرتشت یاد شده و در یشت پنجم موسوم به آبان یشت بند هجدهم نیز از او به همین نام که به معنی «دارندۀ اسب پیر» میباشد، یاد شده است. پنجمین نیای زرتشت «چَخشنوش» است که در فروردین یشت بند ۱۱۴ فرَوَشی پارسایی به نام «چاخشنی» ستوده شده است که چه بسا منظور همین کس باشد. از همسر نخست پیامبر آگاهی چندانی در دست نیست، گویا پیش از مهاجرت و سفرهایش فوت شده باشد، همسر دیگر وی هوُوی دختر «فرَ شوشتر» مشاور ویشتاسب شاه میباشد. در کتاب دساتیر زرتشت را از سلسلۀ مه آبادیان معرفی کرده که البته در اوستا و هیچ یک از نامههای پهلوی و هیچ یک از نوشتههای باستانی سابقه ندارد. بنابر گفتههای دساتیر سلسله مه آبادیان هزاران سال قبل از کیومرث سر سلسلۀ پیشدادیان میباشند که تقریباً ده هزار سال قبل از میلاد بودهاند. مه آباد در واقع از دو لفظ «مه» و «بود» به معنی روشن ضمیر است و به صورت «مها بودیان» یعنی روشن ضمیران بزرگ بوده که به مرور زمان واو بود به الف مبدل گشته و مهابادیان یا مه آبادیان شده است. که اگر هم به اصطلاح امروزه مه آبادیان بگیریم به معنی آبادی بخشندگان بزرگ میشود که در اوستا نیز بارها از سوشیانس یا سیوشانس به معنی سود رسان بزرگ یاد شده که این لفظ برای وخشوران و روشن ضمیرانی اطلاق شده که از سلسلۀ مه آبادیان باشند و از سلسلۀ مه آبادیان سوشیانسهای متعدد ظهور نموده اند تا آنکه اشو زرتشت کامل ترین سوشیانس پدیدار شده و آیین یکتا پرستی را تکمیل و در آن سلسله ختم کرده است. در کتابهای دیگر نسب زرتشت را در پشت پانزدهم به منوچهر نسبت داده اند که منوچهر هم از نوادههای ایرج پسر فریدون است، بنابراین نسب اشو زرتشت به فریدون میرسد. از پانزده سالگی تا سی سالگی، دوران کمال اندیشه و فضل و پارسایی زرتشت بوده است و در این فاصله زمانی، اشاره کوتاهی به همسرگزینی او شده است. ۲. در شهر ری از پدری بنام “فراهیم روا” و مادری بنام “فِرِنو” دختری به دنیا آمد که او را “دُغدو” نامیدند. این دختر از آغاز جوانی بنای ناسازگاری را با آداب و رسوم مردم پیرامونش نهاد تا بدانجا که گروهی به خشم آمده و کمر به آزارش بستند از اینرو بناچار دغدو و مادرش فِرنو از ری خارج گشته و به خانواده پیترسب پناه بردند. پس از چندی این دختر با یکی از پسران پَیترسب که پوروشَسب نام داشت ازدواج کرد و از آنها پسری به دنیا آمد که او را زرتشت نامیدند. البته گروهی بر این گمانند که نام اصلی زرتشت سَپَنتمان به معنی سپیدترین بوده و بعد از رسیدن به پیامبری نام زرتشت را که به معنای روشنایی زرین است بر خود نهاده است. و نیز برخی کلمه زرتشت را از دو واژه زرث به معنی زرد و زال و پیر و دیگری اوشتر که همان شتر است دانسته و به معنی دارنده شتر زرد یا شتر پیر ترجمه کرده اند. این نام نیز با توجه به نامهای آنزمان عجیب نیست زیرا همیشه اسامیکودکان یک اجتماع تابع حوادث، آرزوها و خواستههای مردم آن اجتماع است. زرتشت زمانی پا به گیتی نهاد که دارنده شتر و اسب ثروتمندان اجتماع به شمار میرفتند و این یکی از آرزوهای هر پدر و مادری بود که بچههایش ثروتمند گردند. بنا به عقیده این گروه سِپَنتمان یا اِسپنتَمان نام جد نهم اشوزرتش است که اوستا آن وخشور را از خاندان وی میخواند. بعلاوه زرتشت و بخصوص دخترش پوروچیستا از خاندان هیتچسب” (جد چهارم زرتشت) نیز خوانده میشوند. یاران نزدیک زرتشت
بدخواهان زرتشتزرتشت در برابر پندار بافی و پندار پرستی ایستاد و این کار وی بازار این افراد را تضعیف نمود. بسیاری از بزرگان و شاهان برای خود معابدی برای پرستش ایجاد کرده بودند که ریشه آنها از آئین کهن مهر پرستی نیز میباشد. آئین میترا یکی دیگر از نخستین آئینهای برتر جهان است که با ورود زرتشت رو به زوال رفت ولی بعدها به اروپا گسترش یافت و هنوز در برخی کلیساها اروپا نقاشی مهر در کنار گاو وجود دارد. این پندار پرستان به نام کوی یا کرین نامیده میشدند. کوی از همان کی پارسی است (مانند کی آرش – کی گشتاسب) که شاه معنی میداده است. آنان شاهان بودند که در امور دینی نیز رهبری مردم را بر عهده داشتند.
لهجه و زادگاه زرتشتدکتر علی اکبر جعفری خاورشناس و محقق دین زرتشتی معتقد است: گاتها به لهجه خوراسانی سروده شده است و هجای گاتها هجای رگ ویدی است. این لهجه در باختر رود سند رایج بوده است. زرتشت از خاندانهایی نام میبرد که متعلق به خراسان بزرگ و سرزمینهای سند و پنجاب در شرق ایران است. در تمامیسرودههای او از مردمان آریایی نژاد سخنهایی دیده میشود. وی به کشور هفتم اشاره میکند که همان ایرانویچ – ائیرانه ویچه – یا ایران بزرگ (شامل افغانستان – تاجیکستان – مرو – سمرقند – بخارا و آسیای مرکزی…) بوده است. گفتگویها اوستا بیشتر از خراسان بزرگ است. شاه گشتاسب نیز از بلخ بود و بیشتر شواهد حاکی از آن است که زرتشت از شرق ایران بوده است. اما در این میان گروهی با استناد به متن اوستا که از رغه یاد شده است وی را از آذربایجان میدانند. من جمله ارباب کیخسرو شاهرخ. رغه به احتمالی همان مراغه کنونی در آذربایجان است. در فصل بیستم بندهش زرتشت را از حوالی رود ارس (شمال آذربایجان) و مادرش را از رغه یا مراغه معرفی میکند. این دسته پدر زرتشت را پورشاسب میدانند و مادرش را دغدو میخوانند. دغدو واژه ای اوستایی (دغدوا) است که به معنی دختر پاک و نجیب است. زرتشت در سن سی سالگی در بالای کوه سبلان در آذربایجان به پیامبری برگزیده شد و سپس شهرها را یکی پس از دیگری برای گسترش دینش طی کرد. زاد روز اشو زرتشت در ششم فروردین ماه میباشد که امروزه بسیاری از ایرانیان آن را احترام و جشن میگیرند. در همان روز به گفته اوستا پدرش پوشاسب به شادی و جاودانگی فرزندش درختی کاشت. این سنت از دیرباز در نزد ایرانیان بوده و امروزه نیز در برخی نقاط ایران پابرجاست. نوع درخت معمولا گردو یا بادام یا سرو یا کاج میباشد احترام به طبیعت برای آن است که با افزودن یک فرزند ممکن است طبیعت نیز آلوده شود. پدر و مادر ایرانی همیشه برای حفظ منابع طبیعی درختی را با به دنیا آوردن فرزندشان میکاشتند. فردوسی بزرگ،زاده شدن زرتشت را چنان مهم دانسته است که زادروز وی را همچون پدیدار شدن درختی میداند که شاخه و برگ آن را خرد و دانش و اندرز فرا گرفته است. وی را نابود کنند ه اهریمن و بنیان گذار یکتاپرستی جهان میداند و میگوید پس از وی آتش پرستی از میان میرود و آتش تنها نور اهورامزدا و روشنایی مقدس قدرت او میگردد. [ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 8:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 8:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]
عادت کردهایم من،به چای تلخ اول صبح تو، به بوسه ی تلخ آخر شب من به اینکه تو هرشب حرفهایت را مثل یک مرد، بزنی تو به اینکه من هربار مثل یک زن، گریه کنم
عادت کردهایم آنقدر که یادمان رفته است شب مثل سیاهی موهایمان ناگهان میپرد و یک روز آنقدر صبح میشود که برای بیدار شدن دیر است.
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 8:21 ] [ گنگِ خواب دیده ]
منّی رسالَهُ حُبّ و منکِ رِسالَهُ حُبّ و یَتَشَکَّلُ الرَّبیع..."
از نامههای عاشقانهی من از نامههای عاشقانهی تو بهار شکل میگیرد...
[ پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 8:20 ] [ گنگِ خواب دیده ]
۱- وقتی با کسی درباره موضوع مهمی حرف می زنید و طرف مقابل نمی گذارد شما نظرتان را بدهید و رگباری و بدون اعتنا به شما حرف می زند، زمانی که احساس می کنید باید نظرتان را بگویید، با یک کلمه معذرت خواهی جلوی حرف زدن او را بگیرید و نظرتان را بگویید. ۲۳- کار جوهر آدمی است. درست است؛ اما زیاد کار کردن هم خوب نیست. بهتر است از عواید آن کار لذت هم ببرید. همه آدم هایی که در بستر مرگ قرار می گیرند، می گویند کاش کمتر کار می کردند و بیشتر زندگی می کردند. ۴۱- با جمع هماهنگ باشید. ساز مخالف زدن باعث ناراحتی خودتان می شود. ۶۴- بعضی وقت ها می توانید شادی را انتخاب کنید. یعنی اولویت اولتان شاید باشد بعد کارهای دیگر. اول شادی را انتخاب کنید. ۸۲- آب بنوشید، خیلی بیشتر از همیشه. ۱۰۰- وقتی شاد هستید، نگذارید هیچ چیزی شما را ناراحت یا خشمگین کند. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 18:54 ] [ گنگِ خواب دیده ]
هيچ چيز در اين جهان [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 18:33 ] [ گنگِ خواب دیده ]
We join spokes together in a wheel [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 18:19 ] [ گنگِ خواب دیده ]
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 15:26 ] [ گنگِ خواب دیده ]
خواب نمیبَرد مرا ؛ یار نمیخَرد مرا مرگ نمیدَرد مرا ؛ آه چه بی بَها شدم
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 15:17 ] [ گنگِ خواب دیده ]
نازت کشیدنی ست لبانت چشیدنی ست یک عمر قصه گفتن از آنها شنیدنی ست
جانا ! ببین تمام تنم ذوب می شود خورشید من ! به سوی تو پرواز ، دیدنی ست
والله !! از تمام کسانم گسیختم از هر چه جز دل تو به قرآن ! بریدنی ست
نوری شبیه تو به جهانم وزیده است باغی شدم که میوه ی آن سرخ و چیدنی ست
این عشق مثل روزنه هایی به سمت روز در تار و پود ماست مگر آفریدنی ست؟
این شعر نیست این همه ی طاقت من است ! پشت شبی که سخت به پایان رسیدنی ست...
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 15:16 ] [ گنگِ خواب دیده ]
اُسکلها چی از این همه اتوکشیدگی و سیخ قورت دادگی عایدتان شد؟! اصلا حدیث داریم اکثر اهل بهشت اسکلها هستند. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 15:16 ] [ گنگِ خواب دیده ]
چه درسهایی از والتر وایت یاد میگیریم؟
ناگفته پیداست که این مطلب قرار است صحنههایی از سریال بریکینگ بد را لو بدهد و به کام کسانی که سریال را دیدهاند، خوشتر بیاید. یکی دو سالی از اولین باری که این سریال را دیدم گذشته. چیزهایی که از این فیلم یادم مانده، یادم داده که آدمها حقایق را در بستر یک داستان بهتر به خاطر میسپارند. بهتر از موقعی که نمودار مایندمپ میکشند، بهتر از زمانی که جزوه مینویسند، بهتر از وقتی که صدای استاد را از لای شیارهای اسپیکر میشنوند.
والتر وایت معلم شیمی دبیرستانی در نیومکزیکوی آمریکاست که یک عمر شرافتمندانه با درآمد متوسط معلمی ساخته. او متخصص بلورشناسی است و در گذشتههای دور، با دوستانش شرکتی تأسیس کرده بوده و سر بعضی اختلافات، از آنها جدا شده. حالا سهام همان شرکت، چندین میلیارد دلار میارزد و آقای وایت بد ضرری کرده. او در یکی از همین روزهای معلمی، متوجه میشود سرطان ریه گرفته و در بهترین حالت، دو سال دیگر زنده است.
درس اول: وقتی مرگ را در دو قدمی خودت حس میکنی، تازه زنده میشوی. والتر وایت بعد از خبر مرگ قریبالوقوعش که از قضا در آستانهی ۵۰ سالگی و بحران میانسالی به گوشش میرسد، لابد برمیگردد و زندگیاش را از نظر میگذراند. به مهمانی مجلل دوست پولدارش دعوت میشود و خودش را با او مقایسه میکند. سرخوشی باجناق پلیسش، هنک شریدر را میبیند که چهطور از موفقیتهای خودش تعریف میکند. بعد دوباره به وضع زندگی خودش برمیگردد و پسر معلولش را میبیند و حسرت میخورد که مرد! تا حالا داشتی چه غلطی میکردی؟ این چه زندگی اخلاقمدارانهی سگیای است که تویش فرو رفتهای؟ تو اصلاً زندگی نمیکنی! اینجاست که سلسله اتفاقاتی رخ میدهند و آقای وایت کمکم وارد سایه میشود. تخصصش را به کار میگیرد و بلورهای شفاف متآمفتامین را با خلوص بالا تولید میکند. چهار فصل جلو میرویم و جایی در قسمتها آخر، آقای وایت را در حالی که ریش و موهایش درآمده میبینیم که جلوی همسر اعصابخردکنش ایستاده و اعتراف میکند که همهی این کارها را نه برای خانواده، که برای خودم کردم؛ چون اینجوری «احساس میکردم زندهام». از مزایای توجه به مرگ زیاد گفتهام. هنوز هم میگویم، وقتی بدانی مردن نزدیک است، دنیا را به یکورت میگیری و کار خودت را میکنی. آقای وایت، معلم سربهزیر مدرسه، حالا جوانهایی را که لنگیدن پسرش را مسخره میکنند، به باد کتک و تهدید میگیرد. کلّهاش را تیغ میزند، با یک بسته مادهی منفجره به مقرّ توزیعکنندهی بزرگ شهر میرود و ساختمانش را میترکاند. یک بشکه متیلآمین میدزدد و چرا یک بشکه؟! هزار گالن از این مادهی اولیهی گرانقیمت را از یک قطار باری کش میرود. درس دوم همینجا شروع میشود.
درس دوم: پول بیشتر، یعنی طمع بیشتر. من با این قضیه مشکلی ندارم. شما هم اگر مشکلی ندارید، شروع کنید به پول درآوردن. اما حواستان باشد، طمع شما قرار نیست تمام شود. چرا آقای وایت به همین والتر وایتِ یواش که توی یک RV در بیابانهای نیومکزیکو گِرَمگرم شیشه تولید میکرد بسنده نکرد، بلکه کلاه معروفش را سرش کرد، عینک دودی زد و شد «هایزنبرگ» و سر از لابراتوار مجهز گاس فرینگ (پخشکنندهی بینالمللی مواد مخدر) درآورد؟ حتی بعد از کباب کردن صورت گاس فرینگ هم دست برنداشت و از آن تکنیک عجیب و غریب تولید خانهبهخانه استفاده کرد؟ کار به جایی رسید که مثل یک تخت دونفره، میشد روی پولهایش تُشک انداخت و خوابید، بس که زیاد شده بودند. اما باز هم ول نکرد! ادامه داد. چرا؟ چون داشت لذت میبرد. «این کار را خوب بلد بود».
درس سوم: موفقیت، غرور میآورد. تراز کردن ترازویی که یک سمتش موفقیت است و سمت دیگرش فروتنی، از آن کارهای «اگه راست میگی انجامش بده» است! بله، چه کسی فکرش را میکرد آقای وایتِ گوگولی که حتی داستانش راست نمیشد، حالا جلوی رییس باند مواد بگوید «اسمم رو بگو» و طرف را مجبور کند غرور و عزتش را توی کیسه بپیچد و بگوید «هایزنبرگ»؟ والتر وایتی که برای فروش دو گرم شیشه و جور کردن خرج داروی شیمیدرمانی مجبور بود کمر جسی پینکمن (شاگرد سابق و شریکش) را بمالد، حالا دستور میداد که جنس به بازار نرسانند تا تعادل عرضه و تقاضا به هم بخورد و قیمتها بالا برود. الحق که جنس خوبی هم تولید میکرد!
درس چهارم: جنس خوب، بازار را قبضه میکند. خیلی قدیمها جنس خوب راهش را پیدا میکرد، دیرزمانی است بازاریها کد تقلبش را پیدا کردهاند. تبلیغات میکنند و مشتری جمع میکنند. گاهی جنس نامرغوبی که تبلیغش میکنند، بهتر از جنس مرغوبی که تبلیغ نمیشود، فروش میرود. اما تا کی ماه پشت ابر میماند؟ معتاد جماعت میکِشد و خودش سوخت موشک را از عنبرنسارا تشخیص میدهد. مصرفکننده مصرف میکند و اگر مصرف هم نکند، از فامیل و آشنا میشنود که خوب چیست، بد چیست. حتی اگر چراغها را هم خاموش کنند و اینترنتها را قطع کنند و لحاف صیانت را سر جامعه بکشند، باز هم بویش بلند میشود و بالأخره مردم حقایق را میفهمند. اصلاً یکی از فرقهای بنیبشر با شامپانزهها و میمونها نه در هوش، که در توانایی ارتباط و مکالمه است. مردم خوب و بد را میفهمند و به همدیگر معرفی میکنند.
درس پنجم: «دوستت را نزدیک خودت نگه دار، دشمنت را نزدیکتر» این از آن جملههایی بود که چند بار در اینجا و آنجای فیلم ذکرش رفت و همان کاری بود که والتر وایت خوب انجامش داد. دوستانش را نزدیک کرد، جسی، مایک، سال گودمن. اما با دشمنانش غذا میخورد و مهمانی میگرفت: هنک و گاس. حتی دشمنش هنک را در بحبوحهی ناامیدی، تشویق به برخاستن و نترسیدن کرد و گفت «دشمن واقعی ترسه. بلند شو و محکم بزن توی دهن اون حرومزاده.»
درس ششم: برج دروغ، فرومیریزد. هر دروغی که میگوییم، مثل برجی از یک ستون آجر است که دانهدانه روی هم چیده میشوند و بالا میروند. هرچه بلندتر، ریختنیتر. روزهای اول، والتر وایت میتوانست کار در کارواش را بهانهی دیر خانه رفتنش کند. بعدها افسردگی و پیادهروی را عَلَم کرد و دست آخر، برای آنکه دروغش فاش نشود، مجبور شد جلوی جمع لخت مادرزاد شود و ادعا کند که عقل از سرش پریده و سرطان به مغزش زده. وقتی رنگ حنایش پیش اسکایلر (همسر والتر) رفت، حالا باید به هنک و باقی اعضای خانواده دروغ میگفت. مجبور شد بردن در شرطبندی را بهانه کند و خب ... این دروغ هم آخر سر فاش شد. دروغ بد است، اما همیشه؟ مطمئن نیستم، ولی فکر میکنم برای رسیدن به بعضی اهداف، کمی از معجون تسکینبخشِ دروغ لازم است. گاهی یک دروغ، به کشف حقایق بسیاری منجر میشود و گاهی دیگر، خودش به حقیقت تبدیل میشود. به هر حال بعضی وقتها باید چند تکه آجر را روی هم چید و پلهای ساخت و رفت جلو، حتی اگر آجرها بعداً فروبریزند.
درس هفتم: «امروز اولین روز از ادامهی زندگیته!» این جملهای بود که والتر به جسی پینکمن میگفت و خب ... انگار افاقه نکرد. اما به هر حال، امروز اولین روز از ادامهی زندگی توست. این نسخه برای کسانی است که دکتر یا قاضی خبر مرگ قریبالوقوعشان را هنوز بهشان نداده و تصور میکنند چون تا امروز پُخی نبودهاند، پس تا قیام قیامت هم کاسه و آش همین است. نه برادر و خواهر من! نه! امروز اولین روز از ادامهی زندگی توست و اگر دوست داری این جمله را روی کاغذ بنویسی و کنار کتابهای انگیزشی بستهبندی کنی و بیاندازی زیر زغال، اختیار با خودت است. اما به هر حال، مجبور نیستی تصور کنی که اگر امروزت با دیروزت فرق کرده، از ریل خارج شدهای و کار غلطی کردهای.
درس هشتم: «یک اشتباه را دو بار انجام نده» این جمله را گاس سر شام به والتر وایت گفت. شاید اگر والتر وایت به این سفارش گاس عمل کرده بود، گاس امروز زنده بود و هردوی آنها از خان بلومِت (Blue Meth) روزی میخوردند. اما والتر ترجیح داد که جسی پینکمن را از خودش دور نکند و این اشتباه را تکرار کند. سختش هم همین است. اگر موقع شطرنج، به جای d4 و e4، پیاده را به f3 بردی و به فنا رفتی، کار سختی نیست که دفعهی بعد این اشتباه را تکرار نکنی. تکرار نکردن اشتباه جایی سخت میشود که پای محبت معلم و شاگردی، محبت والد و فرزندی، محبت رومانتیک به شریک عاطفی، محبت دو دوست و اصلاً مطلقِ محبت به میان میآید. به هر حال، میدانم سخت است، میدانم نمیشود، اما یک اشتباه محبتآمیز را دوباره انجام نده. آن پیام را نفرست عزیز من!
درس نهم: «هیچوقت کنترل را از دست نده» این یکی را خودم خیلی دوست دارم. یادتان هست این جمله را والتر وایت کجا گفت؟ توی اتاق انتظار شیمیدرمانی با آن لباسهای سفید گُلگلی نشسته بود و داشت درد دل بیمار سرطانیِ دیگری را میشنید که کنارش بود. مرد بیمار شاکی بود از اینکه حس میکند زندگی از کنترلش خارج میشود و والتر وایت سفت جوابش را داد: Never give up control. این مخصوص وقتی است که شرایط سخت میشود و از زمین و آسمان برایت میبارد. شاید بهقدری چیزها به هم وَر شوند که ترجیح بدهی ول کنی و بروی. نرو! صفحهی شطرنج را چپه نکن. توپ را سوراخ نکن. در عوض بیا یک برنامهی جدید بریز و دوباره کنترل را پس بگیر و فرصت این چالش مهیج را از خودت سلب نکن. پوستکلفتها دستشان خالی نمیماند.
درس دهم: هر «ظاهراً بد»ی «واقعاً بد» نیست. میگویند والتر وایت یکی از محبوبترین شخصیتهای منفی است. منفی است چون به هر حال مواد تولید میکند و بچههای مردم را معتاد میکند و این صحبتها. ولی من ترجیح میدهم اینطور ساده و سرراست فکر نکنم. همین شخصیت منفیِ شما، یکی از بزرگترین باندهای قاچاق بینالمللی مواد مخدر را که درست زیر دماغ پلیس مبارزه با مواد مخدر انجمن خیریه زده بود، منهدم کرد. همین بَدمَن، عمو جک و آدمکُشهایش را به رگبار بست. همین شخصیت تاریک، جنس اعلای درجه یک را جایگزین آشغالهایی کرد که به هر حال قرار بود دود شوند و کشیده شوند. پولهایش هم که آخر سر از دستش رفت و احتمالاً دست دولت افتاد. من باشم، نمرهی ۲۰ را به چنین شخصیتی میدهم، اما یک منفی هم جلوی اسمش میگذارم که دلِ اخلاقیات شاد شود.
«داستان یک دروغ است»، این را میخواهی بگویی؟ میخواهی بپرسی چرا به جای فکتهای علمی، داستان را تحلیل کردم؟ چون برای داستان جایگاه VIP قائلم. چون فکر نمیکنم داستان صرفاً دروغی سرهمبندیشده باشد. چون گمان میکنم داستان به زبان بیزبانی تجربهها و دانش ما را که در زیر قشر مغز انبار شدهاند، به بیرون میپاشد، حتی اگر دروغترین دروغِ جهان باشد. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 15:13 ] [ گنگِ خواب دیده ]
مگذار که عشق، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود! عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن. تازگی، ذاتِ عشق است و طراوت، بافتِ عشق. چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟ عشق، تن به فراموشی نمی سپارد، مگر یک بار برای همیشه. جامِ بلور، تنها یک بار می شکند. میتوان شکسته اش را، تکه هایش را، نگه داشتT اما شکسته های جام، آن تکه های تیزِ برَنده، دیگر جام نیست. احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز. بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند...
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 15:5 ] [ گنگِ خواب دیده ]
خدا داده ولي كور خر مفت و زن زور
يك زن و مردي با يك بار گندم كه بار خرشان بود و زن سوار الاغ بود و مرد پياده، داشتند رو به آسياب ميرفتند. سر راه برخوردند به يك مرد كوري. زن تا مرد كور را ديد به شوهرش گفت: «اي مرد! بيا و اين مرد كور را سوار خر بكن تا به آبادي برسيم، اينجا توي بيابون كسي نيست دستش را بگيره، خدا را خوش نمياد، سرگردون ميشه». مرد از حرف زنش اوقاتش تلخ شد و گفت: «اي زن! دست وردار از اين كارهات، بيا بريم». اما زن كه دلش به حال او سوخته بود باز التماس كرد كه: «نه والله! گناه داره به او رحم كن» خلاصه مرد قبول كرد و كور را بغل كرد و گذاشت روي خر، پشت زنش. بعد از چند قدمي كه رفتند مرد كوردستي به كمر زن كشيد و گفت: «ببينم پيرهنت چه رنگه؟» زن گفت: رنگ پيرهنم گل گليه و سرخ رنگه» بعد مرد كور دستش را روي پاهاي زن كشيد و گفت: «تنبونت چه رنگه؟» زن گفت: «سياهه» بعد دستش را روي شكم او كشيد و گفت: «انگار آبستن هستي؟» زن گفت: «بله شش ماههام» ديگر حرفي نزدند تا نزديك آسياب رسيدند. شوهر زن به مرد كور گفت: «باباجون ديگه پياده شو تا ما هم بريم گندمهامونو آرد كنيم» اما مرد كور با اوقات تلخي گفت: «چرا پياده بشم؟» و زن بيچاره را محكم گرفت و داد و فرياد سر داد كه: «اي مردم! اين مرد غريبه ميخواد زنم و بارم و خرم را از من بگيره به دادم برسين، به من كمك كنين!» مردم دور آنها جمع شدند و گفتند: «چه روزگاري شده مرد گردنكلفت ميخواد اين كور عاجز و بدبخت را گول بزنه!» بعد به مرد كور گفتند: «اگر اين زن، زنت هست پس بگو پيرهنش چه رنگه؟» او گفت: «گل گليه» بعد بياينكه كسي از او چيزي بپرسد فرياد زد: «بابا تنونش هم سياه، شش ماهه هم آبستنه» مردم گفتند «بيچاره راس ميگه» بعد آنها را بردند پيش داروغه. داروغه حكم كرد آن سه نفر را توي سه تا اطاق كردند و در اطاقها را بستند. بعد به يك نفر گفت: «برو پشت در اطاقها گوش بده ببين چي ميگن اما مواظب باش آنها نفهمند» مأمور داروغه اول به پشت در اطاقي كه زنك توي آن بود رفت و گوش داد. ديد كه زن بيچاره خودش را ميزند و گريه ميكند و ميگويد: «ديدي چه بلايي به سر خودم آوردم، همهاش تقصير خودم بود. شوهر بيچارهام هرچي گفت ول كن بيا بريم من گوش نكردم حالا اين هم نتيجهاش، خدايا نميدونم چه بسرم مياد؟ بميرم براي بچههاي بيمادر» مأمور داروغه از آنجا رفت پشت در اطاقي كه شوهر زن در آن بود. ديد مرد بيچاره دارد آه و ناله ميكند و ميگويد: «ديدي اين زن ناقص عقل چه بلايي به سرم آورد. اين كور لعنتي با دروغ و دغل داره صاحب زن و بچه و زندگيم ميشه» مأمور بعد رفت پشت در اطاقي كه مرد كور توش بود، ديد كه كور دارد ميزند و ميرقصد و خوشحال و خندان است و يك ريز ميگويد: «خدا داده ولي كور! ـ خر مفت و زن زور» مأمور داروغه كه حرف هر سه نفر را شنيد رفت پيش داروغه و گفت: «جناب داروغه بيا و ببين كه اين مرد كور مكار چه خوشحالي ميكنه و چه سر و صدايي راه انداخته» داروغه يواشكي رفت پشت در اطاق و ديد يارو دارد ميخواند: «خدا داده ولي كور! ـ خر مفت و زن زور» يقين كرد كه اين مرد درعوض نيكي و محبتي كه به او كردهاند نمك ناشناسي كرده. فرمان داد آنها را بيرون آوردند و مرد كور نمك ناشناس را به اسب تور بستند و به بيابان سر دادند و به زن هم گفت: «تا تو باشي كه ديگه گول ظاهر را نخوري، اين تجربه را داشته باش و هميشه به حرف شوهرت گوش بده». [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 15:3 ] [ گنگِ خواب دیده ]
قله (قلعه) اولین و قدیمی ترین محله دزفول
آیا هیچوت از خود پرسده اید ؛ اولین محله ای که در دزفول به وجود آمد و تشکیل موجودیت داد ؛ کدام محله بود و کی به وجود آمد؟ هیجده قرن پیش ؛ یعنی در سال ۲۶۰ میلادی ؛ شاپور اول پادشاه ساسانی ؛ پس از غلبه بر والرین ؛ امپراطور روم و به اسارت […] آیا هیچوت از خود پرسده اید ؛ اولین محله ای که در دزفول به وجود آمد و تشکیل موجودیت داد ؛ کدام محله بود و کی به وجود آمد؟ [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 14:46 ] [ گنگِ خواب دیده ]
یا سکسی باش یا بمیر!
#هشدار: ممکن است متن پیش رو برای بعضیها بیش از حد سکشوالیته باشد. اگر حساس هستید از همینجا برگردید. #پرانتز باز: معادل پارسی سکشوالیته یا سکسوالیته چی میشه؟ جنسی مآب، کمر به پایین و ... #پرانتز باز دوم: قبل از انتشار این مطلب کلی با خودم کلنجار رفتم که اصلا کار درستی هست این مطلب را نشر بدم یا نه، اما آخر سر گفتم هر چه بادا باد، تهش اینکه این یادداشت حذف میشه و اینکه خودم حذف میشم یا ... اصل مطلبدر توییتر چرخ میزنم. یک توییت راجع به یک مدل میخوانم که بعد از انتشار عکسش با پاهای مودار کلی کامنت توهین آمیز میگیرد و تهدید به تجاوز و حتی مرگ میشود. برای من چیز عجیب و غریبی نیست. کم ندیدم دخترهایی را که بخاطر صورت پر مویشان تحقیر شدن از طرف پسرهایی که بعضیهایشان همکلاسیها و دوستان من بودند. آن روزها احساس میکردم اگر به یک دختر بگیم «سیبیلو» یا «چه سیبیلای شاخی، تاری چند» و ... خیلی بامزه است و کلی هم میخندیدیم. بزرگتر که شدم فهمیدم این تحقیر و توهینها به هیچ وجه بامزه نیست. برام سوال شد چرا برای ما مردها اشکالی ندارد که از صورتمان بگیر تا موچ پا پُر مو باشیم اما دخترها باید بدنی کاملا صاف و بی مو داشته باشند. اگر هم یک روز چشممان به دختری بیافتد که به هر دلیل شیو نکرده باشد آنقدر مسخرهاش میکنیم تا اشکش دربیاید.
احساستان نسبت به این عکس چیه؟ وقتی یک خانمی را میبینید که صورت یا دستهای پُر مویی دارد چه فکری راجع بهش میکنید. سه فکر اولی که به ذهن من خطور میکنه ممکن اینها باشه؛ ۱- این زن اسکشوال (فاقد میل جنسی) است، ۲- با پارتنراش (همسر، دوست پسر یا هرچی که اسمش هست) بهم زده ۳- به بهداشت فردی خودش اهمیت نمیده. البته یک چیز دیگر هم هست، یک چیزی شبیه به آژیر خطر که فریاد میزنه "من از این زن متنفرم چون سکسی نیست." اما زن سکسی چه ویژگیهایی دارد؟ زن سکسی لبهای قلوهای، سینه و باسن برآمده، شکم کوچک و بدن بی مو دارد. این باور از کجا آمده نمیدانم اما اکثر ما این تصویر را به عنوان زن ایدهآل پذیرفتهایم، اگر مرد باشیم سعی میکنم دنبال زنهایی بریم که به این تصویر شبیه باشند، اگر زن باشیم سعی میکنیم خودمان را شبیه به این تصویر کنیم. با گرفتن رژیمهای سفت و سخت غذایی و عملهای زیبایی و هزار و یک دوز کلک دیگر. آنقدر این تصویر برای ما پذیرفته شده است که گاهی فراموش میکنیم بدن یک زن هم در حالت طبیعی مانند یک مرد پُر مو است، اما همیشه به وضع به این شکل نبوده، اگر کنجکاو هستید که بدانید اصلاح بدن زنان از کی و چطور باب شد «تاریخچه اصلاح بدن زنان» را از «رادیو جوراب شلواری» با جادی گوش کنید.
اگر کسی مانند arvida (صاحب عکس ابتدای مطلب) پیدا شود که بخواهد خلاف جریان شنا کند، بدنش را شیو نکند، از جوشهایش عکس بگیرد و در اینستاگرامش بگذارد و آن تصویری را که من از یک زن سکسی دارم خط خطی کند مطمئن باشید بیکار نمیشینم، من هم به او حمله میکنم، به او توهین میکنم و سعی میکنم حالیش کنم که باید سکسی باشد، در غیر این صورت خبری از تعریف و تمجید نیست. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 14:38 ] [ گنگِ خواب دیده ]
افسانه «ایرانیانِ باهوش» از کجا آمده است؟از معلمان مدرسه این خاطره را بیاد دارم که همیشه میگفتند: «ما ایرانیها باهوشیم اما کارگروهیمان خوب نیست. ژاپنیها کمهوشند اما کار گروهیشان خوب است. این است که آنها پیشرفته هستند و ما نه.» اگر شما هم این افسانه را شنیدهاید و مثل من کمی گیج شدهاید که ما چه جور موجودات باهوشی هستیم که نتیجه هوشمان شده است این (!)، این مطلب را از دست ندهید:
شهید محمدجواد تندگویان نقل قول:شهید محمدجواد تندگویان وزیر فقید نفت در آذر ماه سال ۱۳۵۷ چند روزی به ژاپن سفر كرد تا از كارخانه توشیبا دیدن كند. گویا توشیبا قرار بود در ایران ماشین رختشویی تولید كند و جواد که مدیر تولید کارخانه توشیبا در ایران (پارسخزر کنونی) شده بود رفته بود تا با تكنولوژی تولید آن آشنا شود. جواد بعد از سفر ژاپن با این كه مدت زیادی را در آنجا به سر نبرد، گزارشی از سفر خود نوشت كه بعدها وقتی به ایران آمدم و به دستم رسید و خواندم برایم خیلی جالب بود. او به شدت نكته بین بود. در آن هفتاد هشتاد صفحهای كه نوشته نكاتی را یادآور شده است كه نشان میدهد با تیزبینی همه چیز را در آن سفر زیر نظر گرفته تا از تجربیات آنها برای بهتر شدن كارخانهای كه خود مسئولیت آن را برعهده داشت بهره بگیرد. این گزارش خیلی خواندنی است. بخش پایانی آن كه چند نكته مهم را یادآور شده برایت مینویسم: «با مطالعه ناقص در وضع تعدادی از مردم در چند شهر ژاپن وجود متمایزی كه بین این كشور و ایران برای من به عنوان یك ناظر در یك نگاه كلی به نظر می رسد به قرار زیر است: بسیار هم عالی...بیایید مقایسهای انجام دهیم بین رتبه هوشی مردم ایران و ژاپن در سال ۲۰۲۲:
متوسط ضریب هوشی ایرانیان در سال ۲۰۲۲ و رتبه جهانی ما
متوسط ضریب هوشی ژاپنیها در سال ۲۰۲۲ و رتبه جهانی آنها اشک در چشمانتان حلقه زده؟ پس صبر کنید تا گریهتان را درآورم!طبق دادههای این سایت مردم ایران در جهان که چه عرض کنم، در همین منطقه خودمان بین همین کشورهای فلکزده هم جزو باهوشها نیستند!!! کشورهایی نظیر عراق (رتبه ۶۱م جهان)، ترکیه (رتبه ۷۷م جهان)، ارمنستان (رتبه ۶۵م جهان)، آذربایجان (رتبه ۸۴م جهان)، ترکمنستان (رتبه ۸۱م جهان)، افغانستان (رتبه ۱۰۳م جهان)، از ضریب هوشی به مراتب بیشتری نسبت به ایرانیهای باهوش (که بنا بر افسانهها اکثر مدیران ناسا از آنها هستند!) برخوردارند.
رتبه کشورهای جهان بر اساس متوسط ضریب هوشی
رتبه ایران در جهان از نظر متوسط ضریب هوشی مردم پس یک سری سوال مطرح میشود: آیا شهید محمدجواد تندگویان اشتباه کرده بود؟ یعنی آیا ایشان به اشتباه تشخیص داده بود که ضریب هوشی مردم ژاپن پایین است؟ به نظرم نه! شهدا که اشتباه نمیکنند. پس نتیجه میگیریم که در سال ۱۳۵۷ ضریب هوشی مردم ایران بالا و ضریب هوشی مردم ژاپن واقعا پایین بوده است. بنابراین سوال بغرنجتری (!) به ذهن متبادر میشود: چه اتفاقی در این ۴۳ سال در ژاپن و ایران رخ داده که این تناسب هوشی مابین دو ملت برعکس شده و اکنون ژاپنیها جزو باهوشترین مردمان دنیا و ایرانیان در بهترین حالت جزو متوسطهای دنیا هستند؟ لازم نیست خیلی فکرمان را مشغول کنیم. خود شهید تندگویان پاسخ داده است، دوباره متن را بخوانید آنجا که اشاره میکند: سیستم. ایشان اعتقاد داشت سیستم قبل از انقلاب باعث تفاوت در پیشرفت دو ملت شده است بنابراین منطقی است که فکر کنیم سیستمی که از سال ۱۳۵۷ به کار گرفته شده منجر به شرایط اکنون ملت ایران شده است. متاسفانه الان میدانیم که امثال این بزرگواران دنبال سراب بودند. در همان منبع بالا (نوید شاهد)، راوی میگوید: در آن روزگار كه صنعت درجامعه ما تنها ابزاری بود دردست كسانی كه تنها و تنها به پول درآوردن فكر میكردند و تنها شعار پیشرفت را میدادند و به عمد جامعه را عقب نگه میداشتند، حرف های صریح و بی پرده جواد نشان می دهد كه او واقعا در سی سالگی لیاقت وزارت نفت را داشته است. جواد بعد از بازدید از یك كارخانه و نظم و ترتیب و بهداشت كارگرها می نویسد: «و من هم با حالتی متاثر به او كه خود نیز از نقش خود راضی به نظر نمی رسید، گفتم: بكوش وضع كارگاه را بهبود دهی ویا قبل از این كه كارگرانت برتو بشورند، تو بر رئیس كارخانهات بشور، كه یا از تو تولید درفضای مساعد را بخواهد و یا توقف هر فضای نامساعد را..."»
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 14:36 ] [ گنگِ خواب دیده ]
مردم جهان سه گروه بیشتر نیستند!
مردم جهان سه گروه بیشتر نیستند: گروهی هستند که دانش و بینش و فضیلت را برای آن میخواهند که از آن، خود لذت ببرند و کام جان را شیرین کنند و در آغوش لذایذ معنوی روزگار را به خوشی بگذرانند و البته این گروه شریفترین مردم جهانند. گروه دوم کسانی هستند که هرگز از دانش و برتری اخلاقی لذت نبرده و در این میدان هم دعوی ندارند و مردمی بی آزارند که به سادگی می آیند و به سادگی می روند و زیانی به کسی نمیرسانند همچنان که سودی هم نمیبخشند. گروه سوم مردمیاند میانهی این دو گروه یعنی کسانی که دعوی دانش و برتری دارند و اندکی هم در پی دانش میروند و تنها به برتری ظاهری به اندازهای که مردم پی به باطن خبیث و پستشان نبرند قناعت میکنند و دانش را برای تأمین منافع و زندگی مادی خود و التذاذ جسمانی و به عبارت دیگر سورچِرانی و شکم خوارگی و حلق و جلق و دلق میخواهند؛ مطلقا این گروه خراج جامعهی انسانی و سرچشمه همهی بدبختیها و تیره روزیها هستند. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 14:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 14:27 ] [ گنگِ خواب دیده ]
همجنسگرایی در دربار صفوی
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 14:0 ] [ گنگِ خواب دیده ]
شخصی از فقاعی، فقاع طلبید. او فقاعی ترش و گندیده بدو داد. عبید زاکانی
توضیح: فقاعی: آبجوفروش [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:59 ] [ گنگِ خواب دیده ]
شاهد بازی در دوره مغول و تیموری دوره مغولان دوره سبک عراقی است که مهمترین مختصه آن طرح مسائل عرفانی در ادبیات است. عرافان این دوره مطالب را چه مذهبی باشد چه عاشقانه چه دنیوی چه اخروی همگی را تاویل مینمودند. مولانا داستانهای محمود و ایاز را که جنبه تاریخی و عشق زمینی دارد را به صورت عرفانی تاویل میکند. به نظر میرسد که عرفان عکس العمل تفکر و روحیه ایرانی در مقابل تفکر و روحیه ترک و عرب است که در سرنوشت اقوام ایرانی وارد شده است. مسائل زمینی ترکان که اقوامی بدوی بودند در تاویلات عرفانی جنبه والای معنوی می بابد و تعصب و خشک اندیشی مذهبی عرب نیز در عرفان تلطیف میشود. مولانا ایاز را در حکایت مثنی و معنوی تا حد اولیاءالله!!! بالا میبرد که صاحب حکمت و معرفتی شگرف است!!! در برابر ولی نعمت خود تسلیم محض و فاقد اراده است!! لذا عشق سلطان محمود به چنین موجودی عشقی عرفانی و در حکم عشق به اولیاءالله!!! است که همان عشق به خدا باشد!!!!!! در این دوره صوفی گری شدت فراوانی یافت که آناه به دو دسته تقسیم میشدند. دسته قلیل اولی که شامل ابن عربی و شهاب الدین سهروردی و شمس تبریزی و مولانا ، امردبازی را نمی پسندیدند و دسته غالب که تمامی شاهد باز و نظر باز بودند. این دسته اخیر برای توجیه رفتار خود از آموزه های عرفانی سوء استفاده میکردند و میگفتند "خداوند زیباست و زیبائی را دوست دارد . پس دوست داشتن زیبارویان تشبیه به اخلاق الله است". فخرالدین عراقی: شاعر قرن هفتم و شاهدبازی قهار!! گویند روزی در بازار کفشگران می گذشت . نظرش بر کفشگر پسری اوفتاد . جلو رفت و از کفشگر پرسید این پسر کیست . گفت پسر من است . شیخ به لبهای پسر اشارت کرد و گفت ظلم نیست پنین لب و دندانی با چرم خر مصاحب باشد ؟ کفشگر از فقر خود شکوه کرد . عراقی فرمود هر روز 8 درم بدهم که او دیگر اینکار نکند . شیخ هر روز برفتی و بر دکان کفشگر نشستی و فارغ البال در او نظر کردی و اشعار خواندی و بگریستی. سعدی: سعدی معروف است به شاهدبازی. او دارای هزلیاتی است که در آن از اشعار رکیکی استفاده کرده است. به هر حال سعدی از اصحاب نظر بازی است و شیفته مشاهده جمال زیبا. در تعرض به فقهائی که نظربازی را حرام میدانستند گوید: جماعتی که نظر را حرام می دانند نظر حرام بکردند و خون خلق حلال در جای دیگری گوید: نام سعدی همه جا رفت به شاهدبازی واین نه عیب است که در مذهب ما تحسین است ای پسر جنگه بنه ، بوسه بیار این همه جنگ و درشتی به چه کار ای پسر نیز مرا سنگدل و تند مخوان تندی و سنگدلی پیشه توست ای دل و جان در جائی سعدی اشاره به ریش درآوردن امردان میکند که بسیار جانگداز!!! است. آن روز که خط شاهدت بود صاحب نظر از نظر براندی وامروز بیامدی به صلحش کش فتحه و ضمه بر نشاندی در بوستان و گلستان سعدی غزلیات و حکایتهای زیادی در ارتباط با شاهدبازی وجود دارد که بیان آن در این مجال نمیگنجد. حافظ: بی شک معشوق غزلیات حافظ هم مانند دیگر شعران قدیم، مذکر است. این سنت شعری بقدری در زمان او قوی بوده است که او توانسته از شاهان آل ظفر در غزل به مانند معشوقی سخن گوید. یکی از غزل های معروف او که با ردیف فرخ میباشد در مدح غلامی بوده است به نام فرخ : دل من در هوای روی فرخ بود آشفته همچون موی فرخ الی آخر .... استاد زرین کوب در توصیف فضای همجنس بازی عصر حافظ در اشاره به همجنس بازی می نویسد: "همجنس بازی رسم رایجی بود چنان که حتی گوشه خانقاه و خلوت مدرسه هم ممکن بود صحنه آن باشد . ترکان که پادشاهان و امرا عصر از آنها بودند در این ایام نامشان با این رسم همجنس گرائی همه جا هموار بود . چنان که قبلاً اشاره کردیم در همین دوره های نزدیک بود که اتابک یزد (حاجی شاه) برای خاطر پسری خوبروی که همراه برادر شاه شیخ کیخسرو و اینجو به آنجا رفته بود چنان رسوائی به بار آورد که حکومت او یعنی دولت اتابکان یزد بر سر آن رفت " یکی دیگر از غزلیات حافظ: پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست نیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من اورد و به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست ؟ معشوقی که نیمه شب اواز خوان و صراحی در دست و مست به خانه عاشق می آید مسلماً مرد است . چون زن در محیط شهرهای قرون وسطائی حتی غروب هم نمی توانسته است در معابر به راحتی آمد و شد کند. در رباعی زیر (کار) به معنی لواط و فحشا به کار رفته است ، چنان که حافظ گوید : دوستان دختر رز تو به ز مستوری کرد شد (بر) محتسب و (کار) به دستوری کرد ! جز بنده رفیق و عاشق و یار مگیر غمخوار توام عمر مرا خوار مگیر در کار تو کارم ار به جان یابد دست تو پای به کار برمنه کار مگیر عبید زاکانی: این شاعر عهد معاصر حافظ بود و ممدوحان او همان ممدوحان حافظند. عبید زاکانی را میتوان یک شاعر منتقد نامید که در مصیبتهای وارده توسط مغولان بر سر مردم زبان به طعن و شعر با الفاظ رکیک گشوده است. دوره او بزرگان و رجال همه زمانی مابون !!! بوده اند و تا کسی این مرحله را طی نکرده باشد به مرتبه و دستگاه بزرگی نمی رسید !!! . لذا می توان گفت بیماری بزرگان (علة المشایخ) مابون بودن است چه لشگری و چه کشوری و چه شیخ و چه زاهد . بعید نیست که رستم دستان هم که به چنان پایگاهی رسیده بوده است وقتی اینکاره بوده. عبید می گوید : "هر کس که از زن و مرد جماع نداد همیشه مفلوک و منکوب باشد و به داغ حرمان و خذلان سوخته. و به براهین قاطعه مبرهن گردانیده اند که از زمان آدمِ صفی تاکنون هرکس که جماع نداد میر و وزیر و پهلوان و لشکرشکن و قتال و مالدار و دولتیار و شیخ واعظ و معروف نشد . دلیل صحت این قول آن که متصوفه جماع دادن را علة المشایخ گویند . در تواریخ امده است که رستم زال آن همه ناموس و شوکت از *** دادن یافت" چنان که گفته اند : تهمتن چو بگشاد شلواربند به زانو درامد یل ارجمند عبید در جای دیگرنیز گفته است : سعادت ابدی در جماع کردن دان و لیک گوی سعادت کسی برد که دهد او می گوید : "به حقیقت معلوم شده است که *** درستی یمنی ندارد. مرد باید که دهد و ستاند. تا او را بزرگ و کریم الطرفین (از جانب پدر و مادر اصیل) توان گفت". در پر خون عبید جائی نمایان میشود که می گوید : "در کودکی ، از دوست و دشمن و خویش و بیگانه و دور و نزدیک دریغ مدارید تا در پیری به درجه شیخی و واعظی و جهان پهلوانی و معرفی برسید". در رساله صدپند خود می گوید : "مردان مست را چون خفته دریابید تا بیدار نشوند فرصت را غنیمت دانید" آن چه عجیب است اینکه عبید مکرراً پهلوانان را مفعول قلمداد کرده است : "آن کس را پهلوان مخوانید که پشت دیگری به زمین تواند اورد بلکه پهلوان حقیقی آن را بدانید که روی بر خاک نهد و از روی ارادت یک گز ک*ر در ک*ن خود گیرد ." دوره عبید را به دوره قرون وسطائی ایران تشبیه میکنند . ظاهراً در این دوره رندان در ماه رمضان موقتاً دست از مناهی بر میداشتند و گربه عابد می شدند : " در رمضان نو خطی را گفتند این ماه کساد است ، گفت : خدا یهودیان و مسیحیان را پایدار بدارد ." در حکایت دیگری از عبیید می گوید: " غلامباره ئی را گفتند چون است که راز دزد و زناکار نهان ماند و تو رسوا گردی ؟ گفت : کسی که رازش با کودکان باشد چون رسوا نگردد؟" یکی از دلایلی را که می گویند ترکان علت شیوع شاهدبازی و امردبازی در ایران بودند آن است که چون ترکان مهاجم معمولاً زندگی نظامی داشتند و شب و روز در اردوگاه های نظامی به سر میبردند و لذا بین آنان امکان حشر و نشر هائی زیاد بوده است. حکایت است: "مردی به امیری قصه برداشت که دختر من زن فلان بنده ترک توست و او از قفا (عقب) در کارش گیرد . امیر آن ترک را بخواند و سبب پرسید . بنده گفت مرا از ترکستان به مازندران آوردند و از قفایم به کار گرفتند . سپس آن مالک من شد در قفایم نهاد و چون پیش تو آمدم تو نیز خود از قفایم به کار گرفتی ، پس نپنداشتمی که این کار حرام باشد " از برخی حکایات عبید مشخص میگردد ترکان به قفا ارادت خاصی داشتند !!! و حتی در مورد زنان نیز همین معامله میکردند ." [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:53 ] [ گنگِ خواب دیده ]
مجسمه علی و نینو
مجسمه علی و نینو (Monument Ali and Nino)، جاذبه ای واقع در شهر باتومی، گرجستان است. این مجسمه متحرک در پارک میراکل (Miracle) ، پشت چرخ فلک شهر و در کنار اسکله باتومي قرار دارد، منطقه نام برده به دلیل وجود این اثر زیبا مورد توجه گردشگران بسیاری قرار گرفته و به یکی از معروف ترین مناطق شهر باتومی تبدیل شده است. مجسمه علی و نینو یکی از مهم ترین آثار هنری کشور گرجستان به حساب می آید. طرح این مجسمه زیبا از داستانی به همین نام گرفته شده است، رمان عاشقانه علی و نینو در سال 1937 توسط کوربان سعید نوشته شد و در سال 2016 فیلم سینمایی آن نیز بر اساس همین داستان ساخته شده است. این رمان روایت گر داستان عشق نافرجام علی و نینو می باشد. این داستان به این گونه بیان شده است که علی جوانی مسلمان از کشور آذربایجان و نینو دختری مسیحی از کشور گرجستان، درگیر رابطه ای عاشقانه می شوند ولی به دلیل اختلافات مذهبی با مخالفت شدید خانواده روبه رو می شوند و در انتها با مرگ علی که در مقابله با حمله ارتش روسیه اتفاق افتاد، این داستان به صورت غم انگیزی به پایان می رسد. اولین نسخه این رمان در سال 1937 میلادی در کشور استرالیا و به زبان آلمانی منتشر شد و تا کنون به 32 زبان زنده دنیا ترجمه شده است. رمان علی و نينو يکی از شاهکار های ادبيات جهان به شمار می آید. کتابی با نيروی نادر و زيبايی خاص، بیانگر داستان عاشقانه علی شيروان شير، جوان مسلمان اشرا فزاده و نينو کيپريانی، دختر بازرگان مسيحی در آذربايجان است که در زمان انقلاب روسيه و جنگ جهانی اول نوشته شده است. در اين جهان و موقعيت، عشق علی و نينو از همه ی مرزهای سنت و اخلاق در می گذرد.
طراحی مجسمه علی و نینو به گونه ای است که اجزای این دو مجسمه در یک زمان مشخص در هم ادقام شده و به صورت یک پیکر در می آیند و پس گذشت زمانی مشخص از هم جدا شده و به طرف مخالف هم حرکت کرده و از هم دور می شوند. این مجسمه به واسطه تغییراتی که توسط اهرم های محرک صورت می گیرد به چندین حالت در می آید. در سال 2010 میلادی، هنرمند گرجستانی به نام تامارا کوه سیتادزه (Kvesitadze Tamara)،با الهام از این داستان عاشقانه، تندیس علی و نینو را در کنار دریای سیاه ساخت. جالب است بدانید هزینه ساخت این مجسمه زیبا در ابتدا حدود 5 هزار دلار تخمین زده شد ولی هزینه نهایی چیزی فراتر از هزینه تخمین زده بود. مجسمه علی و نینو در واقع بیانگر روح علی و نینو می باشد که در بهشت به وصال هم می رسند، این وصال زیبا در کنار ساحل زیبای باتومی صورت گرفته است و جالب اینجاست که وقتی این دو مجسمه به یکدیگر می رسند، ناظران با دیدن وصال این دو عاشق به وجد می آیند و شروع به تشویق آن ها می کنند. تامارا کوه سیتادزه یک کارشناس مجرب معمار، هنرمند، نقاش و مجسمه ساز معروف گرجی است. این دو مجسمه با ارتفاع 7 متر و از جنس فلز های لایه لایه می باشند که طی 8 تا 10 دقیقه طول می کشد یک مسیر کوتاه را طی کنند و به هم برسند. مجسمه علی و نینو طی روز و شب توسط یک اهرم قوی به حرکت در آمده ولی برای شما گردشگران عزیز تور باتومی پیشنهاد می کنم هنگام شب وقتی کنار ساحل قدم می زنید و از تماشای چشم انداز بی نظیر شهر لذت می برید، تندیس علی و نینو قطعا شما را شگفت زده خواهد کرد و چند دقیقه ای مات و مبهوت عظمت این دو تندیس شده و به محض رسیدنشان به یکدیگر ممکن است کلی احساساتی شوید. این مجسمه ها از ساعت 9 تا 12 شب روشن بوده و نور پردازی زیبایی در شب های افسونگر باتومی به نمایش می گذارند. مجسمه علی و نینو به مجسمه عشق باتومی (Love Sculpture in Batumi) نیز شهرت دارد زیرا بیانگر عشق زن و مرد می باشد. این مجموعه علاوه بر اینکه روایتگر داستان علی و نینو می باشد، نشان دهنده عشق بین مرد و زن نیز هست. بازدید از این مجموعه رایگان می باشد و گردشگران تور باتومی در تمامی طول روز می توانید از آن بازدید کنند. از دیگر جاذبه های گردشگری که در اطراف مجسمه علی و نینو قرار دارند می توان به برج الفبا و چرخ فلک باتومی و غیره اشاره کرد. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:49 ] [ گنگِ خواب دیده ]
چرا تاریخ میخوانیم؟پیتر ناتانیل استیرنر[1]
مردم در حال زندگی میکنند. آنها برای آینده خود برنامهریزی میکنند و نگران آن هستند. تاریخ، مطالعه گذشته است. با وجود مشقتها و مشکلات در رفع خواستههای کنونی و پیشبینی خواستههایی که در راه است، چرا باید نگران چیزی باشیم که در گذشته اتفاق افتاده است؟ با وجود تنوع شاخههای علمی مطلوب، چرا باید بر یک مقدار مفید تاریخ پافشاری کنیم؟ چرا بسیاری از دانشجویان و دانشپژوهان، بیش از اندازه مورد نیاز خود به دنبال تاریخ هستند؟ هر موضوعی از مطالعه نیازمند دلیل است: طرفداران آن موضوع باید دلیل توجه خاص خود به آن موضوع را توضیح دهند. بیشتر، موضوعاتی بهطور گسترده مورد قبولاند که موضوعاتی تاریخی هم جزیی از این موضوعات باشند؛ افراد زیادی را به خود جذب میکنند و آنها به دنبال اطلاعات و دیدگاهایی هستند که در آنها یافت میشوند. اما مخاطبان، کمتر بهطور خود به خود به سمت این موضوعات هدایت میشوند و نسبت به این قضیه تردید دارند که چه نیازی به دانستن مقصود نویسنده آن موضوع است و چرا باید خود را به دردسر بیندازند؟ تاریخدانان کار پیوند قلب، طراحی یک جاده یا دستگیری مجرمان را انجام نمیدهند؛ در جامعهای که انتظار میرود تحصیلات در راستای اهدافی سودمند به کار آید، تعریف کردن تاریخ کاری بس دشوارتر از کار مهندسی یا پزشکی است. در واقع تاریخ بسیار مفید است و حقیقتاً ضروری است. اما نتایج حاصل از مطالعات تاریخی، نسبت به سایر رشتههای علمی، کمتر قابل ملاحظه است و گاهی هم از تازگی کمتری برخوردار است. در گذشته، برای تاریخ برهانها و دلایل مختلفی آورده میشد که دیگر مورد تأیید ما نیستند. برای مثال، یکی از دلایلی که تاریخ جایگاه خود را در سیستم آموزشی امروزی حفظ کرده است، این است که رهبران و سردمداران قدیم معتقد بودند که علم به حقایق تاریخ، بخصوص به تمایز میان تحصیل کرده و تحصیل نکرده کمک میکند؛ برای مثال، شخصی که میتواند تاریخ تسخیر انگلستان توسط نورمانها[2] (۱۰۶۶) یا نام شخصی که نظریه ارزیابی را مطرح کرد و کاری که داروین انجام داد (والیس[3]) را بازگو کند، ارجحیت دارد و تحصیل کرده تلقی میشود و وی یک مورد مناسبی است که میتواند در حوزه حقوق تحصیل کند یا از یک ارتقاء شغلی بهره جوید. در بسیاری از جوامع، از چین گرفته تا ایالات متحده، تاریخ به عنوان ابزاری جهت غربالگری استفاده شده است و این عادت هنوز تا حدی وجود دارد. متأسفانه، این کار سبب تشویق و ترویج یادگیری بدون درک تاریخ میشود. این یک جنبه واقعی، اما ناخوشایند از علم است و باید مطالعات تاریخی داشته باشیم، زیرا تاریخ برای هر فردی و هر اجتماعی ضروری و پناهگاه زیبای است. شیوهها و رویکردهای زیادی برای مباحثه در نقشهای واقعی این موضوع (تاریخ) و استعدادهای تاریخی بسیار زیاد و راههای مختلفی برای خواستهها و مفاهیم تاریخی وجود دارند، اما همه تعاریفی که از کارآیی و سودمندی تاریخ صورت گرفته است، بر دو واقعیت اساسی متکیاند. تاریخ به ما کمک میکند تا مردم و جامعه را بشناسیم در قدم اول، تاریخ منبعی از اطلاعات در مورد نحوه رفتار افراد و جوامع را در اختیار ما میگذارد. با وجود آنکه برخی از شاخههای علمی تلاشهایی را در جهت شناخت عملکرد افراد و جوامع انجام دادهاند، ولی تحقق این کار بسیار دشوار است. اتکای بیش از اندازه بر یافتههای کنونی، ناخواسته تلاشهای ما را فلج میکند. اگر ملتی در صلح است، چگونه میتوانیم جنگ را بدون اطلاعات تاریخی برآورد کنیم؟ اگر ما از تجارب گذشته استفاده نکنیم، چگونه میتوانیم نبوغ را بشناسیم؟ چگونه میتوانیم به تأثیر نوآوری در تکنولوژی پیببریم؟ یا چگونه میتوانیم نقشی که باورها در شکلگیری خانواده ایفاء میکنند را بیابیم؟ برخی از جامعه شناسان تلاش کردهاند تا قوانین و نظریههایی را در باب رفتار انسان بهطور دقیق مطرح کنند، اما حتی دستیابی به این مهم، جز در موارد تصنعی و محدود که میتوان تجارب را برای تعیین اعمال و رفتار افراد تعبیه کرد، منوط به اطلاعات تاریخی است. جنبههای مهم چالشهای اجتماعی، مثل انتخابات در سطح گسترده، فعالیت مذهبی و یا اتحاد نظامی را نمیتوان به عنوان تجاربی دقیق تلقی کرد. در نتیجه، تاریخ را باید هر چند کم، ولی به عنوان یک آزمایشگاه و یافتههایی از گذشته ـ که به عنوان حیاتیترین عنصر در پژوهشها ضروری است ـ جهت نشان دادن گونههای رفتاری پیچیده ما ـ که در رویدادهای اجتماعی نقش دارند ـ به کار گرفت. اساساً، دلیل این که ما نمیتوانیم از تاریخ دور باشیم، این است که مردم تا حدودی از عملکرد اجتماعی برای استفاده در زندگی شخصی خود آگاه باشند. تاریخ به ما کمک میکند تا تغییر و تحول را درک کنیم و به چگونگی شکلگیری جامعهای که در آن زندگی میکنیم پی ببریم. دلیل دوم مبنی بر این است که نمیتوان از تاریخ به عنوان موضوعی حاصل از یک مطالعه عمیق که دقیقاً از دلیل اول پیروی میکند، فرار کرد. گذشته علت حال است و آن در نهایت به آینده ختم میشود. گاهی سعی میکنیم تا علت یک اتفاق را بدانیم (چه در مورد تغییر کرسی یک حزب سیاسی در کنگره آمریکا باشد یا یک تغییر مهم در میزان خودکشی نوجوانان و یا درباره جنگ در کشورهای بالکان یا خاورمیانه باشد)، باید به دنبال عواملی که قبل از آن رخ دادهاند باشیم. گاهی یک تاریخ نسبتاً اخیر، برای تشریح یک تحول گسترده کفایت میکند، اما اغلب باید برای تشخیص علتهای تغییر و تحول، نگاهی به گذشته داشته باشیم. تنها به واسطه مطالعه تاریخ و گذشته میتوانیم به چگونگی تحول بعضی چیزها پی ببریم؛ تنها به واسطه تاریخ میتوانیم عواملی که باعث تغییر و تحول شدهاند را درک کنیم؛ تنها به واسطه تاریخ میتوانیم درک کنیم که چه عواملی از یک نهاد یا جامعه بر تغییر و تحول دخیلاند. اهمیت تاریخ در زندگی شخصی ما این دو دلیل اصلی بر مطالعه تاریخ، بیشتر بر استفادههای گوناگون و خاص تاریخ در زندگی شخصی ما تاکید دارند. گفتههای عاقلانه تاریخ بسیار زیبا هستند. بسیاری از تاریخدانانی که به دنبال مطالعه آزاد هستند، از اهمیت یک نوشته ماهرانه و پر تحرک و همچنین اهمیت درستی و صحت نوشته باخبرند. زندگینامه و تاریخچه نظامی به دلیل وقایعی که در آنهاست، به سمت جزئیات سوق دارند. تاریخی که با هدف هنر و سرگرمی نگاشته میشود، یک هدف واقعی را دنبال میکند. در واقع این نوع تاریخ با زمینههای هنری و زیباشناختی جلوه میکند، اما هدف آن رسیدن به یک سطحی از درک انسانی است. ماجراهایی که ماهرانه روایت شدهاند، ماجراهایی هستند که چگونگی عملکرد افراد و جوامع را نشان میدهند و این ماجراها به واسطه تجارب انسانی، افکار را برای استفاده در مکان و زمان دیگر پرورش میدهند. همین هدف انسانی و زیباشناختی سبب میشود که افراد بدون هیچ واسطهای برای بازسازی گذشتههای خیلی دور و رسیدن به منفعت امروزی تلاش کنند. کشف چیزی که تاریخدانان از آن به عنوان «گذشتهای از گذشته» (شیوههایی که به واسطه آنها افراد زندگیهای خود را در سالهای دور بازسازی کردهاند) یاد میکنند، حسی از زیبایی و انگیزه را در خود دارد که این در نهایت منجر به پیدایش دیدگاهی دیگر در زندگی بشر و جامعه میشود. تاریخ به قوه ادراک اخلاقی کمک میکند تاریخ فضایی را برای بررسی دقیق مسائل اخلاقی فراهم میآورد. مطالعه و بررسی سرگذشت افراد و صنعتهای در گذشته به تاریخآموزان این امکان را میدهد تا درک اخلاقی خود را بسنجند؛ تا آن را برای مقابله با برخی از رنجهای واقعی که افراد در موقعیتهای دشوار با آنها روبهرو هستند، به کار گیرند. وقایع تاریخی میتواند برای افرادی که به صورت متنوع، نه تنها فقط چند کار تخیلی، بلکه کارهایی با موضوعات واقعی را انجام دادهاند، الهام بخش باشد. عبارت «آموزش تاریخ با کمک نمونههای تاریخی» این نوع استفاده از مطالعه بر گذشته را نشان میدهد. (نه تنها مطالعه بر افرادی که قابل تحسین هستند، مثل زنان و مردانی که بهطور موفقیتآمیز بر معضلات اخلاقی کار کردهاند، بلکه بر افراد عادی و معمولی که درسهای شجاعت، سختکوشی و انتقاد سازنده را فراهم کردهاند.) تاریخ هویت میبخشد تاریخ به هویتبخشی کمک میکند و بیتردید این یکی از آن دلایلی است که همه کشورهای پیشرفته آموزش تاریخ را به شکلهای مختلف تشویق میکنند. یافتههای تاریخی در بردارنده نشانههایی هستند که چگونگی شکلگیری خانوادهها، اقلیتها، نهادها و کشورها، همچنین چگونگی تکامل آنها همزمان با حفظ انسجام را نشان میدهند. مطالعه تاریخچه خانواده برای مردم آمریکا بارزترین نوع استفاده از تاریخ است. به این دلیل که آنان حقایق در باب شجرهنامه را (در یک سطح تقریباً پیچیدهتر) شالودهای برای درک این میدانند که چگونه آن خانواده با تحول تاریخی بزرگتری درآمیخته است. بدین ترتیب هویت خانواده به وجود میآید و مورد تأیید قرار میگیرد. بسیاری از نهادها، کسب و کارها و واحدهای اجتماعی مثل اقلیتهای قومی در ایالات متحده، تاریخ را برای اهداف شناسایی مشابهی به کار میگیرند. میتوان گفت که تعریف یک اقلیت در چارچوب کنونی و در مقایسه با تعیین هویت احتمالی، بستگی به میزان غنی بودن گذشته دارد. البته ملتها از تاریخ هویتی استفاده و گاهی هم سوءاستفاده میکنند. تاریخهایی که روایت کننده داستانهای ملی هستند و بر ویژگیهای شاخص رویدادی پیشین ملی تاکید دارند، درصدد انتقال ارزشهای ملی و تعهد به وفاداری ملی قرار دارند. مطالعه تاریخ برای تبدیل شدن به یک شهروند خوب مطالعه تاریخ برای تبدیل شدن به یک شهروند خوب ضروری است. این اولین دلیل برای گنجاندن تاریخ در درسهای مدارس است. گاهی طرفداران تاریخ شهروندی به ارتقاء هویت ملی و وفاداری، به واسطه تاریخی که داستانهای پرشور و درسهایی از موفقیت و اخلاقیات را در خود جای دادهاند، امید بستهاند. اما اهمیت تاریخ در حیطه شهروندی قدم را فراتر از این هدف ناچیز گذاشته است و حتی میتواند در برخی موارد چالشانگیز باشد. تاریخی که بر شالوده یک شهروندی واقعی تأکید دارد، از جهتی بر کاربردهای ضروری مطالعه گذشته معطوف است. تاریخ، اطلاعاتی را در مورد پیدایش نهادهای ملی، مشکلات و ارزشها را در اختیار میگذارد و تاریخ تنها منبع مهم از چنین اطلاعاتی است. تاریخ مدارکی را هم در مورد چگونگی تبادل ملتها با سایر جوامع و دیدگاهای تطبیقی و بینالمللی که برای مسئولیت شهروندی ضروری است، فراهم میآورد. علاوه براین، مطالعه تاریخ به ما کمک میکند تا بفهمیم که تحولات گذشته، حال و آینده که در زندگی شهروندان تاثیرگذار است، چگونه ظهور یافتهاند یا ممکن است که ظهور پیدا کنند و این که چه دلایلی دخیل است. مهمتر این که مطالعه تاریخ رفتارهایی را که برای احساس مسئولیت در رفتار عمومی ضروری است، ترویج میکند؛ چه برای کسی که در جایگاه رهبری یک اقلیت یا ملت، یک رایدهنده آگاه و دادخواه باشد، چه برای یک فرد معمولی ناظر باشد. یک تاریخآموز چه مهارتهایی را باید در خود بپروراند؟ یک تاریخ آموز که به خوبی آموزش دیده است، بر روی مطالب تاریخی و گذشته کار کرده است و مطالعات موردی بر تحولات اجتماعی انجام داده است، چگونه باید مهارتهای خود را گسترش دهد؟ این مطالب تاریخی قابل مدیریت است، اما متشکل از چندین لایه روی هم است. ۱- توانایی در ارزیابی سند تاریخی. مطالعه تاریخ تجربهای را برای ارزیابی سندهای مختلف فراهم میآورد. (انواع سندهایی که تاریخدانان در شکلدهی دقیقترین تصاویر گذشته استفاده میکنند.) یادگیری نحوه تفسیر گفتههای رهبران سیاسی (به عنوان یک نوع سند) کمک میکند تا قابلیت تمایز میان گفتههای منفعتطلبانه و واقعی رهبران سیاسی وقت در ما به وجود آید. یادگیری نحوه ترکیب کردن انواع سندهای مختلف (گفتههای عمومی، یادداشتهای شخصی، دادههای ادبی، مطالب دیداری) سبب ارتفاع توانایی و ایجاد مباحث منسجم با تنوعی از اطلاعات میشود. ۲- توانایی در ارزیابی تفاسیر متناقض. یادگیری تاریخ به معنی کسب مهارت و دستهبندی تفاسیر مختلف و اغلب متناقض است. پی بردن به چگونگی کار جوامع (هدف اصلی از مطالعه تاریخ) ذاتاً مبهم است و همین موضوع در فهمیدن جریانات روز هم صدق میکند. یادگیری چگونگی شناسایی و ارزیابی تفاسیر متناقض، یک مهارت شهروندی ضروری است که آموزش آن از طریق تاریخ، به عنوان یک آزمایشگاه برای مباحثات انسانی فراهم میآید. این حوزهای است که در آن، منافع تاریخ گاه در تضاد با کاربردهای محدودی که گذشته در ایجاد هویت و شناسایی دارد، قرار میگیرد. تجربه در بررسی وضعیتهای گذشته، انتقاد سازندهای را که میتواند برای ادعاهای طرفداران افتخارات هویت ملی و اقلیتی به کار رود، فراهم آورد. مطالعه تاریخ در هیچ صورتی وفاداری و تعهد را تضعیف نمیکند، اما تاریخ میآموزد که مباحثات نیاز به ارزیابی دارند و فرصتهایی را برای ورود به مباحث و دستیافتن به دیدگاه خاص فراهم میآورند. ۳. کسب تجربه در ارزیابی نمونههایی از تغییر و تحول در گذشته. تجربه ارزیابی نمونههای تغییر و تحول امروزی جامعه بسیار حیاتی است. این یک مهارت ضروری نسبت به چیزی است که همیشه از آن به عنوان «دنیای همیشه در حال تغییر» یاد شده است. تجزیه و تحلیل به این معناست که ارتقاء و افزایش گنجایش فکری برای تعیین بزرگی و اهمیت بعضی از تحولات، مهمتر از برخی دیگر است. مقایسه کردن تحولات خاص از نمونههای گذشته به تاریخآموزان کمک میکند تا گنجایش فکری خود را افزایش دهند. توانایی تشخیص پیوستگیها که حتی همیشه با شگرفترین تحولات همراه است، به واسطه مطالعه تاریخ حاصل میآید. این مهارت میتواند علتهای احتمالی تغییر و تحول را مشخص کند. برای مثال، اگر یک عامل مهم مثل یک اختراع، سیاستهای آگاهانه جدید و یا عوامل مختلف دیگر در یک تحول اساسی دخیل باشند، تاریخ کمک میکند تا از آن عوامل سر درآوریم. در مجموع، مطالعه تاریخی، چه برای انسان دیرفهم، چه برای یک شهروند آگاه، بسیار مهم است. تاریخ اطلاعات اساسی مفیدی را در باب وضعیت نهادهای سیاسی ما، ارزشها و مشکلاتی که بر سعادت جامعه تاثیرگذار است، فراهم میکند. کسی قادر نیست به اندازهای که تاریخدانان با گذشته در ارتباط هستند، کاملاً با زمان حال پیوستگی داشته باشد. ما در این زمینه دیدگاهی نداریم، اما میتوانیم با به کارگیری بینش تاریخی در این مسیر حرکت کنیم و در این فرآیند به عنوان شهروند خوب ایفای نقش کنیم. تاریخ برای دنیای اشتغال مفید است تاریخ برای کار و اشتغال مفید است. مطالعه تاریخ کمک میکند تا تاجران، متخصصّان و رهبران سیاسی خوب را پرورش دهیم، اما اکثر کسانی که تاریخ را مطالعه میکنند به تاریخدانان حرفهای مبدل نمیشوند. تاریخدانان در سطوح مختلف تدریس میکنند، در موزهها و رسانهها کار میکنند و برای سازمانهای مردمی و کسب کارها، تحقیق تاریخی انجام میدهند، یا در تربیت تاریخی مشارکت میکنند. این صنفها علاوه بر حیاتی بودن، برای تداوم فعالیت در حوزه تاریخی مفیدند، اما اکثر افرادی که به مطالعه تاریخ میپردازند از یادگیریهای خود برای اهداف شغلی گستردهتری استفاده میکنند. تاریخآموزان تجارب خود را در راستای شغل و حرفههای گوناگون، همچنین مطالعه بیشتر در حوزههایی مثل قانون و مدیریت دولتی به دست میآورند. کارگزاران اغلب به دنبال دانشآموختگانی هستند که قابلیت مطالعات تاریخی را در خود دارند. یافتن و دانستن این دلایل زیاد سخت نیست: تاریخآموزان با مطالعه دورهها و جوامع مختلف گذشته، دید گستردهای را به دست میآورند که این سبب میشود آنها در بسیاری از وضعیتهای کاری، وسعت دانش و انعطافپذیری مورد نیاز را داشته باشند. این افراد مهارتهای تحقیقی، توانایی یافتن و ارزیابی منابع اطلاعاتی و ابزارهای شناسایی و ارزیابی منابع مختلف را در خود توسعه میدهند. کار کردن در حوزه تاریخ مهارتهای نوشتاری و گفتاری را ارتقاء میدهد و مستقیماً با بسیاری از نیازهای تحلیلی در بخشهای خصوصی و عمومی که ظرفیت توانایی در فرایند شناسایی، ارزیابی و تشریح در آنها یک امر ضروری است، مرتبط میشود. بدون شک مطالعه تاریخی یک ویژگی مثبت برای کارهای مختلف و وضعیت شغلی است. اگر حتی چنین نباشد، مطالعه تاریخ میتواند بسیاری از تاریخآموزان را مستقیماً به سمت یک روزنه شغلی خاص یا چندین حوزه شغلی هدایت کند. اما تاریخ بهطور فوقالعاده یادگیرندهها را برای تداوم طولانی حرفه خود آماده میکند و کیفیت یادگیری آن به سازگاری و پیشرفت ورای یک اشتغال ساده کمک میکند. بدون تردید، در جوامع ما بسیاری از افرادی که به سمت مطالعات تاریخی سوق دارند، نگران «ارتباط[4]» هستند. در شرکتهایی که در حال توسعه هستند، نگرانی در مورد آینده شغلی، در اکثر حوزهها وجود دارد. هرچند آموزش تاریخ یک اضافهکاری تلقی نمیشود، ولی قابل استفاده در بسیاری از حرفههاست و روشن است که در زندگی کاری به ما کمک میکند. چرا تاریخ میخوانیم؟ جواب این است که چون ما باید عملاً در آزمایشگاه تجارب بشری پیشرفت حاصل کنیم. وقتی ما تاریخ را بهطور خردمندانه مطالعه کنیم، وقتی برخی از خصلتهای فکری و هچنین اطلاعات اساسی در مورد نیروهایی که بر زندگی ما تأثیرگذار هستند را به دست میآوریم، در واقع مهارتهای مرتبط و ظرفیتی بالا برای تبدیل شدن به شهروندی آگاه، همراه با افکار انتقادی و آگاهی محض را در خود به جود آوردهایم. کاربردهای تاریخ متفاوت است. با مطالعه تاریخ میتوانیم برخی از مهارتهای شفاهی «عرضه کردنی[5]» را توسعه دهیم، اما مطالعه تاریخ را نباید به حداقل مقدار سودمندی خود برسانیم. در برخی از تاریخهایی که محدود به خاطرات شخصی رنج تحولات و پیوستگی در محیط اطرافاند، نیاز به کارگیری بیش از محدود شدن به دوران کودکی است. برخی دیگر از تاریخها بر اساس ذائقه شخصی نوشته شدهاند و ممکن است آن شخص [جلوهای از] زیبایی دید خود را در نوشتههایش انعکاس داده باشد یا اینکه از کشفی لذت برده باشد [و آن را نوشته باشد] یا یک چالش فکری از طرف او باشد. به این ترتیب و با کمترین اجتنابپذیری و همچنین اشتیاق در تعهد کامل، تاریخی به وجود میآید که به واسطه مهارت جمعی در تفسیر کردن یادداشتهای وسیع انسانی، فهم درستی از چگونگی کارهای دنیا را فراهم میکند.
[1] Peter Nathaniel Stearns (1936- ), استاد دانشگاه جورج میسن George Mason University [2] Norman [3] Wallace [4] Relevance [5] Salable
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:47 ] [ گنگِ خواب دیده ]
اگر نان ندارند پس کیک بخورند!
این یکی از معروفترین داستانهای انقلاب فرانسه است. ماری آنتوآنت همسر لوئی شانزدهم پادشاه فرانسه در زمان انقلاب، در کاخ خود مشغول میهمانی عصرانه بود که به او خبر میرسد در پاریس و کل ممکلت قحطی نان شده است و مردم به حال مرگ افتاده اند. ماری آنتوآنت در حالی که دارد یک تکه برییوش (نان با کره و زردهی تخممرغ) در دهان میگذارد به صاحب خبر میگوید: “خوب بگویید کیک بخورند!” این داستان احتمالاً تاثیر بسیار مهمی در نوشتههای تاریخنگاران طرفدار انقلاب داشته است چون همگی این داستان را به طرق مختلف روایت میکنند. جالب است بدانید که حتا ژان ژاک روسو هم در کتاب “اعترافات”ش این داستان را نقل میکند. ولی اسمی از ماری آنتوآنت نمیآورد و از گوینده تحت نام “شاهزاده خانم بزرگ” یاد میکند. حتا لوئی هجدهم که مدتی بعد از روسو کتاب خاطرات خود را چاپ میکند به این داستان اشاره کرده است. ولی اسمی از ماری آنتوآنت نمیبرد. و اما براساس تحقیقات تازهتر مشخص شده که داستانی که در این دو کتاب ثبت شده ربطی به ماری آنتوآنت ندارد. چون در زمان مورد اشاره در این دو کتاب ماری آنتوآنت کودکی هشت ساله بوده است نه یک ملکه. تحقیقات نشان میدهد این داستان که لااقل صد سال پیش از ماری آنتوآنت رخ داده است به ماری ترز همسر لوئی چهاردهم باز میگردد. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:43 ] [ گنگِ خواب دیده ]
یادت را مومیایی کرده ام تا موریانه نزد...تا تجزیه نکند فراموشیم... حس خوب همیشه بدنت را.. مادر! [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:36 ] [ گنگِ خواب دیده ]
دنیای جدید
باید اینگونه به دنیای جدید پای گذاشت!
نور خورشید قرار است مؤثر باشد نه برای رویش جهت کشتن یک عامل مرگ!
چهرهها پنهان است پشت یک صورتک فیلتردار و نفسها آزاد در هیاهوی «تنفس ممنوع»!
چشمها حسرت دیدار حقیقی دارند و در این فاصلهها لنزها یار وفادار دل تنگ شدند
نان شب را چه کنیم؟! در پس فاصلهی یک متری حکم آزادی برخی مردم، صادر شد. گرچه این آزادی تو خالیست همه جای دنیا مردم شاد قرنطینه شدند و گرسنه پی نان راهی شد...
دستها رسم ادب را به کناری زدهاند رنگ و روشان رفته خشک و بی روح فراری هستند از صمیمیت یک دست دگر و خدا رحمت کرد، کاشف الکل را!
باید اینگونه به دنیای جدید عادت کرد!
باید از حالت چشم خوب فهمید که لبخندی هست، پشت آن صورتپوش.
و برای دیدار روزها را خط زد، روی دیوار درنگ.
باید از عشق سخن تازه کنیم و به هنگامهی دیدار عزیز دستها را به عقب هل بدهیم.
بپذیریم که این بختک تلخ رسم آغوش کشیدن برچید.
بوسهای نیست که نیست باید اینگونه پر از حسرت زیست حسرت آنچه که بود حسرت آنچه که نیست
و به دنیای جدید عادت کرد. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:33 ] [ گنگِ خواب دیده ]
باران، آرام آرام سیل میشود و من آرام آرام در خود میپیچم. من آرام آرام در خود میپیچم و این کلمات آرام آرام بر روی کاغذ نقش میبندند. همه چیز معنا و مفهوم آرامشی پیش از طوفان را دارد. سیل آرام آرام راه خودش را باز میکند و آنگاه دیگر هیچچیز و هیچکس در امان نخواهد بود. درست مثل همین نوشتار که هیچکس معنای آن را در نخستین نگاه، به درستی درک نخواهد کرد. ناخدای کشتی شکسته، دیگر سخت دل به دریا خواهد زد. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:30 ] [ گنگِ خواب دیده ]
تو در سرم میچرخی. درست مثل شعری که از زبان نمیافتد. درست مثل ترانهای که تو گویی، ترانه نخستین آفرینش است. زیباست. نخستین است و از این رو هیچگاه از ضمیر آدمی بیرون نمیرود. تو در ضمیر منی. من که دلتنگ تمام نفسهایت هستم. دلتنگ تمامی نفسهایی که در نفسهایت میپیچید. نخستین فرصتِ زیبا شدن. نخستین فرصت تجربه. نخستینی که کاش تا ابد ادامه میافت. چشیدنِ لذتش، مدام است. شرابی نکوست که هر چه سر میکشی نه آنقدر مست میشوی که از قاعده خارج شوی، نه تا ابدیتی که فکرش را هم نمیکنی، هوشیار. قلبم که به شماره میافتد، زندگی که رو به سامان میرود، لذتِ زیستن که رخ مینماید، درست در بهترین لحظاتی که شاید حتی فکرش را هم نکنی، غمی بزرگ بر زندگانی چیره میشود. غمی که جای خالی توست. هر چه رو به قله میروم اما، رفیق راه نمیبینم. همه گویی غریبهای میبینند که بیمصاحب رو به بلندی میرود. بیچیز. بی همهچیز. امروز به معنایی که تا به این لحظه درکش کردهام در تجرّدی هستم که حتی روح نیز از جسم بریده است. هیچگاه قرار نبود تنهایی تا به این جای زندگی رسوخ کند. من اما دو بار تنهایم. یک تنهایی ژرف از آنِ خودم و دیگری تنهایی ژرفِ تو که پاره تن منی. و چه غمی بزرگتر از آنکه، تو نیز تجربهای از تنهایی یافتهای که اگر بگویی «پیش از این داشتهام»، به گمانم حرف درستی نیست. حرف درست، حرف تمامِ شعرهای عالم است. تنها شعرها درست میگویند.
کششی که عشق دارد، نگذاردت بدینسان
نظر و دیدگاه خود را درباره این متن با من در میان بگذارید؟ [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 13:29 ] [ گنگِ خواب دیده ]
بکن و نکن
سوالی نپرسید که میدانید جواب اش شما را ناراحت می کند راضی نگهداشتن همه را رها کنید. به ما ربطی ندارد که همه از ما راضی باشند. این مسئله واقعا غیر ممکن است مگر اینکه شما ادم ریاکاری باشید قبل از هرمعامله نقشه دیروز برای زندگی امروز کار ساز نیست
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است. در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن. شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد. طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند. هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد. [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 12:16 ] [ گنگِ خواب دیده ]
ژست موفقیت نگیر، موفق باش ✅ از امروز تصمیم بگیرید که احساسات خوب داشته باشید، فرکانس مثبت بفرستید تا نتیجه خوبی بگیرید. به خاطرت بسپار که زندگی هرکدام از ما، نتیجه نگرش و طرز تلقی ما از دنیاست. ژست موفقیت نگیر، موفق باش [ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 12:14 ] [ گنگِ خواب دیده ]
|
|||
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] | |||